صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۶۷۶۳۴۷
تاریخ انتشار: ۱۶:۳۰ - ۱۰ تير ۱۳۹۸ - 01 July 2019

پدر‌جد‌های جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها/ 10 حزب آمریکایی که به تاریخ پیوستند

این مطلب نگاهی دارد به 10 حزب بزرگ آمریکایی که دیگر در عرصه سیاسی آمریکا حضور ندارند اما به شدت بر دو حزب جمهورخواه و دموکرات تاثیرگذار بوده اند.

محمد حسن گودرزی

از نظام سیاسی آمریکا به عنوان یکی از برجسته ترین و قدیمی ترین مردم سالاری های مدرن دنیا نام برده می شود.

اولین حکومت جمهوری (از نوع فدرال) در کشوری که کمتر از 500 سال پیش کشف شده با فراز و نشیب های بسیاری همراه بوده است.

در آمریکا احزاب سیاسی بسیاری حضور داشته اند که برخی از آنها از نظر عقیدتی و ایدئولوژیک به عنوان پدران دو حزب بزرگ کنونی آمریکا، حزب جمهوریخواه و حزب دموکرات شناخته می شوند.

در حال حاضر این دو حزب به نوعی تمام سیاست داخلی آمریکا را قبضه کرده اند و برای مثال آخرین باری که فردی از حزبی به غیر از این دو حزب به عنوان ریاست جمهوری رسید در سال 1848 بوده است.

با توجه به شرایط سیاسی و اقتصادی آمریکا به نظر نمی رسد به این زودی شاهد افول این دو حزب بزرگ آمریکایی یا قدرت گرفتن احزاب سوم در این کشور باشیم.

وب سایت LISTVERSE در مطلبی به 10 حزب بزرگ آمریکایی اشاره کرده که دیگر در عرصه سیاسی آمریکا حضور ندارند اما به شدت بر دو حزب جمهورخواه و دموکرات تاثیرگذار بوده اند.

10.حزب فدرالیست (Federalist Party)

این حزب برگرفته از عقاید الکساندر هَمیلتون (Alexander Hamilton) بود که آرزوی حکومت مرکزی قدرتمند برای آمریکا داشت.

همیلتون در مواجهه با مخالفان خود در کنگره اقدام به راه اندازی کمپینی در جهت جلب حمایت مردم از خود و ایده های خود کرد.

همیلتون 81 مقاله در این زمینه برای عموم مردم نوشت، توری سراسری در آمریکا به راه انداخت و سخنرانی های وی در جهت ایده های خود و یا مخالفت با طرح یک اتحادیه غیرمتمرکز از ایالت های مستقل که دشمن سیاسی او، توماس جفرسون پیشنهاد کرده بود، مورد حمایت قرار گرفت.

از سال 1791، روزنامه ها شروع به نامیدن هواداران همیلتون با عنوان "فدرالیست ها" کردند.

حمایت ها از این حزب تا حد زیادی در ایالات شمالی بود. این ایالت ها برای معیشت خود به صنایع و تجارت متکی بودند و به برنامه های همیلتون برای دولت قوی با بانک مرکزی و بدهی های دولتی روی خوش نشان دادند.

این حزب در ایالت های جنوبی محبوبیتی نداشت زیرا آنجا جایی بود که مردم کمتر به داشتن اتحادیه علاقه مند و بیشتر به دنبال قدرت و استقلال برای ایالت های خود بودند . این موضوع در دهه 1860 تبدیل به جنگ داخلی شد.
حزب فدرالیست طرفدار سرسخت روابط دوستانه با بریتانیای کبیر و مخالف انقلاب فرانسه بود. این حزب با در نظر گرفتن بدهی های دولت های مختلف به عنوان یک بدهی واحد ملی بر عهده دولت فدرال ، تعیین حدود قدرت رئیس جمهور و دولت او ، تصویب قانون اساسی ایالات متحده مدرن را شکل داد.

با این حال، به محض اینکه فدرالیست ها قانون فتنه (Sedition Act) را در سال 1798 تصویب کردند همه چیز تغییر کرد.

براساس این قانون روزنامه ها را از انتشار هر چیزی که بیش از حد انتقاد از چهره های دولتی باشد منع شدند.

