عصرایران؛ احسانمحمدی- در «گردونه رو بچرخونِ» روزگار نوبت به مسعود صابری رسید. پزشکِ قرمزپوشی که با سیمای ِ جذابِ مردانه در صعودی آسانسوری از اتاق عمل به ستاره مقبول تهیهکنندگان تلویزیون برای دعوت شدن به برنامههای گوناگون تبدیل شد
دکتر صابری صدای خوبی دارد. دستکم برای کسی که عمری را صرف مطالعه رشته دشوار پزشکی و جراحی در اتاقهای عمل استریلیزه کرده. در هر برنامه ای که ظاهر میشد یک برگ تازه رو میکرد. در خندوانهی رامبدجوان؛ شوخ طبع، در کتاب بازِ سروش صحت؛ اهل مطالعه، در اکسیرِ فرزاد حسنی؛ یک پزشک دلسوز سلامت شهروندان، در برنامهای دیگر؛ «فعال در امور خیریه»، روی استیج؛ «خواننده ای پرشور»، روی بیلبوردها با ریش سفید و موهای جوگندمی و لبخند دنداننما؛ مردی میانسال و گیرا و ...
روی جلد مجلات نشست، در سمینارها حاضر شد، در اینستاگرام عکسها و ویدئوهایی در مورد کودکانی که برای جراحی صبورانه و با مهربانی برایشان وقت گذاشته، منتشر کرد و به عنوان یک چهره مورد تحسین عمومی قرار گرفت. به واسطه همین چهرهسازی بلیطهای کنسرت موسیقیاش به سرعت فروخته شد.
اما حالا با انتشار یک کلیپ افشاگرانه، به یکباره کشف میشود که او «جزئی از باند ستارهسازی کاذب» در کشور است، دستهایی در کار است تا ستارههایی یکشبه به شهرت برسند و امثال کیهان کلهر و حسین علیزاده از کادر تلویزیون خارج شوند و عصر، عصر حمید هیرادها و بهنام بانی ها و حامد همایون هاست...
چون که بالاتر نشسته بود، حالا استخوانش سختتر خواهد شکست. برای همین او از یک چهره محبوب به عنوان یک «بدمن» معرفی میشود. مردی که انگار نماینده نسلی از ستارههای اغراق شده برای فریب ماست. ما که معصومانه هر چه بدهند میخوریم، هر چه بنویسید میخوانیم، هر چه بخوانند میشنویم و هر چه بگویند گوش میدهیم و فرمان میبریم؟
اما آیا این تمام ماجراست؟ آیا همه ما تا این اندازه تحت فرمانیم؟ مصلوب و بیاختیار؟ یا قدرت در دست اکثریتی است که مرعوب شده و ذائقه و سلیقه اش مبتذل شده است. این نگاه مغرورانه و از بالا به پائین نیست؟
این نوشتار در پی دفاع از مسعود صابری نیست. نه بیمار مطب او بودهام، نه مشتری بلیط کنسرتهایش و نه حتی تحت تاثیر سلیقه او پیراهن قرمز تنم کردهام. به واسطه رشته تحصیلیام در مقطع دکتری که فرهنگ و ارتباطات است به خوبی مفاهیمی مانند «برندسازی شخصی» و «سوددهی افکار عمومي به وسیله رسانه های جمعی» را میدانم برای همین نه مرعوب آن تحسین های یکسره بودم و نه الان او را هیولایی میدانم که میخواهد هنر و سلیقه مردم را به ابتذال بکشاند.
اما از این سبک افشاگریهای ساندویچی میترسم. با کنار هم قراردادن چند عکس و ویدئو برای نشان دادن ذات یک نفر و اهداف مثلاً پلیدش. چیزی که من را یاد برخی ساخته های تیم خبری 20:30 می اندازد!
از حساب بانکی مسعود صابری خبر ندارم ولی اگر برای ستاره شدن از جیب خرج کرده است هم تعجب نمیکنم. کدام یک از ما این کار را نمیکند؟ برای بهتر دیده شدن و جلب تحسین عمومی (حتی در حد باجناق و همسر و در و همسایه) اغراق هایی نکردهایم؟
اینکه آیا دستهای پنهانی در کار است که سلیقه مردم را مبتذل کند ادعایی است که نیاز به اثبات دارد. اما اینکه رسانهها دست به ستارهسازیهای کاذب میزنند نیاز به هیچ اثباتی ندارد. در همه جای دنیا اوضاع چنین است. ستارههای زرد از فلیسوفان و نویسندگان مشتریان بیشتری دارند. در روزگار قبل از انقلاب هم غیر از این نبود.
در گذشته و هنوز هم جمعیتی هستند که الگوهای رفتاری و فکریشان نه بازیگر و خواننده که اهل خرد و منطق هستند. اگر تن بدهیم به این فرضیه که مردم تحت تاثیر ستارههای حلبی برای زندگیشان تصمیم میگیرند، تتلو الان شاید در حوزه موسیقی یک مدیر ارشد بود!
هرگز با میدان دادن به نویسندگان سفارش شده و گفتگوی مداوم با آنها در رسانههای رسمی، از قدر و منزلت محمود دولت آبادی، احمد شاملو، بزرگ علوی، فروغ فرخزاد، صادق هدایت، غلامحسین ساعدی و ... نه تنها کاسته نشد بلکه مردم اتفاقاً آنها را بیشتر دوست دارند.
