عصرایران؛ فاطمه صابری - ظهر شلوغ سه شنبه (10 مهر ماه 1397) تفاوتی با بازار محلی ندارد؛ گویی فروشندهها و خریداران بر سر قیمت خیار، گوجه و یا سبزی چانه میزنند! جدال ذهنی برای نپذیرفتن این موضوع که چگونه جمعی کمتر از 1000 نفر با تجربه و تحصیلات اندک در قلب پایتخت با ایماواشاره ارزش پول ملی و میلیونها صفر را در حساب مردم جابجا میکنند هم تغییری در این واقعیت ایجاد نمیکند چون اینجا خیابان فردوسی تهران است. جایی که نامش مزین به یکی از وطندوستترین شعرای جهان است اما گویا «حُب وطن» برای تعدادی از افرادی که طول و عرض این خیابان و میدان را میپیمایند و شناسنامه ایرانی هم دارند معنایی جدا از تعریف فرهنگ لغات فارسی دارد؛ حالا حتی که بعد از مدتها بحران فراگیر، کاهش قیمت ارز باعث خوشحالی میلیونها ایرانی شده است آنها از موضوع ناراحتند.
«فردوسی» از میدان تا خیابان بلند و کوچههای قدیمیاش البته اولین بار نیست که مانند امروز شاهد حضور دلالان ارز است. این بار اما ماجرا متفاوت تراز قبل بود. چون در بین دلالان شناختهشدهای که سالهای زیادی است با صرافیهای منطقه بر سر تومان به تومان بالا یا پایین آمدن ارزش پول ملی چانه زدهاند این بار مردم عادی از طبقات مختلف جامعه هم حضور دارند. مردمانی که از عصر دیروز در حال التماس به دلالان برای فروش دلارهایشان هستند. دلارهایی که از حدود دو ماه قبل در وضعیت بحرانی اقتصاد کشور و آغاز تحریمهای آمریکا به قیمت افزایش قیمت و کمبود شدید کالا برای اکثریت مردم ایران خریداری شده بود.
ارتباط خرید دلار و زندگی یک مادر
کارمند یکی از صرافیهای فردوسی اما معتقد است در این ماجرا نباید مدیریت نادرست دولتمردان و دخالت ارگانهای خاص را نادیده گرفت و فقط به مردم تاخت. مردمی که به گفته او چارهای جز اندیشیدن به حفظ سرمایه خود در روزهای بحرانی ندارند.
دختر جوانی که منتظر بود ارز مورد نیاز بعد از رویت پرونده بیماری مادرش پرداخت شود با اعتراض به این کارمند گفت: کجای دنیا مردمش بعد از وقوع وضعیت بحرانی تنها به خودشان فکر میکنند؟
او با عصبانیت ادامه داد که به خاطر رفتار همین افراد درمان مادرش در خارج از ایران چند هفته ای است به تعویق افتاده و بیماری او پیشرفت کرده و شانس زنده ماندنش هرروز کمتر میشود. این دختر میگوید صدهها نفر در این مدت قربانی رفتار همین دلالان شدهاند که فقط به جیب خود فکر کردهاند.
رویای اقامت ترکیه با فروش خانه و خرید دلار
حسن، مرد 44 سالهای که میگوید خانهاش را در حوالی خیابان پیروزی فروخته و با پول آن ارز 16 هزارتومانی خریده یکی از نگرانترین افراد محدوده فردوسی است.
او میگوید: «بدبخت» شدهام؛فقط میخواستم هزینه اقامت خانواده سهنفرهام را برای ترکیه تهیه کنم. کاملاً حقبهجانب میگوید: حق من و خانوادهام داشتن یک زندگی خوب است. زندگی که دولت ایران نمیتواند برای ما فراهم کند.
حسن به پسر حدود 25 سالهای که برای خرید دلارهایش پیشنهاد 12500 تومانی دارد هم جواب رد میدهد و بطری آب در دستش را تا نصفه سر میکشد و بقیه را در یقهی تیشرت سبزش خالی میکند و لب جدول روبه روی صرافی مینشیند. او کلافهتر از آن است که بتواند به سوال هایی مانند منفعت جمعی یک ملت در قبال کاهش قیمت ارز جواب دهد.