انتخابات سال 1800 با رقابت شدید هر دو طرف همراه بود اما جفرسون و حزب جدید دموکرات - جمهوری خواه وی به سختی پیروز شدند.

فدرالیست ها پس از جنگ سال 1812(بین امپراطوری بریتانیا و آمریکا) در کنگره به قدرت بازگشتند اما دیگر هیچ تاثیری در سیاست های ایالات متحده نداشتند.

9-حزب هیچ چیز ندان (Know-Nothing Party)

در دهه های 1830 و 40، ایالات متحده شاهد افزایش مهاجرت از ایرلند، آلمان و دیگر جوامع کاتولیک اروپا بود. بعضی از آمریکایی ها در مورد رشد مذهب کاتولیک در کشور نگران بودند و فکر می کردند که کاتولیک ها در حال گرفتن کشور هستند.

در واکنش به این روند، چارلز بی.آلن (Charles B. Allen) یک جامعه مخفی را به نام محفل پرچم پر ستاره (the Order of the Star-Spangled Banner) را در سال 1849 شکل داد.

هدف اصلی این گروه، مخالفت با مهاجران جدید و سیاست مهاجرتی دولت بود. اعضای این گروه باید آمریکایی ها، پروتستان ها و حداقل 21 ساله باشند. اگر کسی از آنها درباره ی حزب چیزی می پرسید، اعضا باید می گفتند که هیچ چیز نمی دانند، که در واقع نام مستعار گروه بود.

محبوبیت این جنبش در طول دهه 1850 افزایش یافت و تا دسامبر 1855، 43 نماینده کنگره عضو این گروه بودند. وقتی قانون کانزاس-نبراسکا (قانونی در رابطه با تعیین مرزهای ایالت کانزاس-مترجم) در سال 1854 تصویب شد، برخی جمهوریخواهان و دموکرات ها در اعتراض به این قانون از حزب خود بیرون آمده و به سوی این گروه رفتند.

گروه هیچ چیز ندان، در پی موفقیت خود به طور عمومی اعلام وجود کرده و حزب رسمی خود را با نام حزب آمریکایی (the American Party) تشکیل دادند. نقطه اوج موفقیت های این حزب، معرفی نامزد برای انتخابات ریاست جمهوری سال 1856 بود اما به تدریج محبوبیت و موفقیت این حزب رو به افول رفت. در نهایت موضوع مهاجرت تحت تاثیر مساله برده داری و جنگ داخلی قرار گرفت تا حزب هیچ چیز ندان از سال 1860 دیگر وجود نداشته باشد.

8- حزب دموکرات-جمهوری خواه (Democratic-Republican Party)

حزب دموکرات-جمهوری خواه در سال 1792 در واقع توسط توماس جفرسون شکل گرفت و دموکرات-جمهوری خواهان کسانی بودند که با برنامه های فدرالیست ها برای یک دولت مرکزی ملی مخالف بودند. در اصل، دموکرات-جمهوری خواهان حزبی ضد نخبگان و ضد سلطنت بودند.



آنها نام جمهوریخواه را برای تأکید بر حمایت خود از انقلاب فرانسه و مخالفت با هر نوع حکومت سلطنتی انتخاب کردند. آنها مدافع حقوق فقرا در مقابل زیاده خواهی های ثروتمندان بودند و استدلال می کردند که دولت های ایالتی باید قدرت اداره زمین خود را داشته باشند.

با پیروزی این حزب در انتخابات سال 1800، حزب دموکرات-جمهوری خواه به مدت 20 سال در قدرت باقی ماند. با این حال این حزب بیشتر ائتلافی از گروه های مختلف بودند تا اینکه یک حزب سیاسی با یک هدف مشخص داشته باشند. حزب دموکرات-جمهوری خواه بعد ها و پس از انتخابات سال 1824، که در آن اعضای مختلف حزب از چهار نامزد ریاست جمهوری حمایت کردند، از هم پاشیده شد.

افرادی که نامزد مورد نظر آنها در انتخابات به پیروزی رسید، به رهبری هنری کلای(Henry Clay) و جان کوئینسی آدامز (John Quincy Adams) حزب ملی جمهوری خواه (National Republican Party) را تشکیل دادند. بازندگان هم به رهبری اندرو جکسون (Andrew Jackson) کلمه "جمهوری خواهان" را حذف کرد و و تبدیل به حزب دموکرات شدند که تا امروز وجود دارد.