اگر هدف شلاقزدن برخی از چهرههایی است که نمی پسندید حکایتش جداست اما با گسترش شبکههای مجازی و خارح شدن انحصارِ انتشار اخبار از دست رسانههای رسمی، نگران استاد شجریان و کلهر و علیزاده و لطفی ها نباشید. آنکه در دل این مردم خانه کرد، صاحبخانه شد، از این مستاجرهای یکی دو روزه دلگیر نشوید. در عصر جدید هر کس این بخت را دارد که چند دقیقه به «شهرت» برسد اما «محبوب» ماندن به یک «آن» نیاز دارد که بسیاری از اینها ندارند.
* تیتر یادداشت برگرفته از یک ترانه «مسعود صابری» است.
درود بر شما
لطفا نیم نگاهی به گذشته ها بیاندازید پزشک واقعا پزشک بود ، خواننده هم خواننده بود . هر کسی وارد هرکاری نمیشد و در کار کسی هم دخالت نمیکرد و نوکی به هرجا نمیزد !
سهم هرکس معلوم و مشخص بود . منکر این مطلب نیستم که انسان روبه پیشرفت است نباید درجا بزند ولی با استناد به همین مقاله جایگاه ها در هر بخشی باید حفظ شود هم حرمت پزشکی هم سایر مشاغل.
اگر قرار است برای معروفیت و محبوبیت و کسب درامد پزشک شویم فاتحه خوانده است . اگر قرار است خواننده و هنرمند یکشبه شویم تا بیشتر مطرح شویم فاتحه هر دو را بخوانید . به عقیده من جامعه موسیقی و هنری هم دارای حرمتی برابر با پزشکی است و حتی بالاتر.
بیست و سی خیلی خوب بود.
انکه در دل مردم خانه کرد صاحبخانه شد
مثال بیاورم: آیا الان پس از جزیانات اخیر در مورد شخصیت کوین اسپیسی ، باید تمامی هنر و هنرمندی ایشان در فیلمهای مختلف چند دهه زیر سوال برود؟؟
واقعا آدم از خواندن کلمه به کلمه مطالبت به عمق نگاه شما به مسائل پی میبره
کاش اینقدر سطحی نگر نباشیم
ممنون که به جزییات توجه میکنید
به نظر من برند سازی شخصی وسایر بیزینس های مشابه که با درک سلیقه عمومی ساخته میشود در تمام دنیا رایج است و هیچ اشکالی ندارد .... این هوش افراد در گیر این کار است .
بخشی از این ایرادات هم ممکن است ناشی از حسادت باشد .
و گرنه اصیل را از غیر اصیل تمایز می دادیم و مردمان با فرهنگ تر و خردمند تری بودیم.
وگرنه نمایشنامه های بهرام بیضایی و موسیقی استاد شجریان محجور نمی ماند.
وقتی تمام آهنگهاشون شبیه قبلیها شده
وقتی عمر هر آهنگ اصطلاحا هیت به ۱ هفته رسیده
شما انتظار داری این نتیجه تصمیم گیری و تهیه کنندگی گروهی اندک برای جمع کثیر مردم نباشه؟؟؟
آهنگهای شبیه به هم از سلیه یکسان تعداد معدود میاد
و اتفاقا این باعث درجا زدن بازار موسیقی فعلی ما شده
حامد همایون گل میکنه
بعد بدون هیچ کار اضافه با همون سبک آهنگ قبلیها با اشعار مختلف جدید، با مغز میارنش پایین
ماکان بند همینطور
حمید هیراد همینطور
محسن ابراهیم زاده همینطور
و خیلیای دیگه
همه آهنگاشونم شبیه هم
درحالی که اکثرا استعداد و صدای خوبی دارن
اما با تصمیم عده معدود آهنگساز و تهیه کننده روی بورس همه دارن میسوزن
همین جناب صابری صدای خوبی داره
اما هم حضورش تو همهی برنامه های مطرح خیلی گل درشت شده
هم آهنگهای کیفیت پایین بهش میدن
کدوم سلیقه موسیقی بصورت پایدار آهنگ مثلا “منو عکسای توی لامصب” رو گوش میده؟؟؟
متاسفانه من احساس میکنم اتفاقا در مورد ایشون اطرافیان موسیقیایی ایشون تنها به شکل کیسه پول بهش نگاه میکنن
هرآهنگی که هیچکس نمیخونه رو دستی به سر و روش میکشن میدن این بنده خدا با رنگ ولعاب بخونه
اما باز ماندگاری همون آهنگای ۱ هفته ای رو هم نداره
پیشنهاد میکنم به این عزیز که هم تمرکز حواشی پیرامونش رو تنها روی موسیقی بگذاره
و تیم آهنگهاشو عوض کنه
چرا مدام قصد القای ماندگاری این شخصیتها را به اذهان مخاطبین خود دارد؟
چرا فکر می کند هر چه نوشت مخاطب می خواند و هر چه خواند را باور خواهد کرد؟
چرا فکر می کند انتشار فوق سانسور شده نظرات مثلا نظر اکثریت را القا خواهد کرد؟