حسن وقتی کلافهتر میشود که یکی از معدود صرافیهای خیابان فردوسی هم که نرخ ارز را بر تابلویش 12700 نوشته به حدود 50 شهروندی که مقابل درش صف کشیدهاند اعلام میکند خرید ارز ندارند و فروش هم تنها با مدارک سفر و دانشجویی به شکل محدود انجام میشود.
خیابان فردوسی تهران از ضلع جنوبی میدان تا کوچه گل پرور، ضرابی، خسروشاهی و... از صبح سهشنبه 10 مهر، پُر از مردمانی بود که بهطور ناگهانی از عصر روز دوشنبه شاهد «برباد رفتن سرمایه»شان بودند.
مرز باریک «شرف» و زندگی بهتر
زهرا زنی 38 ساله است و همراه دوستش در خیابان فردوسی بالا و پایین میرود. میگوید آرایشگر است و برای خرید دلار هفته قبل اتومبیلش را به قیمت حدود 40 میلیون تومان فروخت و 80 درصد آن را دلار 14 هزار تومانی و 20 درصد آن را یورو خرید. میگوید «از همسرم جدا شدهام و میخواستم برای آیندهام پساندازی داشته باشم اما حالا به هر دلالی رو میاندازم نهایتاً قیمت برای خرید را زیر 13 هزار تومان اعلام میکنند.» او به باعثوبانی «کاهش قیمت بیمنطق ارز لعنت میفرستند و از خدا میخواهد که بهروز سیاه بنشینند که باعث زیان او» شدهاند!
زهرا میگوید به حسن روحانی رای دادم اما خسته شدم از وضعیت بد اقتصادی ایران و اینکه دائماً حرف تحریم و جنگ و درگیری و افزایش قیمت را بشنوم. او پُست یکی از کانالهای تلگرامی که افرادی مانند او را با لفظ «بیشرف» خطاب کرده نشان میدهد و میگوید:من نه چیزی از اقتصاد میدانم و نه ارز و پول ملی؛ فقط میخواستم اوضاع زندگیام بهتر شود. چون از وضعیت این کشور ناامید شده بودم.
دستپروردههای «سلطان سکه» در بازار؟
ساعت حوالی یک بعدازظهر را نشان میدهد که کوچه خسرو زمانی بهطور ناگهانی مملو از جمعیت شد. فروشندگان انبوه ارز دور پسر جوانی جمع شده بودند که حاضر بود بهصورت نقد دلار را 13400 تومان خریداری کند. او میگوید تا 25 هزار دلار توان خرید دارد. دلالی میانسال از سر خیابان فردوسی با فریاد خطاب به او میگوید «امیرعلی، «سلطان» رو دارند اعدام میکنن شما آدمهاش هنوز دستبردار نیستین و بازار رو خراب می کنین؟ امیرعلی برافروخته میگوید «سلطان کیه بابا؟ خودم و خودم رو عشقه!» او از خریداران رویت دلار یا مدرک و حساب بانک ملت را میخواهد. میگوید سقف انتقال از طریق بانک ملت 15 میلیون تومان است و مابقی را هم با دستگاه پز همراه از حسابهای مختلف جلوی چشمشان انتقال میدهد. پیرمردی با التماس از او میخواهد که حداقل 500 تومان دیگر هم بگذارد روی 500 دلارش اما امیرعلی میگوید پیشنهادش یککلام است . او تاکید میکند تا یک ساعت دیگر قیمتها به زیر 10 هزار تومان هم میرسد.
یک نفر در جمع میگوید اگر دلار سقوط آزاد میکند شما چرا میخری؟ او برافروخته میگوید: به کسی ربطی ندارد. هیچکس مجبور به فروش نیست. آنقدر دلارهایتان را نگهدارید تا ارزشش اندازه «پشکل گوسفند» شود.
