عصر ایران؛ مصطفی داننده- این روزها جامعه ایران دچار یک سندروم عجیب شده است و آنهم سندروم حق داشتن است. همه مردم تصور میکنند حق دارند. آنکه گران میفروشد، آنکه گران میخرد، آنکه احتکار میکند و ...
امروز با هر کسی حرف میزنی به خاطر ترس از آینده و از بین رفتن سرمایهاش برای خود حصار حق ایجاد کرده است و در سایه این حصار هرکاری که میخواهد انجام میدهد.
وقتی همه فکر میکنند حق دارند دیگر نمیشود زیاد به تغییر جامعه امید داشت. چون همه حق را به خود میدهند و در صورت گرفتن هر تصمیمی احساس میکنند حقشان خورده شده است و به دنبال احقاق حق خود هستند.
بگذارید برای این تصور حق مثالی بزنم که خودم شاهد آن بودم. در یکی از روزهای شلوغ مترو، پیرمردی وارد واگن شد. (معمولا افراد مسن این حق را برای خود قائل هستند که وقتی وارد وسیله نقلیه عمومی میشوند، جوانی جای خود را به او بدهد. البته عقل و ادب هم این معنا را تایید میکند. ) هیچکس جای خود را به پیرمرد نداد.
پیرمرد رو به نفر کناری خود گفت:« احترام مرده» کی زمان ما اینگونه بود.
جوانی که روبروی پیرمرد نشسته بود و تقریبا همه انتظار داشتند او بلند شد تا مرد مسن بنشیند رو به پیرمرد کرد و گفت:« نه حاج آقا، احترام نمرده. من دیشب تا ساعت 10 سرکار بودم. الان هم دارم میرم سرکار، خستهام . اینجا نخوابم مجبور سرکار بخوابم. سرکار بخوابم اخراج میشم. حالا میخوای پاشم شما بشینی. »
جوان حق داشت. پیرمرد هم حق داشت. واقعا آیا کسی میتواند به پیرمرد بگوید انتظار نداشته باش؟ یا میشود به جوان گفت با وجود خستگی زیاد و بیخوابی، بلند شو و جایت را به فرد دیگری بده؟
این تازه نمونهای است که در آن پای سرمایه و پول در میان نیست. اگرپای پول در میان باشد که صداها بلندتر میشود و بسیاری از ما تبدیل به حقجویان یگانه تاریخ میشویم.
وقتی کسی تنها به قاضی میرود، برنده قطعی دادگاه است و دیگر حاضر نیست حرفی بشنود و منطقی را قبول کند. آنجاست که پایش را در یک کفش میکند و از حق خود که شاید ناحق هم باشد دفاع میکند.
بله وقتی جامعهای بیش از حد درگیر مسائل مادی شود و همه احساس کنند حق دارند، باید کمی ترسید و از خود پرسید چرا به این سمت رفتهایم؟ در این جامعه هر فردی خود را به دیگری ترجیح میدهد و تنها به فکر بام خود است و کاری ندارد که بام دیگری زیر خروارها برف در حال فرو ریختن است.
خیر عزیز من... باید خیلی ترسید... زندگی تو این جامعه روز به روز ترسناک تر میشه... مخصوصا تو شهرهای بزرگ... من از این مردم خیلی میترسم...
شما بفرمایید راهکار چیست؟
حقیر در اوایل سال 30 میلیون پول نقد داشتم؛ قضیه گرانی دلار و سکه داشت به اوج می رسید و دولت هم برای سکه ثبت نام می کرد، میخواستم سکه یکساله ثبت نام کنم. یکبار رفتم بانک صف ثبت نام شلوغ بود برگشتم، دست دست کردم و ثبت نام منقضی شد. خواستم خودروی مدل 89 ام را که 20 میلیون می ارزید تعویض کنم که به یکباره قیمت خوردوی مدنظرم از 56 میلیون به بالای 120 میلیون رسید! کجای دنیا این اتفاقات می افتد؟
به خاطر کاهش قدرت خریدم مجبور شدم بسیاری از خورد و خوراک فرزندانم و بزنم...
تازه ما وضعمان خوب است و حقوق میگیریم خدا به فریاد کارگرانی که مزد نمی گیرند و... برسد.
امیدی که به اصلاح آینده نیست. شما چه راهکاری دارید؟
خدا می داند تایمر این بمب ساعتی کی به صفر میرسد که اگر برسد...
لطفا جدول نیازهای مازول ببینید تا علت را دریابید
با تشکر
وقتی ما حاضر نیستیم برای بهبود شرایط تلاش کنیم و این رو از خودمون شروع کنیم چه انتظاری داری که اوضا درست بشه تا وقتی همه بگیم همه آشغال رو زمین میریزن با نریختم من اتفاقی نمی افته چه انظاری دارید محیط تمیزی داشته باشیم...همه از خودمون باید شروع کنیم مطمئنن اگه من خود رو اصلاح کنم اطرافیان من هم مجبورن به خاطر من رعایت کنن و اصلاح کنن رویه ای که تا الان داشتن...همه اینها هم همش ربطی به نظام و دولت نداره باید یاد بگیریم کمتر توجیه کنیم