عصر ایران؛ روح الله صالحی- قبلا برای سر باز کردن یک گفتگو از جمله کلیشه ای « چه هوای خوبی» استفاده می شد و این روزها با «دلار، الان چنده» سر درد دل و گفتگو باز که می شود هیچ، تا ته تحلیل های پیچیده از بازار پیش می رود.
ته همه گفتگو ها تسلیم می شویم و می خزیم لای لاک تنهایی، تا گفتگوی بعدی و مقصر تمام ماجرا بیرون از ما ایستاده و زل می زند به دوربین و می گوید:«چطوری ایرانی؟»
از هیچ کس کاری بر نمی آید. حتّی طنازی های جناب خان و برنامه خندوانه هم بیرون از ما ایستاده است و نمی توانیم احساس نزدیکی کنیم.
میهمان پنج شنبه شب برنامه خندوانه، از یک خلاء بزرگ در بین مردم پرده برداشت. جایی که افشین هاشمی از اثر نمایشی جدیدش که برداشتی آزاد از ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی گفت و رامبد از تماشاگران داخل استودیو پرسید: «کیا ماهی سیاه کوچولو رو خوندن» و هیچ کس حتّی اسم این داستان مشهور کودک و نوجوان ایرانی را نشنیده بود. حتّی رامبد به طنز گفت: « من از استودیو برم خودتون برنامه رو ادامه بدین»
این که یک کتاب قصه خوانده شود یا نه شاید لابه لای این همه تلخی که دهان هم می گذاریم، چیز مهمی نباشد. اما وقتی از داستانی حرف می زنیم که جزو شاهکار ادبیات داستانی چند دهه اخیر ایران است مسأله کمی نگران کننده می شود.
ماهی سیاه کوچولو، داستان ماهی سیاهی است که عشق رسیدن به دریا را دارد اطرافیان به شدت مخالف هستند. او تصمیم میگیرد تا انتهای رود خانه ای که در آن زندگی میکند برود، اما در درون شکم یک اره ماهی اسیر می شود. ماهی سیاه کوچولو در راه رسیدن به هدف خود شجاعت و شهامت به خرج میدهد و در این راه فداکاری میکند و پیروز می شود.
این داستان به چند زبان دنیا ترجمه شده است و جوایز متعدد جهانی گرفته و عجیب تر این عمری چهل ساله دارد این یعنی، در این چهار دهه یک داستان موفق حوزه کودک و نوجوان و محرک برای بهتر زیستن نتوانسته در کشور ما جا باز کند. اما اقسام قصه ها و ترانه های بی در و پیکر به واسطه خوانش در مهدها و... در حافظه همه ما جا باز کرده اند. «از یه روز آقا خرگوشه...» گرفته تا «هرکی به گل دست بزنه...» را همه از بر کرده اند.
این که تمام مشکلات کشور حاصل بی کفایتی مدیران و دیگران است برای همه محرز شده اما این که ما چه قدر کفایت شهروندی پیدا کرده ایم؟ کسی پاسخی برایش ندارد.
قرار نیست همه مباحث زبان شناختی یاکوبسن یا ذهنیت شعری هایدیگر را بدانند اما لازم است ادبیات سرزمینی که با آن فکر می کنند را بشناسند.
این شناخت را می توان تخفیف داد و از خیر معانی پیچیده تصویری منوچهری و بیدل یا حتی تاریخ بیهقی و اردافیرنامه گذشت. اما ماهی سیاه کوچولو یا حقیقت و مرد دانا نوشته بهرام بیضایی با آن پایان بندی شاهکار که می نویسد: چون پسرک میپرسد که او را چگونه بشناسد، میگوید: «. . . او - اینک - پسرکیست، در سن و سال تو. او، دریای پرسش است و میخواهد...»
نیاز به ایجاد پرسش در کودکان داریم و امروز خام خواری فکر و تصویر روحیه کنجکاوی و پرسش را نه تنها ازکودکان گرفته است بلکه بزرگان دانشگاه رفته هم درگیر آن هستند و نتیجه می شود انفعال راجع به آن چه در اطراف می گذرد، شبیه روایتی از بوعلی سینا که در واکنش به کاغذی که زیر نمد کلاس گذاشته بودند گفت: «نمی دانم سقف به اندازه یک برگ کاغذ پایین آمده یا زمین بالاتر رفته است»
ماهی سیاه کوچولو در نیرو بخشی به جریان انقلاب ایران نزد جوان ها نقش خوبی ایفا کرد و سال ها ممنوعیت انتشار را تحمل کر که شاید بسیاری می گفتند تاریخ انقضاء آن سپری شده است. اما ادبیات، چه گونه نگریستن به دنیا را آموزش می دهد و چنان چه برای رفع و رجوع حوادث تاریخی نوشته نشده باشد. از بعد زمانی و مکانی خارج خواهند شد و می تواند برای نسل های بعد هم دل نواز و راه گشا باشد.
ماهی سیاه کوچولو امروز می تواند جدای از خشونت مبارزه پایانی به یک جا نماندن و ننشستن تا «هر چه پیش آید خوش آید» پایان دهد و کمی خود افراد جامعه برای بهبود کیفیت سطح زندگی و معنا تلاش کنند.
بخشی از پندهای «قابوس نامه» شاید با مفاهیم تربیتی امروز هم خوانی نداشته باشد اما گلستان یا مثنوی و معنوی حیّ و حاضر به کار می آیند و با مفاهیم روان شناسی مدرن که این روزها امثال دکتر ایرج شهبازی وا کاویش می کنند ،هم خوانی دارند.
جامعه ای که ادبیات و هنر سرزمینش را در حد چند سلفی با سلبریتی ها می شناسد، هر قدم که بردارد چاله ای خواهد یافت که دست و پایش را زخمی می کند.
راه برون رفت از آن چه متبحّر شده ایم در نالیدنش، باید در چه گونه زیستن خود پیدا کنیم. چه در انتخاب ها که ملاک ها سخت گیرانه شود. چه در نگاه مان به زندگی شخصی ، از حالت مجمع الجزایری بودن خارج شویم و در سایش با خوبی های فکر مکتوب دیگران صیقل پیدا کنیم.
بدبختی بزرگتر این است که در برابر آموزش و یادگیری حقوق و تکالیف شهروندی هم با گفتن جمله "برو بابا دلت خوشه" به شدت مقاومت می کنند.
مرد حساب! تو خودت جزئی از مردمی