عصر ایران؛ مهرداد خدیر- «پوران جان عزیز مهربانِ بداخلاقِ خوشقلبِ «کافر غضبِ» «مؤمن رضا»ی بدخرجِ خسیسِ حواسپرتِ جمعکنِ جیغ بنفشیِ ژوکوندْلبخندِ نُه من شیرِ لگدزنِ صبورِ تندجوشِ فرشتهْدیوِ سوهانْعمرِ تسلیتبخشِ دیوانهْزنجیرِ خردمندِ پُر«بریز و بپاشِ» «جمع و جوریِ» قایمکُنِ گمکنِ پیدانکنِ بینظمِ دقیقِ صدتومان گمکنِ چهارپولیِ پاکروحِ پلید دهنِ «مرد بیرونِ» «زن خانۀ» «همسر خوبِ» «همدم بدِ» «اهورایی ذاتِ» «اهرمنی دادِ» امیدبخشِ یأسآورِ پرحرفِ حرفنشنوِ خونگرمِ پرجوش و خروشِ یخکُنِ چون مرگ موش زودقهرِ زود آشتیِ گه بهشتیخصال و گه دوزخیروالِ ترش و شیرینِ تلخانگبینِ جمع ضدینِ رفع نقیضینِ بدترین بدِ خوب ترین خوبِ «باوی نتوان زیستنِ» «بی وی نتوان بودنِ» روح مرگدهندۀ مرگ روح دمندۀ رحمتِ پرزحمتِ رنج پر از لذتِ همشرابِ همشرنگِ هندوانۀ بدلرزِ اشکنۀ سرشکنِ خوشنوازشِ بدسرزنشِ جور به جورِ درهمبرهمِ شلوغپلوغِ قروقاطی، عزیزی که تو را نمیتوانم تحمل کنم و دنیا هم بدون تو تحملناپذیر است...»
و حالا «پوران»ی که «علی» در توصیف او 70 صفت، آورده بود بیش از چهار دهه پس از دریافت این نامه، چشم از جهان فرو بسته و پیکر او منتظر دوستدارانی است که صبح فردا 28 بهمن 1397 او را از حسینیه ارشاد تا امامزاده عبدالله مشایعت می کنند تا در خاک آرام گیرد.حال آن که پیکر «علی» 41 سال است به امانت در کنار زینبیه دمشق نگاهداری می شود.
سخن ازدکتر پوران شریعت رضوی همسر دکتر علی شریعتی است که با عنوان «پوران خانم» شهرت داشت. نام اصلی او «فاطمه» بود و آن گونه که در کتاب «طرحی از یک زندگی» به قلم خود او آمده «بی بی فاطمه» اما در خانه او را «پوران» صدا می کردند. برای نسل انقلاب که با آثار شریعتی دمخور بوده پوران خانم نامی آشنا و صمیمی است و فرزندان او را نیز به رغم برخورداری از عنوان «دکتر» با نام کوچک یاد میکنند: احسان، سوسن و سارا. چرا که «دکتر» همچنان خود علی شریعتی است.
فاطمه را «پوران» صدا می کردند همچنان که برادرش «مهدی» نام داشت و در خانه به او «آذر» می گفتند. در آن زمان «آذر» هنوز نامی اختصاصا دخترانه نبود و شگفتا که «آذر» یکی از سه آذر اهوراییِ 16 آذر 1332 شد. شگفتی بیشتر این که همان علی شریعتی که این سه را با متن مشهور «سه قطره خون» توصیف کرده بود، 5 سال بعد با خواهر آذر شریعت رضوی پیمان زناشویی بست:
«یک بار زنگ تفریح بود و استاد غلامحسین یوسفی برای هر کدام ما کار تحقیقی داد. مسعود سعد سلمان هم قرعۀ من بود. من توی خط ادبیات نبودم. گفته بود به برهان قاطع مراجعه کنید. من هم پرسیدم این قاطع برهان را از کجا تهیه کنم؟ دیدم پسری از پشت سرم گفت کتاب برهان قاطع را من دارم و به شما می دهم؛ علی بود.»
پوران شریعت رضوی، زاده و بالیده خانوادهای مدرن بود. پدری بازرگان که اصرار و علاقه داشت دخترش تحصیلات عالی داشته باشد و پوران به فرانسه رفت و از دانشگاه سوربن پاریس دکتری ادبیات فارسی گرفت. عنوان تز دکتری او در سال 1341 خورشیدی و چهار سال پس از آن که با علی شریعتی ازدواج کرد، «طبیعت در شعر تغزلی فارسی در قرن هفتم» بود. در حالی که 27 سال داشت و استاد راهنمای او هم «پرفسور لازار» بود.
پوران شریعتی زندگی پر فراز و نشیبی داشت و هر چه میکوشید با سیاست برخورد نکند این سیاست بود که با او مواجه می شد و مصداقی از این جمله صادق هدایت که «در این مملکت شما با سیاست کار نداشته باشی سیاست با شما کار دارد».
