اعتراضات هفته گذشته در بیش از 100 شهر کشور همچنان از سوی رسانه ها مورد تحلیل و ارزیابی قرار می گیرد.
به گزارش عصر ایران، روزنامه شرق در "بررسی خاستگاه طبقاتی معترضان اعتراضات اخیر" با دو جامعه شناس گفتگو کرد که در ادامه میخوانید:
یک هفته از اعتراضات در واکنش به افزایش قیمت بنزین گذشت. منطق و شیوه توزیع جغرافیایی مناطق و شهرهایی که در آنها تجمعات اعتراضی برپا شد و در پارهای از مواقع به خشونتهای بیسابقه کشیده شد، بهگونهای نبود که بتوان براساس آنها تحلیل یا تفکیکی دقیق و قطعی ارائه داد. بااینحال در تحلیلها و اظهارنظرهایی که در این روزها منتشر شده است، برخی اعتراضات را مربوط به حاشیهنشینان و فرودستان دانستهاند و بر همین اساس نیز این وقایع را بررسی کردهاند.
حال آنکه در برخی از شهرها محلات و مناطقی را که شاهد اعتراضات و شلوغی بودهاند، بهصورت قطعی نمیتوان مناطق حاشیهای دانست. در غرب شهر تهران منطقه صادقیه و فلکه اول و دوم صادقیه یا در شرق مناطقی مثل تهرانپارس و پیروزی و نبرد، در روزهای شنبه و یکشنبه هفته گذشته شاهد برپایی اعتراضاتی بودهاند. یا در شهر شیراز محله اصلی وقوع خشونتبار آشوب محله معالیآباد بود که از مناطق مرفه و بالاشهر به حساب میآید؛ بااینحال برخی دیگر از مناطق اعتراضی شامل این تحلیل میشوند، مانند تعدادی از شهرهای کوچک و همینطور شهرهای حاشیهای اطراف پایتخت که در هفته گذشته بخش زیادی از تلفات و خسارات و اعتراضات در آنها رقم خورد. نظر جامعهشناسان دراینباره چیست و ماجرا را چطور تحلیل میکنند؟ در همین رابطه همین پرسشها را از علی جنادله، جامعهشناس و استاد دانشگاه علامه و آذر تشکر، جامعهشناس که تا چند روز دیگر کتابی از او درباره تعریف و ابعاد حاشیهبودگی، منتشر میشود، مطرح کردیم.
دوگانه اغتشاشگر و معترض
علي جنادله، جامعهشناس و استاد دانشگاه علامه طباطبايي، دراينباره به «شرق» اینطور ميگويد: «قسمت اعظم اعتراضات، اعتراض مردمي است كه بهلحاظ معيشتي به تنگ آمدهاند. از مقطعي به بعد طبقه متوسط در مواجهه با اعتراضات در وضعيت پارادوكسيكالي قرار گرفته است؛ از اين نظر كه طبقه متوسط به ابعاد مختلف جامعه احساس نارضايتي دارد که اين نارضايتي فقط محدود به مسائل اقتصادي و معيشتي نيست بلكه در ارتباط با ابعاد سياسي، سبك زندگي، آزاديهاي اجتماعي، مسائل فرهنگي و... نیز احساس نارضايتي دارد. در بحث گراني بنزين طبقه متوسط بيشترين آسيب را از اين تصميم خواهد دید، اما طبقه متوسط بهراحتي نميتواند با اين اعتراضات همنوايي كند، به دليل اينكه چشمانداز روشن و مشخصي براي سرانجام اين اعتراضات متصور نيست و نميداند قرار است چه چيزي اتفاق بيفتد و چه وضعيت جديدي قرار است رخ دهد.
