مهرداد خدیر، روزنامهنگار
معاون جدید مطبوعات و خبرگزاریهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سه ضلع مشکلات رسانهها را این گونه ترسیم کرده است: «اقتصاد رسانه، محتوای رسانه و هویت صنفی».
آقای خدادی همچنین گفته است مرگ رسانههای کاغذی را باور ندارد و دو مثال آورده است:
اول اینکه میتوان شیرِ آب را باز کرد و آب نوشید و عطش را فرونشاند اما بسیاری از مردم، پول میدهند و آب معدنی میخرند.
مثال دوم هم اینکه تلویزیون به رایگان، فیلم پخش میکند و در سایتها هم در دسترس است اما باز عدهای پول میدهند و بلیت میخرند تا در سینما، فیلم تماشا کنند.
او میخواهد نتیجه بگیرد کاهش اقبال مردم به روزنامۀ کاغذی در افزایش قیمت یا شباهت برخی از محتواها با فضای مجازی ریشه ندارد و مشکل را باید در همان مثلث پیش گفته جُست: اقتصاد رسانه، محتوای رسانه و هویت صنفی.اما آیا همۀ داستان را میتوان در این «مثلث» گنجاند و روایت کرد؟
روزنامه ناخوانی غالب مردم ایران و کاهش شمارگان یا اقبال را میتوان در این موارد هم جُست:
۱ دنیای امروز، دنیای لذت است. دنیای رنج نیست. یکی از تفاوتهای عصر مدرن با روزگار سنت، لذتجو شدن آدمیان است. مراد از لذتجویی الزاما شادی و بهجت نیست. ممکن است کسی از رنج، لذت ببرد اما هدف، کسب لذت است. این انگاره که به خاطر آگاهی باید روزنامه خرید یا روزنامهنگار دغدغهای جز آگاهیبخشی ندارد میتواند اینگونه اصلاح شود یا ارتقا یابد که روزنامه میخوانیم تا لذت ببریم. این لذت میتواند به خاطر کسب آگاهی باشد. میتواند به سبب اطلاع از زوایای متفاوت یک خبر باشد یا هر دلیل دیگر اما عنصر لذت نباید مغفول بماند. با این نگاه فضای مجازی جای روزنامه را نمیگیرد. به همان دلیل که تنها به قصد رفع گرسنگی به رستوران نمیرویم و در پی کسب لذت هم هستیم.
۲ روزنامهخوانی یک عادت است. این عادت از سر بخشهایی از جامعه افتاده و روزنامه نمیخوانند چون عادت آن را ترک گفتهاند. عدهای عادت دارند صبحانه بخورند و عدهای نه. عدهای در صبحانه مربا و عسل میخورند و عدهای هم نه. روزنامه خریدن و روزنامه خواندن اگر عادت باشد شمارگان روزنامهها افزایش مییابد. عادت روزنامهخوانی را باید احیا کرد. چهبسا اگر بخشی از شمارگان روزنامهها به رایگان توزیع شود برخی دوباره به صرافت خواندن بیفتند و بعدتر خود خریداری کنند. این پیشنهاد البته وقتی عملی است که از وانفسای کنونی کاغذ به درآییم و اوضاع عادی شود.
۳ نسل جدید در آموزش و پرورش، کتابزده میشود و خواندن برای او رنج مدرسه و تحمیل محفوظات را تازه میکند. از این نظام فرسودۀ آموزشی نسل اهل روزنامه بیرون نمیآید. هر قدر این ساختار اصلاح شود عادت مطالعه هم شکل دیگری به خود میگیرد.
۴ وقتی آب مینوشیم که احساس عطش کنیم. هنگامی غذا میخوریم که گرسنه باشیم. زمانی خانه را به قصد یک مکان تفریحی ترک میکنیم که حوصلهمان سر رفته باشد. اگر عطش دانستن یا سرک کشیدن یا کنجکاوی نداشته باشیم و گمان کنیم برای همۀ پرسشها پاسخ آماده داریم خواندن به چه کارمان میآید؟ پس نمیخوانیم چون تشنه نیستیم.
