عصر ایران؛ مهرداد خدیر- «من خبر را نمینویسم، من هیچ وقت حرف بیادبی بر زبان نیاوردهام، من در برابر خواندن آن خبر اختیاری نداشتم، من خبر را برای اولین بار در دستگاه اتوکیو دیدم، من اختیاری نداشتم، من بیادب نیستم...»
اینها توضیحات محمد رضا حیاتی گویندۀ قدیمی و خجالتی اخبار تلویزیون است دربارۀ خبری که در آغاز اخبار ساعت 14 روز چهارشنبه 10 مهر1398 خواند: «انگلیس، نشسته روی ارّۀ برگزیت، نه راهِ پس دارد نه راهِ پیش».
واکنشها به این خبر که به واقع در تعریف «خبر» هم نمیگنجد و بیشتر یک «نظر» با ادبیات لومپنی و دربارۀ مخمصۀ انگلیسیها بر سر خروج از اتحادیۀ اروپاست چنان صریح و تند بود که گویندۀ خبر یا در اصطلاح رایجتر، آقای اخبارگو را به توضیح و اعلام بی اختیاری واداشت.
این یادداشت را به دو سبب مینویسم:
نخست به این خاطر که صِرفِ واکنش آقای حیاتی را باید به فالِ نیک گرفت و نشان آن دانست که هنوز به نقطهای نرسیده که مانند بعضیها خوشرقصی کند و بیاختیاری خود را اعلام میدارد و عملا زشتی آن لحن در بخش رسمی خبری را انکار نکرده و در مقام دفاع برنیامده است.(انتقاد به بیان از زبان گوینده است وگرنه چنانچه کارشناسی در برنامۀ زنده بگوید مسؤولیت آن متوجه خود فرد است نه صدا و سیما کما این که وقتی مسعود فراستی از تعبیر خودارضایی ذهنی استفاده کرد به خود او خرده گرفتند نه مجری برنامۀ هفت یا مدیریت تلویزیون).
دوم به این خاطر که این رخداد برای این نویسنده یادآور چند موضوع دیگر است:
1. درست است که آقای حیاتی گفته مسلوبالاختیار است و تلویزیون نیز همین را میخواهد اما او گویندۀ صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است و گفتار و رفتارهای این رسانه به حساب گفتمان فرهنگی حاکم بر جمهوری اسلامی گذاشته می شود.
آیا گفتمان فرهنگی را آدم های رادیکال پرخاشگری که این نوع ادبیات را خوش میدارند و در صدا و سیما قدرت و نفوذی دارند ترسیم می کنند یا میخواهند به قهقهههای آقای رییس جمهور در دیدار با نخست وزیر انگلیس واکنش نشان دهند؟
2. محمد رضا حیاتی این خبر را درست در آستانۀ چهل و پنجمین سالروز تولد عادل فردوسیپور خواند. حالا بهتر میفهمیم چرا عادل را حذف کردهاند و به او خرده میگرفتند که چرا گاهی نظرات خود را هم ابراز میکند.
چون در واقع گوینده و مجری نمیخواهند. می خواهند اما مستقل و صاحب نظر نمی خواهند. عروسک کوکی میخواهند که هر چه جلوی آنها گذاشته شد یا روی دستگاه دیدند یا از گوشی شنیدند تکرار کنند و بخوانند و بگویند. تشخص و تفَرّد و هویت مستقل در این رسانه ممنوع است و قدغن انگار!
3. علی مصفا بازیگر مطرح سینمای ایران دو سه بار در مصاحبههای خود گفته است: «بازیگری، شغل شرم آوری است!» وقتی از او پرسیده شده چرا؟ پاسخ داده: چون بازیگر ناگزیر است مدام از بدن خود کار بکشد و آنچه را دیگران از او خواسته اند بازی کند و خودش نباشد.
طبیعی است که این قضاوت تندی است و به خیلی های دیگر بر می خورد و به خصوص این پرسش پدید می آید که پس چرا خودش همچنان بازی می کند و پاسخ می دهد: به خاطر پول آن. چون یک ماه بازی در یک فیلم معادل یک سال یا بیشتر کار در زمینه های دیگر است و البته همین هم از دلایل شرم آوری بازیگری است! ضمن این که فراموش نکنیم بازیگر فیلمنامه را دیده و با کارگردان صحبت و توافق کرده و مثل گوینده ناگهان با یک خبر رو به رو نمی شود.
توضیحات یا دفاعیات حیاتی را که خواندم اما احساس کردم که او هم می خواهد بگوید: «گویندگی، شغل شرم آوری است» و اگر نگفته به خاطر این بوده که همکاران نرنجند و البته این قلم چنین باوری ندارد و خود، گویندگی را مثل نویسندگی بسیار دوست می دارد و تجربه کرده است.
4. از دوران کودکی این حدیث در ذهنم نقش بسته که هر روز تکرار می شد: «کُلّکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته». این سخن که گویا از آن پیامبر گرامی اسلام است به این معنی است که همه در مقابل هم مسؤولیم و همه شبان هم و مراقب هم هستیم و نمی توانیم شانه از زیر بار مسؤولیت ها خالی کنیم. در تلویزیونی که گویندگان اخبارآن با صلوات بر پیامبر خبرخوانی را شروع می کنند این سخن پیامبر را نباید آویزۀ گوش کنند تا آقای حیاتی پس از 40 سال گویندگی و گذر ازمیان سالی نگوید اختیاری ندارم؟ دوران «مأمورم و معذور» در این مُلک به پایان نمیرسد؟
5. یک بار سال 88 در خیابان مجری/ مفسر سیاسی مشهور تلویزیون را دیدم و پرسیدم این روزها که برخی همکاران شما در فحش دهی مسابقه گذاشته اند شما را نمی بینیم و البته اهل این گونه پرخاش ها هم نیستید. پاسخ داد: من خودم را گم و گور کرده ام تا مجبور نباشم خودم نباشم.
این رفتارها در حالی است که صدا وسیما نه تنها خود را رسانه که «رسانۀ ملی» می داند و رییس کنونی آن کارت تاج گل ارسالی برای ختم مرحوم عسگر اولادی را با عبارت « رییس رسانۀ ملی» امضا می کند.
مهم ترین ویژگی رسانه ها اما هویت رسانه ای فعالان آن است. به همین خاطر است که بسیاری از روزنامه نگاران خود را از صدا و سیمایی ها جدا می دانند و گاه به دعوت مشترک مثلا در ضیافت افطار رییس جمهوری اعتراض می کنند. چون نیروهای صدا وسیما در واقع کارمندان یک سازمان تبلیغاتی هستند و هویت مستقلی ندارند و آقای حیاتی به صراحت هر چه تمام تر بر این بی اختیاری تأکید کرده است.
گویندگی، یک هنر است. کاری نکنیم گویندگان احساس شرم کنند و دچار وضعیت رقّتآوری شوند. همان حسی که از مشاهدۀ توضیحات آقای حیاتی به آدم دست میدهد.
توجیهی که البته اگر باب شود و تعمیم یابد خیلی های دیگر هم می توانند از زیر بار مسؤولیت، شانه خالی کنند و حتی به سعدی علیهالرحمه در خلافگویی استناد کنند: اگر خود، روز را گوید شب است این/ بباید گفت آنک ماه و پروین!
* بعد التحریر: کاش نویسندۀ این خبر خاص خود را معرفی کند یا روابط عمومی سازمان این کار را انجام دهد.
دلبندم
مزامین نه مضامین
درود خدا بر این شخص گمنام