تنها هفت سال داشت که برادر بزرگ او در مقابله با نیروهای اتحاد شوروی در 1320 در مرز آذربایجان کشته شد. 12 سال بعد و در عنفوان جوانی برادر دیگر خود را در 16 آذر 1332 از دست داد و 65 سال است که از نام مهدی یا آذر شریعت رضوی در کنار دو قربانی دیگر یاد می شود.
در سال 1337 با علی شریعتی پیمان زناشویی بست و اگر در 19 سالگی برادر خود را از دست داده بود پس از 19 سال زندگی مشترک با علی شریعتی به سوگ همسر هم نشست.
پوران شریعت رضوی از یک نظر شبیه سیمین دانشور بود چون شخصیت خود او تحتالشعاع همسرش قرار گرفت و با این که سیمین 50 سال و پوران 40 سال بعد از مرگ همسر زیستند سایه آن نام ها بر زندگی اینان تا پایان سایه افکند.
با این تفاوت که سیمین و جلال (آل احمد) فرزندی نداشتند و دکتر دانشور هر گاه میخواست میتوانست مستقل از همسر نیز ابراز نظر کند ولو جامعه او را با جلال بشناسد. پوران شریعت رضوی و علی شریعتی اما 4 فرزند داشتند و هنگام مرگ دکتر در سال 1356 بزرگ ترین آنان احسان بود که تنها 18 سال داشت و او هر چهار فرزند را به بهترین شکل ممکن پرورش داد و «مادری» و سرپرستی خانواده مجال فعالیت های دیگر را عملا از او ستاند.
سال ها پیش وقتی یک شخصیت نظامی – سیاسی درباره فاصله فرزندش با خود که دردسرهای زیادی را برای او ایجاد کرده بود توجیه کرد به خاطر آن است که به دلیل انقلاب و جنگ، بالای سر فرزندانم نبوده ام در مقاله ای خانواده شریعتی را مثال زدم که فرزندان هنگام درگذشت پدر در لندن، کودک و نوجوان و جوان بودند و حالا احسان و سارا و سوسن استادان و پژوهشگرانی نام دارند و جدای نام پدر خود نیز اعتبار مستقلی دارند. هر چند جامعه بیشتر احسان شریعتی را می شناسد ولی خواهرش دکتر سوسن شریعتی از حیث نوع سخن گفتن و استدلال و هیجان، شبیهترین است به پدر اگرچه زن است.
درباره فرزند کوچکتر (مونا شریعتی) اطلاع زیادی ندارم یا خود حضور پررنگی در عرصه های فرهنگی ندارد یا من نشنیده ام.
با این حال هیچ کتابی درباره علی شریعتی به اندازه «طرحی از یک زندگی» نوشته پوران شریعت رضوی گویای زندگی دکتر نیست. کتابی که در واقع شرح فداکاری ها و همراهی های یک زن را نیز در مسیر زندگی پر تب و تاب همسرش به نمایش گذاشته است. از این نظر تنها کتاب «بر بام بلند همچراغی» را که گفت و گوی بلندی با آیدا درباره احمد شاملوست می توان به آن شبیه دانست و این عجب نیست. چه، پوران خانم نیز آیدای شریعتی بود.
یک وجه تشابه دیگر پوران به آیدا این است که پوران خانم نیز «شریعتی را جمع و جور می کرد». با این تفاوت که آیدا تنها خود شاملو را چون 4 فرزندی که از همسر اول داشت از آب و گل درآمده بودند و با آن دو زندگی نمیکردند ولی پوران خانم مسؤول ادارۀ چهار فرزند هم بود در غیاب پدری که یا در حال تحصیل در پاریس بود، یا گرم خواندن و نوشتن و سخنرانی و یک چند گرفتار ساواک و بعد کوچ اجباری به لندن و سرانجام خاموشی در 43 سالگی...
«سر تولد سوسن و سارا در پاریس زندگی می کردیم و علی خانه نبود و من در حال زایمان مانده بودم چه کنم. شب تولد مونا هم که در مشهد زندگی می کردیم علی، تهران بود و همان شبی بود که سخنرانی " فاطمه، فاطمه است" را انجام داد. مادرم هم مشهد نبود و من مجبور شدم با یک دوستم به بیمارستان بروم. خلاصه من همیشه به جز جمع و جور کردن چهار بچه و رفتن به سر کار باید امورات علی را هم جمع و جور می کردم... در مشهد با چهار بچه بی پول بودم و علی در تهران تحت تعقیب ساواک. حتی حقوق علی را که می دادند باید می رفتم امضای جعلی می کردم تا بتوانم پول را بگیرم و مدام از دانشگاه نامه می آمد که چرا سر کلاس ها شرکت نمی کند...»