۵ ما به تماشای فیلمی میرویم که یا کارگردان آن را میپسندیم یا بازیگرانش را دوست داریم. روزنامهها هم ستاره داشتند یا باید داشته باشند. وقتی روزنامه از روزنامهنگار مورد علاقه نشانی نداشته باشد انگیزهها کم میشود. در دهۀ ۶۰ تا روزنامۀ اطلاعات را در دست میگرفتم اول سراغ ستون سمت چپ صفحۀ ۳ میرفتم تا ببینم گل آقا مطلب دارد یا نه و بعد سراغ سمت راست صفحۀ ۲ و «نقد حال» عطاء الله مهاجرانی و این اواخر در سمت چپ یادداشتهای محمد جواد حجتی کرمانی.
روزنامهها تنها با خبرهای خود شناخته نمیشوند با نویسندگان ثابت و ستوننویسان نیز شناخته میشوند. این گونه نویسندگان چهبسا در آن روزنامه مستقر نباشند و به سانسور هم کمتر تن میدهند. ستونها و نام نویسندگان روزنامهها را پررونق میکند. در همین روزنامه خوشبختانه برخی نامها انگیزه خواندناند و در این فقره اتفاقا «من قال» بر «ما قال» میچربد و چون بحث نوشتن است «من کتب» بر «ما کتب» یا آنکه مینویسد بر آنچه مینویسد.
۶ تصور کنید ۱۹ سال قبل با روزنامههای آن دوران آن رفتار نشده بود. دستکم نیمی از آنان اکنون باقی مانده و ۲۰ ساله و به یک نهاد، بدل شده بودند و دوام و قوام آنان عادت روزنامهخوانی را نیز زنده نگاه میداشت. توقیف مکرر مطبوعات به بهانۀ یک خطا مخاطبانی را سرگردان و از دایره خارج ساخت. به تعبیر شاعرانه:
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی/ ز بامی که برخاست مشکل نشیند.
همۀ پرندگانی که رفتهاند به این بام بازنمیگردند و جای دوری نمیرفت اگر آقای خدادی به این نکته هم میپرداخت و از مسبب آنکه به قاعده همچنان باید در زندان باشد یاد میکرد.
۷ یکی از دلایل ادامۀ اقبال در برخی کشورهای توسعهیافته این است که روزنامههای محلی تحت الشعاع روزنامههای سراسری نیستند. مرکزگرایی و پرداختن به پایتخت به جای اطراف و اکناف این سرزمین و غلبۀ سیاست از جذابیتها میکاهد.
۸ زبان رسمی ما فارسی است. این نویسنده هم شیفتۀ زبان فارسی است و یکی از انگیزههای نوشتن و خواندن در او همین زبان است. اما زبان رسمی الزاما زبان مادری نیست. هر قدر سختگیری در انتشار مطبوعات به زبانهای دیگر کمتر شود اقبال به رسانههای کاغذی دست کم در برخی مناطق افزایش مییابد. اتفاقا هر چه این ارتباط گسسته شود نغمههای شوم جدایی و تجزیه بیشتر مجال عرضه پیدا میکنند.
۹ مردم از رسانهها انتظار دارند فاشگو و افشاگر باشند. اینکه متهم مالی یک پروندۀ کلان فساد اقتصادی را جز با حروف الفبا و با ایما و اشاره نتوان معرفی کرد و مدیر مسئول نگران شکایت و برخورد باشد با این انتظار سازگار نیست. آزادی عمل روزنامهنگار فرصت ارایه گزارش تحقیقی را فراهم میکند و به خاطر این گزارشها باید روزنامه خواند. اگر میخواهیم مردم روزنامه بخوانند این اطمینان را در روزنامهنگاران و مدیران ایجاد کنیم یا هر جا که پای منافع عامه در میان بود برخوردها نرمتر باشد.