7- حزب ملی جمهوری خواه (National Republican Party)

حزب ملی جمهوری خواهان توسط پیروان جان کوئینسی آدامز و هنری کلای و پس از آنکه آدامز در سال 1824 ریاست جمهوری را بدست آورد تشکیل شد. آنها برنامه بلند پروازانه ای برای بازسازی زیرساخت های ایالات متحده داشتند که شامل ساختن جاده ملی از واشنگتن به نیواورلئان ، ایجاد یک دانشگاه ملی و آکادمی دریایی بود. برنامه آنها برای جمع آوری منابع مالی برای خزانه داری، فروش زمین در غرب آمریکا به خریداران خصوصی بود، بنابراین پروژه های دولتی بدون نیاز به افزایش مالیات انجام می شد.



در ابتدا، تمرکز بر ارتقاء و تعمیر جاده ها و سایر مسیرهای مراسلاتی بود تا ملت را به هم پیوند دهد و مردم احساس وطن پرستانه بیشتری به کشور خود نسبت به ایالت ها داشته باشند. در طول ریاست جمهوری آدامز، بسیاری از کانال ها در سراسر ایالات متحده همزمان با ورود اولین قطارهای مسافری ساخته شد.

در تمام طول دوران ریاست جمهوری، دموکرات های اندرو جکسون، آدامز و کِلای را متهم به فساد کردند. این استدلال، حمایت گسترده مردم را به دست آورد و به همین ترتیب، کنگره از تصویب بسیاری از سیاست های آدامز و حزب ملی جمهوری خواه تا زمانیکه آنها در انتخابات 1828 شکست سنگینی خوردند، سرباز زد.

حزب ملی جمهوری خواه هرگز دوباره به قدرت نرسید. آنها انتخابات 1832 را محکوم کردند و بار دیگر به طور کامل شکست خوردند. حزب سقوط کرد و بسیاری از اعضای آن بعد ها حزب ویگ (Whig Party) را تشکیل دادند.

6-حزب ضد ماسونی (Anti-Masonic Party)

در سال 1826، ویلیام مورگان (William Morgan) یک فراماسون سابق، گم شد. چند ماه قبل از ناپدید شدنش، او نفرت خود را از فراماسون ها علنی و اعلام کرد که قرار است کتابی را منتشر کند که تمام اسرار آنها را منتشر کند. مورگان بعدا دستگیر و بعد از مدت کوتاهی بدون اینکه ردی از وی به دست بیاید ناپدید شد.



بسیاری از آمریکایی ها معتقد بودند که مورگان توسط فراماسون ها به قتل رسیده تا مانع فاش شدن اسرار آنها شود. در سال 1828، یک گروه از روزنامه نگاران و دیگر دشمنان فراماسون ها با هم متحد شدند و حزب ضد ماسونی را تشکیل دادند.

استدلال آنها این بود که فراماسون ها، به عنوان یک جامعه مخفی، علیه سنت ها و باورهای حکومت جمهوری در ایالات متحده عمل می کنند و تهدیدی برای آزادی فردی افراد هستند. این موضوع از آنجایی حائز اهمیت بود که بسیاری از اعضای دولت فراماسون بودند.

این حزب در انتخابات 1828 موفقیتی غیر منتظره ای کسب کرد تا اولین حزب سومی شوند که در کنگره موفق به کسب کرسی شدند. در جریان انتخابات 1832، آنها اولین نامزد ریاست جمهوری خود را در تاریخ ایالات متحده به نام ویلیام ویرت (William Wirt) را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری معرفی کردند. وی از طریق سیستم کنوانسیون‌های انتخاباتی برای این مقام انتخاب شد. همه احزاب عمده دیگر از این سیستم برای انتخاب نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری استفاده کرده اند.

حزب ضد ماسونی زمانی که مجمع آنها موفق به معرفی نامزد در انتخابات 1836 نشد، از هم پاشید. بسیاری از اعضای آن هم مدت کوتاهی پس فروپاشی حزب ضد ماسونی به حزب ضد جسکونی ویگ (Whig Party) پیوستند.

