صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۶۵۵۰۵۸
تاریخ انتشار: ۱۷:۰۸ - ۰۲ اسفند ۱۳۹۷ - 21 February 2019

انسي الحاج، کیمیاگر شعر

آدونیس درباره او می گوید:«او در میان ما، پاک ترین بود» یا آنکه نزار قبانی درباره او می گفت:«زبان او زبانی است متمدنانه، درخشنده، شعله ور، با طراوت وشفاف. او یک شاعر حقیقی است هنگامی که شاعری و پیامبری در یک جسم قرار می گیرند».

عصرایران؛ محمد امین بنی تمیم*  - "انسي الحاج" بدون تردید یکی از بلند قامت ترین شاعران معاصر عرب به شمار می آید. تاثیر او به عنوان طلایه دار شعر سپید یا نثر عربی، بر ادبیات عرب بر ادب دوستان و اهل شعر و شاعری پوشیده نیست.

أنسی الحاج در سال 1937 در شهر جزّین لبنان دیده به جهان گشود. پدر او «لویس الحاج» روزنامه نگار و مترجم بود و مادرش «ماری عقل» نام داشت. آموزش را در مدرسه فرانسوی «اللیسه» آغاز نمود و پس از آن به کالج «الحکمه» پیوست.

نوشتن را از دوره دبیرستان آغاز و از سال 1954م شروع به چاپ داستان های کوتاه و شعر در مجله های ادبی کرد. از سال 1956م به طور حرفه ای وارد کار روزنامه نگاری شد و به عنوان مسئول صفحه ادبی روزنامه «الحیاه» فعالیت کرد.

چیزی نگذشت که با پیوستن به روزنامه «النهار» مسئولیت یک ستون ادبی و غیر سیاسی را برعهده گرفت تا اینکه رفته رفته آن ستون را به یک صفحه روزانه تبدیل کرد. اگرچه بعدها در سال 1964م ضمیمه فرهنگی و هفتگی روزنامه «النهار» را نیز به چاپ رساند و مسوولیت آن را تا سال 1974 بر عهده داشت.


أنسی در سال 1957 با لیلی ضو ازدواج کرد و صاحب یک فرزند دختر به نام ندی و یک فرزند پسر به نام لویس شد. در همان سال به همراه آدونیس و یوسف الخال مجله «شعر» را تاسیس کردند و در سال 1960م و در کنار کار مجله، اولین مجموعه شعرش را با نام «لن» به چاپ رساند که به عنوان اولین مجموعه شعر نثر عربی از آن یاد می شود.

نخستین مجموعه شعرش با نام «لَنْ» (هرگز) تا امروز همچون فانوسی دریایی، راه را به دریانوردان شعر نثر عربی نشان می دهد و شاید بتوان گفت کمتر کسی از شعرای عرب پس از او، توانسته است از تاثیر آن بر شعرش برهد. مجموعه شعر «لن» با محتوای یگانه اش توانست سنگ بنای شعر نثر عربی را با جسارت تمام بنا نهد، به گونه ای که تا امروز همچنان ساختار خود را از گزند آفات و تخریب مصون داشته و پا برجاست.

أنسی در کنار کار ثابتش در روزنامه «النهار» و سردبیری آن از سال 1992م تا سال 2003م نیز سردبیری نشریات دیگری را در کارنامه اش دارد که می توان از این بین به مجله «الحسناء» سال 1966م و نیز «النهار العربی والدولی» بین سالهای 1977 تا 1989 اشاره کرد.

از سال 1963 به بعد بیش از ده نمایش نامه را از شکسبیر، یونیسکو، دورنمات، کامو و بریخت به عربی ترجمه کرد که گروه های نمایش لبنانی همچون گروه نمایش«مدرسه التمثیل الحدیث» در جشنواره های بعلبک به روی سن بردند. گزیده اشعار وی در قالب کتاب به زبان های مختلفی چون فرانسوی، انگلیسی،آلمانی، برتغالی، ارمنی وفنلاندی به چاپ رسیده است.

در باب ویژگی های ادبیات انسی الحاج سخن راندن آسان نیست ولی شاید راز نوشته های شگفت آور او در این نکته پنهان باشد که وقتی قلم در دست می گرفت و نگاشتن آغاز می کرد، متنی می نوشت بلند و عمیق با چاشنی غافلگیری، متنی که گاهی سهل ممتنع جلوه می کرد، و گاه دیگر، پیچیده و هزارتو می نمود.

اگرچه شعرهای أنسی الحاج مخاطب عام نیز دارد اما او در پی مخاطب خاص است، به گونه ای که به تعبیر خودش، تن به فهمیده شدن نمی دهد مگر آنکه مخاطب، تمام وکمال، دل به او بسپارد. و این گونه است که جادوی شعر اثر خود را بر خواننده عیان می کند و او را با تعابیر و تصاویر بی مانند راهی سفر دهشت انگیزی میان واژه ها می کند.

