عصرایران؛ احسان محمدی- لابلای انبوه صفتهای خوب ما ایرانیان، صفت نه چندان خوشایند «افراط و تفریط» را هم باید جا داد. اینکه انگار سختترین کار دنیا برایمان حفظ «تعادل» است. تعادل در پندار، تعادل در گفتار، تعادل در کردار. این ذهن صفر و صد به شدت دارد به زیست اجتماعیمان صدمه میزند.
از ارومیه محل برگزاری هفته سوم لیگ ملتها خبر میرسد که سعید معروف و چند بازیکن تیمملی والیبال ایران میان ازدحام جمعیتی که برای عکس و امضا گرفتن به طرف آنها یورش برده بودند مصدوم شدند. چیزی شبیه اینکه در مانور کُشته و اسیر و زخمی بدهیم یا از دشمن فرضی شکست بخوریم!
البته گمانم این است که مصدومیت به آن صورت که در ذهن ماست رخ نداده و ستارههای ما به بازی میرسند اما همین هم آزاردهنده است. اینکه قادر به مدیریت این فضا نیستیم و میزبانی فقط انبوه تماشاگر و کباب و جوجه و هدیه دادن قالیچه و گلدان نیست.
احتمالاً کسانی میگویند در همه جای جهان مشابه این اتفاقات برای ستارهها میافتد و نمیتوان شیفتگان آنها را مهار کرد اما به این بهانه یاد ماجرای رژه المپیک ریو افتادم. سال 2016. سعید معروف و یکی دو بازیکن تیم ملی والیبال در اعتراض به لباس های کاروان اعزامی در هتل ماندند و به مراسم رژه افتتاحیه نرفتند.
موجی از حمله به سوی او شکل گرفت. اینکه کاروان را به «سخره» گرفته است، باید به ایران بازگردانده شود، کاپیتان مغروری است که خودش را از ایران بزرگتر میداند، به مردم و پرچم کشور توهین کرده و ...
شبکههای مجازی پر شد از تندترین نقدها و واژهها. در کسری از ساعت از عرش به فرش رسید... کسی حتی حوصله شنیدن دفاعیهاش را نداشت. حمله بود و پرخاش و تندزبانی و توهین و ... و حالا حمله است برای عکس یادگاری! با همان سعید معروف!
این چند روز فقط نقدهای پیرامون اقدام رامید جوان و نگار جواهریان برای به دنیا آوردن فرزندشان در کانادا را میخوانم. دل و دماغی برای ورود به ماجرا ندارم. موافقین و مخالفین دو آتشه، چنان حمله میکنند که انگار حیثیتیترین موضوع قرن است و اگر گامی کوتاه بیایند احتمالاً کره زمین متلاشی میشود! میفهمم دلشان از چه پر است.
کار آنقدر بالا گرفته که احتمالاً برخی به کمتر از دستگیری و محاکمه رامبدجوان راضی نیستند. همان رامید جوانی که با خنداونهاش در پایان شب، حال بسیاری از ایرانیان را بهتر کرد. کمک کرد استرس و تلخی یک روز کشدار و کم حاصل را فراموش کنند، در سرزمینی که خندیدن آسان نیست، لبخند بخشید. با جناب خان دل هزاران نفر را شاد کرد، بسیاری را مورد حمایت قرار داد از بچههای معلول تا کودکان کار، از زنان بیسرپرست تا کارتن خوابهایی که ...
تبدیلش کردن به فرشته آسمان نجاتبخش، نماد دلسوزی و دل نگرانی برای مردم، مردی که یک تنه میکوشد کاستی مسئولان را جبران کند، با حضورش نمایشگاه کتاب را چنان به هم ریخت و علاقمندان آنچنان هجوم آوردند که تحت تدابیر شدید امنیتی حتی داخل فضایی شبیه پشهبند قرار گرفت و ...
و حالا رامبد جوان در قامت یک خیانتکار ملی در فضای مجازی دارد محاکمه میشود. فرزند به دنیا نیامدهاش چنان مورد خشم جماعتی قرار گرفته که اگر ماجرا را میفهمید احتمالاً ترجیح میداد به این دنیا نیاید. دلیل خشم را میفهمم. اسمش را میشود زیست ریاکارانه گذاشت. اینکه رامبد جلوی دوربین «ایران، ایران» میکند و بعد تلاش میکند بچهاش را کانادا به دنیا بیاورد و ...
به جای سعید معروف و رامبد جوان میشود دهها و صدها اسم دیگر را گذاشت. این درجه از سرعت در تغییر موضع خطرناک است. تفاوتی با آنها ندارد که امروز عاشق یکی هستند و برایش میمیرند و فردا به صورتش اسید میپاشند تا هستیاش را بکُشند. این حرفها با «نقد» تفاوت دارد. کافیست سری به فضای مجازی که ما آدمهای واقعی در آن زیست میکنیم بزنید، باورکردنی نیست این همه تقلا و لذت برای انتقامگیری و تکهتکه کردن رامبد جوان...
تکرار میکنم که موضوع دفاع از تصمیم او نیست، موضوع این تب کردنها و سرد کردنهای ماست. از سیاست تا ورزش، از هنر تا دانش. از تبدیل یک نفر به پرفسور و بعد لذت بردن از تحقیرش که بیسواد است، از انداختن شفر به آسمان تا تبدیلش به دلال و ... کمی عمیقتر نفس بکشیم. بازتولید این گفتمان چه سودی دارد؟ این عشق و نفرت نیازی به تعادل ندارد؟
بسیاری از بازیگران ما بچه هاشون را در کانادا و آمریکا به دنیا آوردن آیا به راستی جنابعالی به این فکر کردید که چرا علیه آنها چنین هجمه ای شکل نگرفت؟
چون آن ها نه در عمل و نه در سخن خود را آنچنان که رامبد عاشق ایران نشان داد نشان ندادند. آقای رامبد جوان که با این برنامه پول های هنگفتی به جیب زد درست از همون حربه آقای خاوری استفاده می کرد.
نامه جناب خاوری را به همکارانش که توصیه کرده بود کتاب آفت اجتماعی فساد را بخوانند بیاد بیاورید.
وقتی کسی 24 ساعته در رسانه یک کشور دم از ایران دوستی می زند نباید ترجیح بدهد که بچه اش را خارج از ایران بدنیا بیاورد.
هرچند که کاری که کرد برای آینده فرزندشان عقلانی می باشد.
گرگهایی در لباس بره اون وحشیگریها رو راه انداختند تا اسم مردم آذربایجان رو لکه دار کنند.
ملت ايران!
حال این مردم خوب نیست و دلیلش پر واضح است.....
ايراد از ماست كه هركسي رو گنده ميكنيم!!!
چقدر اين مردم مظلومن!
ما ایرانیا با این افراط و تفریط حال میکنیم
لعنت به هر چی متعادل بی روح و بی نشاط باد!
عده ای مخالف بودن و هنوزم هستن و عده ای هم هوادارش بودن و هنوز هم هستن.
فقط این بهانه ها که پیش میاد فرصتی هست برای انتقاد طیف اول
درود بر شما
دمت گرم
ما تو تاریخ هم میگیم یا مرگ بر مصدق یا درود بر مصدق. بلد نیستیم آدم هارو خاکستری ببینیم عادت کردیم اون چیزی که خودمون از آدم ها می خواییم و ببینیم بدون توجه به این که واقعا این خواسته ما واقعی هست یا نه؟ آیا واقعا خواسته ما، خواسته طرف مقابلمونم هست یا نه؟