5-حزب ویگ (Whig Party)

اندرو جکسون (Andrew Jackson) رئيس جمهوری تفرقه انداز بود. در طی دو دورۀ ریاست جمهوری او، سرخپوستان از زمین های خود رانده شدند، دروغ گفت تا دشمنان سیاسی اش را شکست دهد و بانک ایالات متحده را از میان برداشت. جکسون همچنین اولین رئیس جمهوری بود که علیه وی اقدام تروریستی انجام شد.



بسیاری از او را متهم به سوء استفاده از قدرت و حاکمیت مانند یک دیکتاتور کردند و به او نام مستعار "پادشاه اندرو" دادند. دشمنانش سعی داشتند برای مقابله با وی، با پیوستن به یکدیگر و تشکیل حزبی به نام ویگ که همنام حزب مشابه در بریتانیا که مخالف نظام سلطنتی بود، قدرت این رئیس جمهور مهار کنند.

در طول 30 سالی که حزب ویگ به کار خود ادامه داد، این حزب آن به چیزی بیش از ائتلافی از افرادی که از جکسون و حتی چهار رئیس جمهور بعد از آن نفرت داشتند، تبدیل شد‌.

این حزب بیشتر حمایت های خود را در میان طبقه متوسط و جمعیت شهری در حال رشد ایالات متحده یافت. بخشی از آنها از سیاست های حزب که طرفدار کسب و کار و صنعتی کردن بود، حمایت کردند که به طور چشمگیری ثروت ملت را افزایش می داد. گروهی دیگر هم جذب شعار های حزب ویگ در مورد حمایت از حاکمیت قانون و مخالفت با قدرت گسترده ریاست جمهوری جذب شدند.

در نهایت، حزب ویگ بواسطه بزرگترین مسئله ای که تاکنون در سیاست ایالات متحده مورد بحث قرار گرفت سقوط کرد : بردگی.

بعضی ها در حزب که در تجارت پنبه دست داشتند ایالت های جنوبی حمایت کردند، در حالی که طرفداران معتقد به وجدان از اتحادیه(ایالت های شمالی) حمایت می کردند. هنگامی که جنگ داخلی رخ داد، بسیاری از اعضای ویگ از جمله آبراهام لینکلن، به حزب جدید جمهوری خواه پیوستند، در حالی که مخالفان آنها به صفوف دموکرات ها گرایش پیدا کردند.

4-حزب زمین آزاد (Free Soil Party)

حزب زمین آزاد یک جنبش کوتاه مدت اما بسیار تاثیر گذار بود که از بحث های مرتبط با برده داری در سال 1848 به وجود آمد. آنها پس از تشکیل به سرعت محبوب شدند و بار دیگر مارتین ون بورن (Martin Van Buren) رئیس جمهور سابق را برای انتخاب مجدد نامزد کردند.

آنها حزبی بودند که تنها بر روی یک مسأله موضع گیری می کردند و آن هم تلاش برای جلوگیری از نفوذ برده داری به ایالات غربی تازه تشکیل شده بود.

شعار آنها- آزادی زمین، آزادی بیان، آزادی کارگر، آزادی انسان ها- بعد ها از سوی حزب جمهوری خواه اقتباس شد که عقایدی ضد برده داری داشت و تحت تاثیر طرح موضوع زمین آزاد شد.
اگر چه آنها هرگز قدرت بالا را به دست نیاوردند، در انتخابات سال 1848 نامزد آنها با 300 هزار سوم شد.

مهم تر از همه، آنها بخشی از رای دهندگان دموکرات طرفدار برده داری را را به خود جذب کردند تا نامزد حزب ویگ به ریاست جمهوری برسد تا همچنان از گسترش برده داری به ایالت های غربی جلوگیری کند.

حزب زمین آزاد در برخی از ایالت های شمالی به قدرت رسیدند و قوانینی را در مقابله با تبعیض علیه آمریکایی های آفریقایی تباری که آزاد بودند به تصویب رساندند. با این حال، مهمترین اقدام آنها، اتحاد آنها با عناصر حزب ویگ در آگوست 1854 بود که در نهایت حزب جمهوری خواهی که امروز می شناسیم را تشکیل داد.

3-حزب ریجاستر (Readjuster Party)

حزب ریجاستر، یک حزب منطقه ای بود که در سال های بین 1879 تا 1885 در ایالت ویرجینیا فعالیت داشت. به عنوان یک حزب تنها موضوعی که هدف اصلی حزب تعریف شده بود حل مشکلات بدهی ویرجینیا بود که در نهایت بسیاری از سیاست های ایالت ویرجینیا را قبل از اینکه توسط دموکرات ها بی اثر شود، از بین برد.