طبقه متوسط در يك وضعيت آچمز و درواقع حالت تعليق قرار دارد؛ از يكسو از وضعيت موجود ناراضي است و از سوي ديگر نگران سرانجام اين اعتراضات است و اين باعث شده است بخش اعظم طبقه متوسط منفعل شود و اينجا است كه ممكن است جريانهاي مختلف پوپوليستي و جريانهاي راديكال مختلف و ناشناسي هدايت اعتراضات را به دست بگيرند و اين وضعيت خطرناكي است كه ما در آن قرار داريم.
این جامعهشناس میافزاید: از برخي جهات اين اعتراضات شبيه اعتراضات ديماه 96 و از برخي جهات حتي ميتوان گفت شبيه به اعتراضات 88 است، اما در بحث اعتراضات اخير يك ويژگي خاصي وجود داشت كه من آن را در چارچوب فرسايش سرمايه اجتماعي در كل جامعه تحليل ميكنم. مردمي كه به خيابانها آمدند و اعتراضات خود را مطرح كردند، عمده مطالباتشان، معيشتي بود و تا حدودي اين اعتراضات از این نظر استمرار مطالبات اعتراضات ديماه 96 بود، اما بهلحاظ كنش، متفاوت از آن بود. اعتراضات اخیر را تا حدود زیادی میتوان محصول و ادامه فرایند فرسایش لايههاي مختلف ميانجي بين جامعه و قدرت سیاسی درنظر گرفت.
بين جامعه، يعني عموم اقشار مردم و گروههاي مختلفي كه در جامعه وجود دارند و قدرت سياسي كه در رأس جامعه قرار دارد، واسطهها و ميانجيهايي قرار دارند كه آنها را ميتوانيم در سه لایه طبقهبندي كنيم.
پايينترين لايه آن، جامعه مدنی به معنای عام آن یعنی تشكلهاي صنفي و سازمانها و گروههاي مردمنهاد است.
يك لايه بالاتر از آن احزاب و جريانهاي سياسي هستند و در لايه بالاتر نهادهاي قانوني انتخابي مانند مجلس قرار دارند. اعترضات دورههای مختلف را میتوان بر این اساس که محصول فرسایش کدامیک از این لایههای میانجی هستند، تحلیل و فهم کرد.
جنادله همچنین در ادامه میگوید: اولين اعتراضات ناشي از فرسايش لايه اول بود؛ ما نهادهاي مدني و جامعه مدني واسط كه ميانجيگري بين مطالبات مردم و سپهر سياسي و قدرت حاكمه را داشته باشد، دچار فرسايش كرديم و در حقيقت يك لايه از لايههاي ميانجي را از بين برديم و از كاركرد انداختيم. اعتراضات 96 ناشي از فرسايش و بيكاركردكردن لايه دوم يعني احزاب و جريانهاي سياسي بود كه در شعار «اصلاحطلب، اصولگرا ديگه تمومه ماجرا» تبلور پيدا كرد؛ يعني مردم و گروههاي معترض احساس كردند كه جريانهاي سياسي موجود و احزاب سياسي موجود توانايي مطالبه خواستههاي آنها را ندارند و ناچار هستند خودشان وارد خيابان شوند و مطالبه حقوق قانوني خودشان را داشته باشند.
به نظرم اعتراضات اخير ناشي از فرسايش بالاترين لايه ميانجي، یعنی نهادهاي قانوني انتخابي بود. مردم احساس كردند حتي مجلس هم در مطرحكردن مسائل از كاركرد افتاده است. روزبهروز ما ميانجيگران را دچار فرسايش كرديم و رويارويي مستقيم گروههاي مختلف و جامعه بهطور عام در برابر قدرت سياسي را فراهم ميكنيم. هرچه اين روياروييها به صورت مستقيم باشد، احتمال خشونت بيشتر ميشود.