أنسی را می توان شاعری بلند مرتبه در میان شاعران معاصر عرب دانست؛ و نه تنها بلند مرتبه که باید بی آلایشی و بی حاشیه بودن را نیز از ویژگی های با ارزشش دانست، همانگونه که آدونیس درباره او می گوید:«او در میان ما، پاک ترین بود» یا آنکه نزار قبانی درباره او گفت:« أنسی الحاج، شعر نثر را به سطح حقیقی شعر رساند. زبان او زبانی است متمدنانه، درخشنده، شعله ور، با طراوت وشفاف. أنسی دوست من در راه دراز شعر است؛ و من می بالم به هر واژه ای که او نگاشته یا می نگارد. او یک شاعر حقیقی است هنگامی که شاعری و پیامبری در یک جسم قرار می گیرند. من او را دوست دارم و همواره آرزو دارم تا یکی از انگشترهای شعری او را برای خود داشته باشم».

محمد الماغوط دیگر شاعر و نویسنده نام آور سوری درباره او گفته است:«جنگ مرا به گریه نمی اندازد، قطعه آواز کوچکی مرا به گریه می اندازد؛ یا واژه ای از أنسی الحاج. او همزاد من است» یا اینکه سعید عقل دیگر ادیب لبنانی درباره او گفته بود:«مجموعه شعر «الرسوله بشعرها الطویل حتی الینابیع» کتاب عشق نسلی است که آن را به عنوان کتاب خود خواهد خواند. عشق در آن به گونه ای ترانه خوانی شده که گویی زیباتر از آن نیست، اُپرایی با ارزش هایی از درون خود که بر افروختگی و زیبایی معماری آن می افزاید. و به یاد خواهیم داشت که قلم أنسی الحاج از آتش است و او معمار نمونه ماست».

آری، أنسی الحاج، کیمیاگر شعر است؛ او استادی است چیره دست که با مهارت می داند چه مقدار از ابهام، تناقض، دوری، رنج، اشتیاق، تنهایی، غصه، پاکی و ستایش را با اکسیر عشق بی کران و متعالی بیامیزد تا حاصل آن تصویری شگفت و بی مانند شود که روح خواننده را همزمان درگیر عوالم چندگانه نماید، تجربه ای که با دیگر شاعران کمتر ممکن است.

أنسی با شعر فلسفه می گوید؛ یا فلسفه را با زبان شعر می سراید؛ از این روست که او را می توان فیلسوف شعرا نامید. درک او از انسان ها و پدیده های جهان بسیار متفاوت از دیگر شاعران است. روح شاعر، روحی است کمال گرا و عارف مسلک، که همواره در آسمان مفاهیم ارزشمند انسانی در پرواز بود. جایی فرای ابرها، و به همین دلیل شعرش هیچ گاه آلوده خواهش های نفسانی پست و سیاست زدگی و ملاحظه گری نشد؛ شعرهایش همچون خود او، بلند مرتبه بودند.

در نگاه انسی، برخلاف بسیاری دیگر از شاعران، زن، تن نیست؛ بلکه انسانی است شایسته تکریم؛ و از این رو بود که شعرهایش درباره زن، هوس زده نبود، و می کوشید تعامل میان زن و مرد را تعالی بخشد و به همین دلیل، خواننده را به مفاهیمی از عشق عادت داده بود که عشق به زن در اشعارش بسان عشقی عارفانه جلوه می نمود.

أنسی، حاضر نمی شد تا برای خواسته های خودخواهانه از تخت بزرگواری پایین بیاید. او شاعری بود که به کسی توسل نمی جست؛ به دنبال هرکس راه نمی افتاد و به هر منظور شعر نمی سرود. غایت دلربای او شعر بود؛ و عزلت گزینی، به منظور پیوسته برافروخته نگاه داشتن شعله درون، مطلوب او؛ غوغاهای پیرامون، برخلاف دیگر شاعران بزرگ، او را برنمی انگیخت و به تنهایی مسیر قله کوهستان شعر را با تمرکز بر درستی مسیر می پیمود.

واقعیت این است که أنسی الحاج را نمی توان با این سطور شناخت؛ اما با توجه به شناختم از ایشان که به پشتوانه دوستی با او در زمان حیاتش به دست آمده، و نیز همزمانی این روزها و پنجمین سالگرد درگذشتش؛ بر آن شدم تا به رسم تکریم، این سطور را تقدیم روح این انسان شاعر و علاقمندان به ادبیات عرب کنم. یادش گرامی باد.


گزیده شعر اُنسی الحاج

در ادامه، گزیده ای از شعرهای انسی الحاج را که توسط این قلم به فارسی ترجمه شده و در قالب یک مجموعه شعر از ایشان به زودی روانه چاپ می شود، تقدیم ادب دوستان می کنم.