بسیاری از اعضای آن این حزب را ترک کردند و به جمهوری خواهان پیوستند.

دولت محلی ویرجینیا بعد از پایان جنگ داخلی 45 میلیون دلار بدهی داشت، به طوری که دولت در حال تلاش برای افزایش ذخایر پول نقد بود.



مشکلات در سال 1871 و زمانی که این ایالت تصمیم به انتشار اوراق قرضه با امید به تحریک اقتصادی داشت تشدید شد. سود سالیانه برای اوراق قرضه 6 درصد بود. پرداخت بهره بر روی اوراق قرضه بیش از نیمی از درآمد سالانه ایالت را در بر گرفت.

چند سال بعد، در سال 1878، مجمع عمومی ویرجینیا، لایحه ای را برای جمع آوری درآمد بیشتر به صورت نقدی به جای اعطای کوپن و با هدف تأمین بودجه مدارس عمومی، تصویب کرد. وقتی فرماندار ایالت آن را وتو کرد، حزب ریجاستر متولد شد و امیدوار بود که مبلغ سود پرداخت شده در اوراق قرضه را کاهش دهد.

این حزب در حال رشد، بسیار محبوب بود به ویژه به دلیل رویکرد خود هم سیاهان و هم سفیدپوستان در حزب عضو بودند. در سال 1879، در هر دو مجلس ایالتی اکثریت را به دست آورد و در سال 1881 نیز انتخابات تعیین فرماندار را هم برنده شد.

در سال 1882، حزب ریجاستر پرداخت بهره اوراق قرضه را به 3 درصد کاهش داد. برای افزایش ذخایر پولی، دولت جدید مالیات مزارع، شرکت های کوچک و دیگر بخش های اجتماعی را که بیشترین میزان بازپرداخت بدهی را به خود اختصاص داده بودند را کاهش داد. در ادامه مالیات شرکت های بزرگ را افزایش داده شد و بودجه برای مدارس دولتی دوبرابر شد. حزب ریجاستر سیستم آموزش عالی را اصلاح کردند و تا سال 1883، کسری بودجه به مازاد تبدیل شد.

با ظرافت زیاد، آنها توانستند اصلاحات بسیاری انجام دهند که حقوق آمریکایی های آفریقایی تبار ارتقا داده شود. آنها اولین کالج اختصاصی برای آموزش معلمان سیاهپوست را تاسیس کردند، مجازات شلاق را که به عنوان یک نوع مجازات برای آفریقایی - آمریکایی ها بود و مالیات نظرسنجی را که به عنوان یک پیش شرط برای رای دادن بود، لغو شد. این هزاران آمریکایی سیاه پوست را از بردگی رها کرد.

با توجه به این اقدامات، شهر دانویل (Danville) یک شورای شهر با اکثریت سیاه را انتخاب کرد که منجر به ایجاد یک نیروی پلیس چند نژادی گردید.

این اقدامات در نهایت باعث از بین رفتن حزب ریجاستر شد. دموکرات ها به آرامی از خشم نژادی بسیاری از مالکان و زارعان سفید پوست استفاده کردند. استدلال آنها بر این بود که ریجاسترها می خواهند به دنبال برتری نژادی سیاهان هستند. بعد از انتخابات سال 1885، دموکراتها تمام پست های دولتی را از ریجاسترها پس گرفتند و اعضای ریجاستر توسط جمهوری خواهان جذب شدند.

2-حزب نقره (Silver Party)

در سال 1873 اقتصاد ایالات متحده سقوط کرد. این سقوط به عنوان وحشت سال 73 شناخته شد و سوخت را به موضوع مورد بحث در سیاست پولی ایالات متحده که از زمان پایان جنگ داخلی به شدت در نوسان بود، اضافه کرد.

بسیاری از مردم در سراسر کشور، از جمله دموکرات ها و جمهوری خواهان، ایده نسبتا جدید استاندارد طلا (استاندارد طلا یک سیستم پولی است که در آن واحد محاسبه اقتصادی استاندارد وزن ثابتی از طلا می‌باشد-مترجم) را حمایت می کردند. آنها معتقد بودند که این طرح اعتماد مردم به پول ملی را بیشتر می کند. برخی دیگر هنوز با این طرح مشکل داشتند و به حزب گرین بَک (Greenback Party) پیوستند.