استاد دانشگاه علامه طباطبايي با اشاره به کوتاهترشدن بازه زمانی بروز اعتراضاتی از این دست میگوید: «اگر به سالهاي اخير نگاهي بيندازيم متوجه خواهيم شد كه بازه زماني اعتراضات در سالهاي اخير كوتاه و كوتاهتر ميشود و ميتوان گفت از ديماه 96 تا كنون به صورت مستمر ما شاهد اعتراضات پراكنده در جامعه بوديم و احتمالا بيشتر و بيشتر با اين اعتراضات مواجه خواهيم شد.
مسئله مهم ديگر در اين اعتراضات دوگانه اغتشاشگر و معترض است؛ وقتي ما دوگانه اغتشاشگر و معترض را مطرح ميكنيم، مسئله مهم اين است كه بهلحاظ عملياتي چه سازوكاري را فراهم ميكنيم كه اين تمايز را ايجاد كنيم؛ يعني آيا سازوكار و مكانيسم مشخصي وجود دارد كه اين دو را از يكديگر متمايز كنيم؟ متمايزكردن اغتشاشگر و معترض نيازمند پاسخدادن به چند پرسش است. آيا ظرفيت و بستر نهادي اعتراضي در جامعه ما وجود دارد يا خير و اگر وجود دارد اين بستر به چه صورت است؟ تأمين امنيت اعتراضات و جلوگيري از بهخشونتكشيدن اين اعتراضات به عهده كيست؟
درصورتيكه معترضان از طريق اعتراض مسالمتآميز نتوانند مطالبات خود را محقق كنند، چه مكانيسمهاي قانوني ديگري وجود دارد كه مردم بتوانند از طريق آنها مطالبات خود را پيگيري كنند؟ ما بايد از اين دوگانه اغتشاشگر و معترض رهايي پيدا كنيم. ما نميتوانيم در اين دوگانه متوقف شویم و براساس آن اعترضات و مطالبات مردم را نادیده بگیریم.
حاشیهنشینی جغرافیایی نیست
آذر تشکر، جامعهشناس نیز در پاسخ به این پرسش که با توجه به اینکه برخی میگویند این اعتراضات حاشیهنشینان بوده است، آیا میتوان اعتراضات اخیر را بهلحاظ خاستگاه طبقهای تحلیل و تفکیک کرد، اینطور توضیح داد: «گاهی وقتها این تقسیمبندیها فضایی و جغرافیایی است، از این بعد ماجرا اگر بخواهیم نگاه کنیم، ابتدا باید موضوع را کمی از عقبتر ببینیم و بررسی کنیم. در پارهای مواقع مناطق حاشیهای حتی از متن بزرگتر هستند، اما متن براساس مؤلفههایی دیگر تعیین و تثبیت شده. برای این موقعیت باید دید و پرسید که توزیع منابع به چه شکل صورت میگیرد و چرا حاشیه و متن ایجاد میشود. در شرایط عادلانه توزیع منابع، باید بهصورت برابر و براساس ظرفیتهای هر منطقه، شامل ظرفیت طبیعی، انسانی و... انجام شود. سالها پیش تصویب شده و قرار بود طرحها براساس ظرفیتهای منطقهای، آمایش سرزمین و... بررسی و اجرا شود.
سندهای آمایش منطقهای و شهری هم وجود دارد و برای استانها به تفکیک مشخص شده است؛ اما بههرحال از یک دورهای رفتهرفته آن تفکر به حاشیه رفت و نظام توزیع منابع در کشور به شکل دیگری رقم خورد و منابع براساس این نظام جدید تقسیم شد؛ برای مثال موضوع کلانشهرها مطرح شد و گفته شد کلانشهرها به فلان دلایل مهم هستند و بر همین اساس زیرساختهای آنها بیشتر شد، شکل و فرم شهریشان هر روز بیشتر شبیه شهرهای بزرگتر شد و شبکهای از کلانشهرها ساخته شد و منابع زیادی در آنها خرج شد که خود این کلانشهرها هم سلسلهمراتبی دارند و تهران مثلا مرکز همه اینها شده است».