کتاب دیگری که احساسات شریعتی نسبت به او را بازتابانده «برسد به دست پوران عزیزم» است؛ حاوی نامه های شریعتی به همسرش در سال های تحصیل و اقامت در خارج از کشور. با این که سال ها این نامه ها را در اختیار داشت ولی نمی دانست که در انتشار نامه ها چقدر مجاز است و مگر نه این که آنها را نه برای انتشار که به صورت خصوصی نوشته بود؟
با این همه سرانجام قانع شد که نامه ها را منتشر کند تا درتاریخ بماند. چون اگر از بین می برد به آنها جفا کرده بود و اگر قبل از مرگ منتشر نمی کرد چه تضمینی وجود داشت که پس از مرگ او با همان دقت و مراقبت منتشر شود؟ پس تصمیم گرفت نامه هایی که به رغم خصوصی بودن تصویر عاطفی تر شریعتی را باز می تابانند نیز به دست انتشار بسپارد و این همان کاری بود که آیدا هم انجام داده بود.
پوران شریعت رضوی زندگی آرامی نداشت و طعن ها شنید و رنج ها دید. هر چند سی سال آخر را به نسبت درآرامش سپری کرد ولی شاید تعجب کنید که سخت ترین سال ها بر او دو سه سال بعد از انقلاب شروع شد. سه سال بعد از پیروزی انقلابی که همسرش معلم آن توصیف می شد فرزند او نیز در مظان برخی برخوردها قرار گرفت و تصمیم گرفتند به خارج از کشور برود تا آب ها از آسیا بیفتد اما چند سالی امکان دیدار فرزند را نداشت.
در یکی از معدود مصاحبه ها از او خواندم که در ماه های اول پس از پیروزی انقلاب از او در برنامه های مختلف دعوت می شد و در یکی از شهرها که با همان پوشش کت و دامن و روسری در میان جمعیت حاضر شد تا به عنوان همسر شریعتی از او بگوید، برخی تاب نیاوردند و گفتند عصر «شهبانو» ها به سر رسیده و قرار نیست چون به دکتر علاقهمند بودیم همسرش را به عنوان جانشین او بپذیریم.
همین تشبیه «شهبانو» بر او چنان گران افتاد و کامش را تلخ کرد که حتی از مراسم یادبود در خرداد ماه نیز فاصله می گرفت و به عکس آنچه به خاطر نام خیابان دکتر علی شریعتی تصور می شود از گفتمان تبلیغاتی رسمی کنار رفت و به جای واژه «شهادت»، از « درگذشت» استفاده شد و کار به جایی رسید که سید حمید زیارتی (روحانی) ادعای همکاری شریعتی با ساواک را هم مطرح کرد و اگر شخص رهبری با لحنی عتابآلود در نشستی نگفته بودند «این وصلهها به دکتر نمی چسبد» چه بسا ادامه مییافت.
پوران شریعت رضوی به سبب موقعیت خانوادگی طبعا با طبقات متوسط بیشتر ارتباط داشت و در حالی که هیچ نسبتی با حاکمیت سیاسی بعد از انقلاب و در عصر جمهوری اسلامی نداشت و فرزندانش هیچ مسؤولیت سیاسی نداشتند و ندارند و در برخی زمینه ها در زمره منتقدان هم بودهاند، اما گاه باید پاسخگوی این اتهام همیشگی میبود که انقلاب را شریعتی در دل و ذهن مردم انداخت بی آن که طرحی دربارۀ بعد آن در نظر داشته باشد و پوران خانم نمیخواست در مقام مدافع شریعتی وارد بحث با این و آن شود و عنوان «همسر» او و مادر یادگاران شریعتی را ترجیح داد و این رویکرد یکی از دلایل محبوبیت این خانواده ( مادر و فرزندان) به رغم مواضع مختلف و گاه مخالف بوده است.
احسان شریعتی جایی نوشته یا تعریف کرده بود که در خیابان شریعتی تاکسی گرفته بود و وقتی سوار می شود راننده می گوید: «آقا اسم این خیابان کورش کبیر بود ولی این اسم را برداشتند و گذاشتند دکتر شریعتی که یک معلم بود. کورش کجا و این معلم کجا؟» دکتر احسان شریعتی می گوید: «خودم را معرفی نکردم و ناگهان متوجه شدم پول خرد همراه ندارم و برداشت پول از کارت بانکی هم وقت راننده را می گیرد. موضوع را توضیح دادم و از راننده خواستم بایستد تا پیاده شوم. راننده اما گفت اشکالی ندارد و وقتی می خواستم پیاده شوم گفت: به جای پول کرایه برای همان دکتر شریعتی که اسم او را آوردم صلوات بفرست. یادش به خیر دوره انقلاب با عکس او در راه پیمایی ها شرکت می کردم»...
روحشان شاد .
چه خوب بود در زمان حيات نيز يادي از آنها ميشد!!!!!
من افتخار داشتم سال 1387 در نمایشگاه کتاب غرفه بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی، این خانم بزرگوار را ملاقات کنم و کوتاه به گفت و گو بنشینم
روحش شاد
شما به کی میگی "شناخته شده"؟
جنابعالی ظاهرا چندان در حریان امور نیستی برادر