با این حال مخالفت اصلی با استاندارد طلا از جنبش آزاد نقره (Free Silver Movement) بود که حمایت بسیاری از مردم در میان ایالت های غربی و غرب میانه را داشت. این افراد از سیستم دو فلزی حمایت می کردند، جایی که ارزش ارز در برابر هر دو طلا و نقره سنجیده می شد و دو نوع سکه را هم در برمی گرفت.

ایالت نوادا به طور طبیعی محل اصلی هوادان این جنبش بود زیرا بخش عمده ای از نقره کشور را تولید می کرد و بسیاری از مردم در این ایالت به نوعی در صنعت نقره مشغول به کار بودند. سیاستمداران حزب نقره در نوادا از 1892 تا 1911 نفوذ داشتند و این جنبش در آنجا رشد کرد.

در مقطعی دولت محلی نوادا حتی موافقت کرد که سنگ نقره را از تولیدکنندگان بخرد. حمایت عمومی و لابیگری حزب نقره منجر شد که حزب دموکرات در انتخابات 1896 از طرح حزب نقره حمایت کند.

با این حال، نفوذ آنها نتوانست زیاد باقی بماند و حزب جمهوری خواه در سال 1900 قانون استاندارد طلا را تصویب کردند. رأی دهندگان برای یک دهه دیگر به حمایت از حزب نقره در نوادا ادامه دادند. در آن زمان، حزب نقره آزاد تمرکز خود را بر رفع نیاز های فقرا ادامه داد. بخش عمده ای از حزب نقره تا سال 1902 از بین رفته بود و حزب نقره پس از آن با حزب دموکرات متحد شد. حزب نقره رسما در سال 1911 منحل شد.

1-حزب ملی زن (National Woman’s Party)

حزب ملی زن توسط آلیس پل (Alice Paul) و لوسی بِرنز(Lucy Burns) در سال 1913 به عنوان اتحادیه برای حضور کنگره برای انتخاب حق رای زنان تشکیل شد. این دو نفر جوانی خود را بریتانیا گذرانده بودند.


زمانی که پُل دانش آموز بود با امیلین پانکهورست (Emmeline Pankhurst) و جنبش حق رای زنان آشنا شد. جنبش حق رای زنان (The suffragettes) به دلیل اقدامات گاها خشن خود برای دستیابی به حق رای زنان مانند ایجاد آتش سوزی عمدی مشهور بود.

در سال 1916، پل و برنز حزب خود تغییر نام دادند و موافقت کردند اقدامات مشابهی را در تلاش خود برای رسیدن به حق رای زنان انجام دهند. این اقدامات در ژانویه سال 1917، هنگامی که یکی از اعضای حزب ملی زن پس از دیدار با رئیس جمهور وودرو ویلسون، در جلوی کاخ سفید تحصن کرد به اوج رسید.

حزب ملی زن بر خلاف متحدان خود در بریتانیا همچنان در طول جنگ جهانی اول به شرایط اعتراض می کرد که باعث رویگرداندن حمایت عمومی از آنها شد اما روش های این حزب موثر بودند.

در کنار تحصن ها و راه پیمایی های عمومی، مجله حق رای برای زنان از سوی آنها منتشر شد و بسیار تلاش کرد تا اهداف این گروه و خشونت گاه به گاه پلیس علیه آنها را به اطلاع عموم برساند. در سال 1919، رئیس جمهور ویلسون شخصا به کنگره رفت و از آنها خواست تا اصلاحیه نوزدهم را تصویب کنند. در سال 1920، این لایحه تصویب شد و تحصن کردن زنان در جلوی کاخ سفید به پایان رسید.

پس از این، حزب ملی زن تلاش خود را برای تلاش برای تصویب لایحه حقوق برابر انجام دادند. در حالی که این هدف هرگز به دست نیامد (این لایحه هنوز هم تاکنون به تصویب نرسیده است)، تلاش آنها در برای دستیابی به حقوق برابر دیگر مانند قانون پرداخت حقوق برابر 1963 به نتیجه رسید.

*روزنامه‌نگار حوزه بین الملل

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200