این جامعهشناس در ادامه میافزاید: «اما همانطورکه بالاتر گفتم، در مجموع از نظر من بحث حاشیه فقط بهلحاظ جغرافیایی نیست و تمایز جغرافیایی قائلشدن برای تحلیل واقعیت موجود ما را از اصل داستان دور میکند، چون در حقیقت این منابع صرفشده هستند که حاشیه و متن را تعیین میکنند؛ مثلا اگر قرار باشد ماجرا از زاویه مطالعات شورشهای شهری بررسی شود و بررسی کنیم کدام مناطق بیشترین اعتراضات را داشته و کدام مناطق نه، همین خودش ما را به بیراهه میبرد، چون با زاویه دید جغرافیایی موضوع را دیدهایم. البته باید باز تأکید کنم که حتی در همین زمینه هم ما خیلی مطالعه نداریم و اغلب در حال حدس و گمان هستیم و براساس همین حدس و گمانهاست که مثلا فکر میکنیم در شهر ایکس اتفاقی رخ نمیدهد، ولی یکباره میبینیم همانجا چنین چیزی رخ داد، اینجاست که متوجه میشویم بررسی ما اشتباه بوده است».
تشکر همچنین با اشاره به نبود پژوهشهای مستند در این زمینه میگوید: «از طرفی دیگر باید در نظر داشته باشیم که موضوعاتی از این دست، موضوعاتی بهشدت پویا و داینامیک هستند؛ یعنی نمیشود هر 10، 15 سال یک پژوهش انجام داد و براساس آنها چنین اتفاقاتی را تحلیل و بررسی کرد. بلکه باید با هر اتفاقی که رخ میدهد، مطالعه و پژوهش بشود و ابعاد، ریشهها و جزئیات مرتبط با آن را بهصورت متناوب بررسی کرد.
بهلحاظ تحلیلی و براساس مشاهدات یک جامعهشناس، معتقدم اینکه گفته میشود مناطق حاشیهنشین - براساس همان تقسیمبندی جغرافیایی - دست به اعتراض زدهاند، نتیجهگیری دقیق و علمی نیست، چون حاشیهبودن فقط بهلحاظ جغرافیایی نیست، بلکه گروههایی که موقعیت خودشان را حاشیه فرض میکنند نیز گاهی ممکن است دست به اعتراض بزنند. حاشیه را براساس سلسلهمراتب قدرت باید سنجید و بررسی کرد.
متن و مرکز آن دستهای هستند که سهم اصلی را میبرند و بخش بیشتری از منابع صرفشان میشود و حاشیه آنهایی هستند که از همه اینها کمبهره یا بیبهره هستند، فارغ از اینکه بهلحاظ جغرافیایی کجا واقع شدهاند. علاوه بر این باید توجه کرد که رابطه متن و پیرامون چگونه چیده میشود، اینکه حاشیه چه تصوری نسبت به متن دارد و برعکس. این تحلیلها کمک میکند که بدانیم چرا برخی مناطق که از دیدگاه ما حاشیهنشین نیستند، در آنها اعتراضات و تحرکاتی صورت میگیرد که همراه با تخریب است».
با سپاس
هر چه می کشیم از دست این علوم غربی هست که شما نخبگان ما و جامعه ما را به این روز انداخته
1-شما که انقدر به فکر مردم هستید که اعتراض رو حقشون میدونید، چرا یک عکس خشک و خالی از تجمع 4 اذر منتشر نکردید؟ اگر اونها رو مردم نمیدونید بگید.
2- شما که انقدر به فکر مردم هستید که اعتراض رو حقشون میدونید،چرا نظرات کابران تون رو منتشر نمیکنید؟ بنده هم در رسانه های اصولگرا نظر انقادی فرستادم و هم شما، اما فقط در رسانه وزین شما بیشتر مواقع سانسور شدم.
با تشکر از عدم انتشار