کیفیت پایین
کیفیت خوب
عصر ایران؛ محسن ظهوری - «مارکوس لیسینیوس کراسوس» سردار بزرگ روم، از رود فرات در سوریه امروز که گذشت، پا به قلمروی تازهای گذاشت. تا آن روزگار، امپراطور عظیم روم در هیچ جنگی شکست نخورده بود و خود را قدرتمندترین حاکم جهان میدانست. «کراسوس» میخواست فتح تازهای برای روم و افتخاری ماندگار برای خودش رقم بزند. او آسیا را میخواست؛ جایی که جزو قلمروی ایران بود.
یکصد سال قبل از این داستان، «مهرداد اول اشکانی»، قلمرو حکومت پارتیان را به سوی غرب گسترش داده و حالا تا رود فرات در اختیار ایرانیان بود. حالا که رومیان به فرمان «کراسوس» آبادیهای ایران را غارت میکردند، «اُرُد دوم» بر تخت نشسته بود.
«کراسوس» میدانست که با ایرانیان باید با احتیاط رفتار کند، برای همین پس از موفقیتهایی در فتح چند آبادی از بینالنهرین، دوباره به روم بازگشت تا تدبیر درستی برای جنگ بیاندیشد. سه ماه بعدش، او دوباره به سمت ایران میآید؛ این بار با ۴۲ هزار نظامی زبده، و به قصد تصرف کامل غرب قلمروی ایران. «کراسوس» فرماندهای بود کارآزموده که پیش از این بزرگترین قیام بردگان در روم را به رهبری «اسپارتاکوس» شکست داده و به آن افتخار میکرد. او پیش از حمله، پنهانی با شاه ارمنستان «آرتاوازد دوم» پیمان بسته و «آرتاوازد» هم به او گفته بود بهتر است لشکر روم به ارمنستان بیاید و از آنجا به آذربایجان و حمله کنند تا هم مستقیم وارد قلب شاهنشاهی اشکانی شوند و هم در کوهستان با سپاه اشکانی روبهرو شود نه زمینی صاف که پارتیها استاد مبارزه در آن هستند. «کراسوس» این نصیحت را نپذیرفت و پس از گذشتن از رود فرات برای دستیابی به «تیسفون» شهر مهم اشکانیان از راه ترکیه امروز به سمت عراق امروز آمد. او حتی پیشنهاد صلح شاه ایران «ارد» را برای بازگشت به روم نپذیرفت و سپاه مجهز و پرشمارش را در قلمروی ایران به جلو راند.
«ارد» میدانست که وارد نبرد سرنوشتساز و مهمی شده. او از خیانت ارمنستان آگاه شده و همزمان پیشروی سپاه روم را میدید. پس سپاه ایران را به دو بخش تقسیم کرد تا بخشی به ارمنستان رفته و بخش دیگر مقابل روم بایستد. خود شاه، بخش نبرد با ارمنستان را رهبری کرد و برای جنگ با رومیان، «سورنا» را به رهبری برگزید. ما «سورنا» را امروز با مجسمهای مشهور به «تندیس مرد شمی» میشناسیم که بیش از ۹۰ سال قبل در ایذه خوزستان یافت شده. اما حالا میدانیم که این تندیس از آن سرداری «الیمایی» است؛ حکومتی در جنوبغرب ایران که تحت فرمان اشکانیان بودند.
انتساب اولیه این مجسمه به سورنا، بیدلیل هم نبوده؛ «پلوتارک» مورخ یونانی، «سورنا» را بلندقدترین و خوشچهرهترین مرد زمان خود دانسته. مرد خوشچهره و مصمم الیمایی هم با حدود دو متر قد و پوشش سوارکاران اشکانی بر تن، تصویر سورنا را برایمان تداعی میکند.
به گفته «پلوتارک» نبرد میان «سورنا» و «کراسوس» نزدیک شهر کهن «کاره» رخ میدهد که بعدها «حران» نام گرفت و حالا بقایای باستانی این شهر را میتوان در جنوب ترکیه امروز دید. رومیان مستقیم وارد پهنه دشتی شده و از کوهستان فاصله گرفته بودند؛ «آریامنِس» شیخ عرب که «کراسوس» به دوستی او با روم ایمان داشتند ولی پنهانی با اشکانیان پیمان بسته بود، این دام را برای سردار رومی پهن کرده و او را به این مسیر انداخته بود.
وقتی «کراسوس» به رودخانه «بالیسسوس» رسید، قوایش به استراحت نیاز داشت. اما او آنسوی رودخانه، سپاه کوچک، کمسلاح و هزار نفری اشکانیان را دید و تصمیم گرفت قبل از استراحت، کارشان را تمام کند. این، همان چیزی بود که «سورنا» میخواست. سردار ایرانی، «کراسوس» را با حیله دوست عربش تا این منطقهی باز کشانده بود و حالا افراد کمسلاحی را نشانش میداد تا او را فریب دهد. «کراسوس» دستور حمله میدهد و «سورنا» با سپاه کوچکش آنها را تیرباران کرده و عقبنشینی میکند. سپاه روم در تعقیب آنها، وارد دشتی میشود که ۹ هزار کماندار اشکانی از هر سو آنها را تیرباران میکنند.
جنگ برای «کراسوس» به یک کابوس بدل میشود. پارتیها استاد جنگ و گریز بودند؛ سوارکاران ماهری که حتی حین عقبنشینی روی اسب، دشمن را با تیروکمان میزدند. شیوه جنگی آنها که بعدها در جهان به شیوه پارتیزانی معروف شد، سپاه رومیان را متلاشی کرد. «کراسوس» پس از مرگ پسرش «پوبلیوس»، شبانه همراه باقیمانده لشگرش فرار میکند اما از این جنگ جان به در نمیبرد؛ سربازان «سورنا» سر سردار رومی را هم مثل پسرش را میبرند و به گفته «پلوتارک» مورخ، حدود بیست هزار رومی را اسیر میکنند. به گفته پلوتارک مورخ، عاقبت این نبرد برای سورنا هم غمبار بود. نوشتهاند که چون نام سورنا پس از این نبرد آوازه جهان شده بود، پادشاه ایران به آن رشک برد و او را کشت.
این نخستین رویارویی جدی ایران و روم بود؛ رویارویی جدیدی میان شرق و غرب عالم آن روزگار. نبردی که پیشینه آن به جنگهای طاقت فرسای ایران و یونان در زمان هخامنشیان میرسید و بعدش تصرف ایران به دست اسکندر مقدونی. اشکانیان خود را ادامهدهنده هخامنشیان میدانستند و رومیان کسی چون اسکندر را الگوی خود میدیدند. کینههای قدیمی پس از چندصدسال از بین نرفته بود. جنگ حران میان اشکانیان و روم، جرقهای دوباره برای آغاز نبردی شد که اینبار ۷۰۰ سال به درازا کشید. قدرتهای بزرگ شرق و غرب عالم آن روزگار، در این نبرد به قدری فرسوده شدند که بعدها توسط نیرویی تازهنفس یعنی مسلمانان عربستان به راحتی در هم میشکنند.