محمد جلالی، عصرایران
برای عبور از خیابان آرام آرام قدم می زد، چراغ سبز بود و او مطمئن بود که انبوهی از خودروها که پشت خط سفید عابر پیاده خیابان ایستادهاند حرکت نخواهند کرد.
صدایی عجیب توجهاش را جلب کرد، خودرویی بدون توجه به چراغ قرمز فقط میآید تا او را زیر بگیرد!
صدایی وحشتناک حاصل از یک برخورد...
پیرمرد عینکش به طرفی پرت شده و با چشمانی تار نگاه به پلاک خودرویی میکند که دور و دورتر میشود، او از هوش میرود و وقتی چشمانش را باز میکند سقف بیمارستان و انبوهی از سرم و سوزن را در دستانش میبیند.
این اتفاق چند روز پیش برای یکی از اقوام همکارانم رخ داد؛ خوشبختانه کسی که بعدها آشنا از کار درآمد به فرمان وجدانش که میتوان «فرمان انسانیت» نامید، پاسخ داد و پیرمرد را به بیمارستان رساند.
اما به راستی یک سؤال:
چرا در زمانی که خلافی به عمد یا غیرعمد رخ می دهد مغزمان فرمان اشتباه میدهد؟ انسانیت را فراموش میکند و وجدان را نادیده گرفته و به فرمان شیطانی درونش عمل میکند.
با توجه به اینکه اکثر خودروها بیمه هستند و اینگونه تصادفات غالباً غیر عمد به شمار میروند اما باز هم شاهد رفتارهایی غیر انسانی هستیم که در نهایت خودرو سوار فرار را بر قرار ترجیح میدهد.
در این رابطه و پس از فرار از صحنه حادثه برای انسانهای عادی نه جانی، سیستم وجدان فردی فعال میشود و دائم میپرسد که چرا فرار کردی؟ آیا آن پیرمرد زنده است؟ چه خواهد شد؟ آیا دوربینهایی بوده که آن را شناسایی کرده باشند؟ آیا شماره خودرو را فرد یا افرادی برداشته اند؟
آیا و آیا و آیا... .
این راننده متخلف اگر میدانست که قانون در صورت شناسایی هیچ تخفیفی برای او در نظر نخواهد گرفت هرگز گزینه فرار را انتخاب نمیکرد.
در قانون آمده است: هرگاه مصدوم احتیاج به کمک فوری داشته و راننده با وجود امکان رساندن مصدوم به مراکز درمانی و یا استمداد از مأمورین انتظامی از این کار خودداری کند و یا به منظور فرار از تعقیب، محل حادثه را ترک و مصدوم را رها سازد حسب مورد به بیش از دو سوم حداکثر مجازات مذکور محکوم خواهد شد و دادگاه نمیتواند در مورد این ماده اعمال کیفیت مخففه کند پس در چنین مواردی باید به ندای وجدان درونیامان رجوع کنیم و برای جان انسانها ارزش قائل شویم.