تابلوهای خاموش صرافیها و میدانداری دلالان
در غیاب اکثر صرافیهایی که تابلوهای اعلام نرخ ارز خود را خاموش کردهاند و صاحبانشان بیتفاوت به ازدحام جمعیت و مردمی که شبیه مالباختهها در طول و عرض پیادهرو رفتوآمد میکنند، مینگرند بازهم دلالان میدانداری میکنند.
قیمتها از 11 هزار تومان ساعت یک بعدازظهر تا 14500 تومان غروب در نوسان بود. اکثر افرادی که در منطقه حضور داشتند هنوز امیدوار بودند که قیمتها بازهم بالاتر برود و آنها با «ضرر» کمتری ارزهای دپو شدهشان را بفروشند.
مانند مردی که تلفنی با یکی از اعضای خانوادهاش صحبت میکرد و در واقع فریاد میزد و آنها را متهم میکرد به طمع و اینکه دو روز قبل مشتری نقدی با سود یک میلیارد تومانی را رد کرده و حالا بر سر اصل پول هم ضرر کرده است. قسم جلاله میخورد که اگر «اوضاع بهتر شود» دیگر هرگز با آنها مشورت نمیکند.
او صدایش را وقتی دو پسر و یک دختر جوان در محدوده بانک شهر میدان فردوسی به او پیشنهاد خرید 15 هزارتومانی دادند را قطع کرد و به نظر خوشحال شد. وقتی بحثشان برای فروش جدیتر شد روشن شد که این افراد نمایندگان دو دلال شناختهشدهای هستند که بعد از چند بار بازداشت از ترس ماموران انتظامی پیدا و پنهان، آنسوی میدان و دور از هیاهو ایستادهاند و در حال جهتدهی به بازار هستند.
همراه "ناصر" به سمت دو مرد میانسال میرویم که میگویند مانند آنها به دیوار آرایشگاه میدان تکیه شود و کسی «تابلو» نکند. آنها به ناصر اطمینان میدهند که دلارهایش را نفروشد چون بازار از فردا دوباره «جان» میگیرد. آنها با فحشهای رکیک به مسببان این وضعیت میگویند که این ماجرا زیر سر «چند بچه مزلف قرتی» است که شعار وطنپرستی میدهند و در تلگرام با ترساندن مردم تمام نقشههایشان را نقش بر آب کردهاند. آنها مانند باندی مافیایی که در حال عملیاتی سری هستند شماره تلفن آقا ناصر ماجرا را میگیرند و به حضرت ابوالفضل قسمش میدهند که به مالش آتش نزند.
رفتارشناسی مردم ایران و ترکیه در خیابان فردوسی
همزمان با شلوغتر شدن بازار دلار، حضور ماموران چشمگیرتر از قبل شد. در این وقت دلالانی که گویا برای ماموران چهرهای آشنا بودند تلاش داشتند با شوخیهای کلامی مانند «گوجه، گوجه میخریم 1000 تومان» از تذکر گرفتن و یا بازداشت دوباره نجات پیدا کنند.
اگر هم ماموری چونوچرا میکرد میگفتند در حال تهیه ارز برای چند دانشجو هستند و یا بیماری برای اعزام به خارج چشمانتظار دلارهای آنهاست. بیمارانی که البته حضور خارجی نداشتند مانند حسین مدیر داخلی یک شرکت کوچک حسابداری که خوشحال بود از کاهش قیمت ارز و احتمال کاهش قیمت داروهای خارجی همسر جوانش. میگفت منتظر تصویب لایحه FATF است تا این دلالان "به سوراخهایشان برگردند".
او زنان و مردان جوان، پیر و میانسال که در میان دلالان پرتعداد در حال رفتوآمد بودند را نشان داد و گفت: این افراد چه درکی از اقتصاد ملی و ارزش پول ملی دارند؟ هرکدام فقط منفعت شخصیشان را میبینند و کشور را به نابودی کشاندهاند.
دوست همراهش میگوید: خدایناکرده تقصیری برای مدیران ننویسی.
میگوید قطعاً آنها هم مقصرند اما رفتار مردم ایران در این زمینهها واقعاً ناامیدکننده است. برعکس مردم ترکیه که وقتی ارزش پول ملیشان کم شد طلا و ارزهایشان را به نفع دولت و کشورشان عرضه کردند اما اینجا افرادی که به قیمت کوچک شدن سفره و جان مردم ارز را از بازار جمع کردهاند الان هم ناله میکنند که ضرر کردهایم.