شکوهی که گِرد سَر قدّیسان است، همان شکوه عشق است. عاشق و معشوق، گِرد خود دایره فروتنی می کشند، که فرّ است، و نیمی از آن بر این کره خاکی است و نیم دیگرش در فرای افق.
هیچ چیز نمی تواند پاکدامنی و شهوت را، مهربانی وفریبایی را در یک بوته گرد هم آرد، مگر عشق!

***

تنها یک عشق بزرگ است که می تواند یک عاشق را ببلعد.
آنگاه است که خاطراتش می شود رویاهایش، وگذشته اش، آینده ای که در آن غرق می شود.

*** 

محبوبت را با زیاده روی، بستا
از غنودن و بدگمانی و شرمش به تنگ میا!
بُخُور ستایش عاشقانه، دلپذیرترین رایحه است
گل ستایش، گونه های جان را می شکفاند
از دل ببخش؛ که اگر محبوبت را با ستایش مست نکنی؟ با چه مست شود؟ و اگر با پژواک های او، جان تو پَرنکشد؟ چگونه جان به پرواز درآید؟ ستایش محبوب، تنها ستایش خالی از اغراق است. پیوسته بستا، که هرچه پیوسته باشی، هنوز در آغازی!

***

هیچ گاه یکی نخواهید شد
این شوق نیمی راست گو، همواره ناتمام خواهد ماند
هیچ گاه یکی نخواهید شد، هرچند آغوش، میانتان تاخت وتاز کند
یکی شدن محکوم به ناکامی است
واگر نبود این ناکامی، چگونه می توانستیم همواره مشتاق بمانیم؟!

***

به او عشق می ورزی و در نبودش شکیبایی
جهانت را آکنده، زندگانی تو شده
و در نبودش تنهایی، در بودش نیز
عشق، خلأ را پُر می کند، اما تنهایی را از بین نمی برد
عشق، تنهایی را فزون کند
عشق، بی کرانگی است در یک قفس!

***

فریبنده ترین زنان، آنانند که بیشتر همانند راهبه هایند. بزرگوار و آرام و متین و با حیا. از شدت حیا تو را شرمناک می کنند. و از شدت اندوه نرمشان، دوست داری که جبرانی باشی برای تمام محرومیت شان.
میان هرزگی و فریبندگی پیوندی نیست. هرزگی، فریبندگی را می گریزاند.
فریبندگی تحفه ایست نهانی، هرزگی اما، سقوطی است ارعاب آور.
فریبنده ترین زن، کسی است که راه را بر تو نبندد، و کار را نیز برایت آسان نکند، این تویی که بایست به نیکویی رفتار کنی. اگر او را با چنین ویژگی هایی سرد یافتی، به این دلیل است که در زندگی از نعمت داشتن گوهری گداخته، در زیر یخ بی بهره بوده ای!

***

یک لحظه زن، کوتاهتر است.
ای مرد؛ در یک لحظه، به او چیزی بده که چون گنجی، اندوخته تمام زندگی اش شود. زیرا او، در یک لحظه اش، به تو ابدیت را می بخشد.

***

مرد بسیار دل ببازد، زیرا، هربار زنی را به دست آرد رازش را نیز در می یابد. پس در جستجوی دیگرباره زنی رازآلود رود. تنها یک زن کلان است که می تواند کاری کند، مرد در برابر او گمان کند راز این زن پدیدار شدنی نیست.

***
ای مرد، خود را دوست بدار، تا میل به محبوب را به زن هدیه کنی.

***

لطافت طبع زن، بی مانند است، حتی در قیاس با نامداران شعر و هنر. اینان در تعابیر غلو می کنند، حال آنکه لطافت طبع زن، بسیار فراتر از نیروی تعبیر زن است.

***

هنگامی که محبوبت را نوازش می کنی، یادت نرود که اکنون تمام جانش در زیر پوستش است.

***
عاشق، پیوسته به محبوبش امنیت ارزانی می کند حتی اگر جان خودش، آماجگاه نیزه خطر باشد.

***

هنگامی که عشق بر کسی چیره می شود، آزادیش را می ستاند. و آنگاه که پس می نشیند، آزادیش را باز نمی گرداند. تازه، گذر واژه اش را نیز فاش می سازد.

***

حواس زن بی شمار است. حس ششمی که به او نسبت داده اند، در اصل، دسته ای از حواس است که در تن زن، لانه دارد و از دریچه های پوستی اش آغاز و تا بی کرانی اقیانوس جانش، امتداد دارد.

***

حتی اگر دیگران را کنار محبوبمان دوست بداریم، اما هیچ گاه آسوده نخواهیم بود مگر با محبوب.
عشق، چیره گر است هرچند آواز آزادی سر دهد.

***

او که فقط تنش، خواهش تو را برمی انگیزد، گویی انگور است نزد لبهای تو؛ و او که تمام وجودش شیفتگی و جنون تو را بر می انگیزد، به تو می فهماند که من خود زندگی ام و آنچه فرای آن است.



* شاعر، روزنامه نگار، مترجم و مدرس دانشگاه

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200