۱۰ این تصور در برخی شکل گرفته که اگر روزنامهای یادداشت یا مقالۀ دندانگیری داشته باشد سایتها یا کانالها نقل میکنند و به رایگان و به دور از کاغذ میتوان خواند.
رسانههای کاغذی در این زمینه دچار تناقضاند. اگر انتشار مطالب خود را ممنوع کنند آن گاه خودشان از اخبار دیگران استفاده کنند یا نه؟ ضمن اینکه بازنشر مطالب برند آنان را ارتقا میدهد و در جذب آگهی میتواند مؤثر باشد.
۱۱ روزنامهای روزنامه است که چاپ و منتشر و عرضه میشود. برخی روزنامهها اساسا به قصد عرضه و انتشار به عرصه نیامدهاند. بد نیست معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد شخصا به دکههای مختلف مراجعه کند تا واقعا ببینند کدام روزنامهها در عالم واقع وجود دارند و کدامها واقعیت بیرونی ندارند تا بتوان تفکیک کرد.
۱۲ ام المشکلات که در اضلاع ترسیمی آقای خدادی غایب به نظر میرسد سانسور است.
این احساس که مرد قناد انگشت خود را در شیرینی فرو برده تلخ است و حلاوت آن را میستاند.
هر قدر نویسنده و روزنامهنگار آزادی عمل بیشتری داشته باشد و اختصاصا برای مطبوعۀ متبوع بنویسد انگیزۀ مخاطب هم فزونی میگیرد.
پس دست کم به آن مثلث یک ضلع دیگر را میتوان اضافه کرد و مربعی ترسیم کرد و سانسور یا خود سانسوری را هم لحاظ کند و در این صورت نه با سه ضلعی که با یک مربع روبهروییم. هر چند به شرحی که آمد قصه فراتر از مثلث و مربع است و با «مختلفالاضلاع» مواجهیم.
اصل حرف آقای خدادی اما درست است. روزنامههای کاغذی نمیمیرند. چون اگر قرار بر مردن بود در جوامعی که از فناوریهای پیشرفتهتر برخوردار بودند، این اتفاق را شاهد بودیم.
در کنار سانسور میتوان به این نکته هم اشاره کرد که اگر خواندن و دانستن «فضیلت» نباشد و آنان که نمیدانند از امتیازات افزونتری برخوردار باشند انگیزهای برای خواندن و دانستن باقی نمیماند.
در رژیم گذشته مدیران و کارمندان هیچ سازمان و دستگاهی به اندازۀ «جمعیت شیر و خورشید سرخ» اهل کتاب و تشنۀ دانستن نبودند. چون رئیس آن دکتر خطیبی در هر مواجهه و گفتوگو از کتابهای تازه میپرسید و گاه از روی تظاهر افراد احساس میکردند نیاز دارند بیشتر بخوانند و بدانند.
در یک کشور خاور دور مردمانی را غرق مطالعه دیدم و مترجم مرا از هر سوءتفاهمی نجات داد. آنجا که گفت: غالب کتابهایی که میخوانند، نه رمان است نه اثر فلسفی. جزواتی است که برای حفظ یا ارتقای شغلی آنان ضروری است. چون هرازگاهی در معرض تعدیل نیرو یا آزمون قرار میگیرند و ناگزیرند خود را با دانش روز انطباق دهند.
هرچند که بر این باورم در دستگاهی چون وزارت ارشاد که اهمیت گذشته را ندارد همین که کاری نداشته باشند، بهترین کار است و انتظار ویژهای هم نباید داشت اما جان سخن همان است که شریعتی در قالبی دیگر و به منظوری دیگر گفته است: «تو چگونه زیستن را به من بیاموز. چگونه مردن را من خود خواهم آموخت». هرقدر آزادی ابراز نظر تأمین و بیم برخورد کاسته شود اقبال هم فزونی میگیرد.