او به دو دلالی که آرام دم گوشش میگویند دلار، دلار خریداریم میگوید چند؟ آنها میگویند تا 1000 دلار را 13500 تومان خریداری میکنند.
حسین در پاسخ میگوید: این پولها خوردن ندارد. دلالان میگویند:حالت خوش نیست؟ اینجا جای نصیحته؟ مگر مملکت ما حسابوکتاب دارد که ما درست رفتار کنیم؟
درگیری لفظی این جمع با صحبتهای پسر جوان رهگذری که تقریبا با فریاد التماسگونه پشت تلفن تلاش میکند به "خالهاش" اطمینان دهد که از خرید ارز ضرر نمیکند، پایان میگیرد. پسر جوان تضمین میکند که بهزودی قیمت ارز دوباره به «کانال 18 هزار تومان» برگردد. او برای اطمینان بیشتر به خاله، به روح پسرخالهی درگذشته و امامزاده طاهر هم قسم میخورد.
بازیهای ارزی چند دانشجو
کمی آنطرفتر سه جوان که میگویند دانشجو هستند و برای کمی درآمد وارد این «بازی» شدهاند هم با یکدیگر درگیرند چون یکی از جمعشان باعث شده از یک هندی دلارهایش را به قیمت 12 هزار تومان نخرند. آنها هم پادوی دو دلال شناختهشده بازار ارز هستند که در ضلع غربی فردوسی تلاش میکنند خود را دور از چشم ماموران انتظامی و لباس شخصی مشغول گوشیهایشان نشان دهند اما گوش که تیز کنی و چشمت به صفحه موبایلشان بیافتد میبینید که از طریق گروههای تلگرامی در حال هدایت نیروهایشان کف بازار هستند.
یکی از نیروهای همین افراد تلاش میکند به یک پیرمرد افغان که به همراه دو دخترش برای خرید دلار و پرداخت به سفارت افغانستان و گرفتن پاسپورت الکترونیکی در فردوسی پرسه میزند دلار 14 هزارتومانی بفروشد. پیرمرد میگوید تا فردا فرصت دارد که حدود 300 دلار برای هزینه پاسپورت الکترونیکی تهیه کند.
در نهایت دخترانش پدر را مجاب میکنند که با وضعیت بازار ریسک کنند و موضوع را تا فردا به تعویق بیندازند.
آنها میگویند کاش صرافیها یا بانکها دلار بفروشند چون آنها ترس تقلبی بودن دلارهای دلالهای خیابانی را دارند.
چرا 25 میلیارد دلار دست دلالان ریز و درشت ایران است؟
بازار حوالی غروب سهشنبه چند بار دیگر دچار التهاب و خبر افزایش قیمت شد اما پیشنهادهای دلالان حتی به نرخ 15 هزار تومان هم به مذاق صاحبان ارزها خوش نمیآمد و کمتر کسی حاضر به فروش دلارهایش شد چون معتقد بودند برایشان «سودی» ندارد.
«سودی» که به گفته صاحب یک موتورسوار مسافرکش روبه روی بانک شهر میدان فردوسی، در واقع زیان افرادی مانند اوست که در دو ماه گذشته هیچ شبی با آرامش نخوابیده اند
او میگوید: ما ضرر کردهایم نه این دلالان . او گلایهمند ادامه میدهد :چرا اقتصاد کشور باید دست عدهای دلال باشد و میلیاردها دلار از پول امثال من با «بله یا خیر» آنها جهتدهی شود؟
این جوان متنی را از گوشیاش نشان میدهد و میگوید: ببینید تو این گروه تلگرامی نوشته شده که بیش از 25 میلیارد دلار دست دلالان ریز و درشت ایران است. میگوید از قول من بنویس؛ چرا در کشوری که 18 وزارتخانه دارد و صدهها ارگان، مدام باید چنین اتفاقاتی بیافتد و دستودل افرادی مثل من و پدر و مادر بازنشستهام بلرزد؟