عصر ایران؛ کتایون بناساز- بعد از دو بازی تیم ملی فوتبال ایران در مقابل مراکش و اسپانیا ، واژۀ «شانس» را زیاد میشنویم. این که در اولی شانس آوردیم یا خوششانس بودیم و در دومی بد شانس یا گل آنها شانسی بود.
لابد فکر میکنید این روزها همه از فوتبال مینویسند و من نیز به این جرگه پیوستهام. اما نه. کارشناس فوتبال نیستم و بازی ها را هم به دقت دنبال نمیکنم و از واکنشهای اطرافیان به وضعیت و کیفیت مسابقه پی میبرم و در این نوشته ها همان مضامین مورد علاقه یا پژوهش خود را پی میگیرم و طبعا روشن شده که میخواهم به شانس یا خوش اقبالی بپردازم.
در ذهن خیلی ها هم این سؤال وجود دارد و شاید پاسخ قانع کنندهای هم برای آن نیافته باشند:
آیا شانس و بدشانسی مفاهیمی درست هستند؟
اگر به وجود شانس و بخت معتقدید، ناگزیر باید یا باور داشته باشید که:
۱ - برخی آدمها به طور مداوم قانون احتمالات را پشت سر می گذارند و از آن رد می شوند.
۲- بعضی چیزها حاصل رابطه علت و معلولی نیست.
زندگی سلسلهای از احتمالات است. هر روز این احتمال وجود دارد که چیزهای خاصی اتفاق بیفتند. اگر بخواهید زندگی موفقیتآمیزی داشته باشید، باید خودتان را در معرض تمام چیزهایی قرار دهید که امکان موفقیت را بالا میبرند و امکان شکست را پایین میآورند. البته ممکن است کارها، آن طور که انتظار دارید، نتیجه ندهند؛ اما اگر خودتان را در معرض چیزهای خوب قرار دهید و از چیزهای بد پرهیز کنید، احتمال شانس باشما یار خواهد شد.
تحقیقات نشان میدهند شانس برگرفته از خوششانسیها و بدشانسیهای پیشین، شخصیت فرد، و حتی نگرش و عقاید فرد نسبت به شانس است.
زنجیرههای خوششانسی واقعیت دارند، اما تنهاً محصول سرنوشت نیستند. نظر ما در باره شانس، بر نحوۀ رفتار ما در موقعیتهای با ریسک بالا، موثر است.
ما واقعاً میتوانیم خودمان شانس خودمان را بسازیم، هر چند که دوست نداریم خوششانس قلمداد شویم، چرا که این صفت از ارزش صفات دیگرمان هم چون استعداد، مهارت و پشتکار میکاهد.
مایا یانگ، متخصص مدیریت در دانشگاه کالیفرنیا، توضیح میدهد که در سنت چینیها، به شانس به دید یک ویژگی ذاتی، همچون هوش یا خلق هیجانی، نگاه میشود.
او میگوید: « در فرهنگ چینی، سخت کوشی با خوش شانسی هم نشین اند. سیستم اعتقادی چینی هر دو را دربرمیگیرد و به هم جوش میدهد.»
در سوی دیگر، از آنجا که غربیها تلاش کردن و خوش اقبالی را دو موضوع متضاد میدانند، دیدگاه مبهمی نسبت به شانس دارند. آن ها ممکن است آرزوی شانس را داشته باشند، و برای نزدیکان شان از صمیم قلب آرزوی خوش شانسی کنند، اما بعضی وقت ها دوست ندارند خود را خوش شانس بینگارند.
آنها دوست دارند لایق موقعیت شان دانسته شوند. این واقعیت که آن ها در جامعهای زندگی میکنند که نه کاملاٌ شانسی عمل میکند و نه کاملاً بر اساس شایستهسالاری، موضوع رابطۀ میان «سخت کوشی» و «خوششانسی» را برای شان پیچیدهتر هم میکند.
دانشمندانی که دربارۀ شانس پژوهش میکنند، اغلب به سراغ ورزش میروند. جایی که شانس حتی در مهارتیترین رقابتها هم نقش ایفا میکند و از سویی نتایج به راحتی قابل اندازه گیری اند.
یکی از مطالعهشدهترین موضوعات، زنجیرههای خوششانسی اند که در خلال آن به نظر میرسد بازیکنان، خیلی خوب عمل کرده اند- البته اصطلاح رسمی این موضوع «دست طلایی»- ( در فوتبال می شود پاطلایی یا سرطلایی ) است. –
یک مقالۀ که از سوی توماس گیلوویچ، رابرت والون و آموس تورسکی (اساتید دانشگاه استنفورد)، در سال 1985، منتشر شد، به این نتیجه رسید که پدیدۀ "دست طلایی" اساسا وجود خارجی ندارد، و در عوض محصول تمایل عمیق ما به دیدن الگو در محیط پیرامون مان است.
. براساس گفتههای دو محقق دانشگاه هاروارد، زنجیرههای خوش شانسی توهم نیستند و واقعیت دارند. اما مسبب این زنجیرهها چیست؟ آیا حقیقتاً شانس مسبب آن است یا چیز دیگری؟ شاید قضیه به احتمالات بازمیگردد. این دلیلی است که در تحقیقی که دربارۀ زنجیرههای برد و باخت در کالج لندن انجام شده، ذکر شده است.
اگر رفتار بر شانس تاثیر بگذارد، آیا کسانی که خود را خوش شانس میدانند، رفتاری متفاوتی از بقیۀ ما دارند؟ مایا یانگ در سال 2009 در تحقیقی مشارکت جست د که در آن این موضوع که آیا دانشجویان به خوششانس بودن به عنوان ویژگی ثابتی که در آنها ذاتی است نگاه میکنند را ارزیابی کرد.
آنها به رابطهای میان اعتقاد به شانس ثابت (در مقابل شانس گذرا) و میزان دستاورد و انگیزه پی بردند. افراد خوششانس، به نظر میرسد، افرادی هستند که کار را به سر انجام میرسانند.
یانگ این موضوع را اینگونه تشریح میکند: «میشود درک کرد که چطور آدمی که به شانس ثابت (ذاتی) معتقد است، انگیزۀ بیشتری برای انتخاب اهداف دشوار و سپس چسبیدن به انجام آن داشته باشد. اگر شما به شانس گذرا معتقد باشید، نمیتوانید به آن اتکا کنید که همیشه یارتان باشد، و از این رو انگیزۀ کمتری برای رفتن به سراغ وظایف دشوار و چالش برانگیز خواهید داشت.»
یافتههای یانگ با یافتههای ریچارد وایزمن مطابقت می کند. او سابقاٌ شعبدهباز بود، ولی در حال حاضر استاد دانشگاه هرتفوردشایر و نویسندۀ کتاب "مولفۀ شانس" (2003) است.
وایزمن استدلال میکند که بهترین نگاه به شانس این است که آن را یک ویژگی ثابت بدانیم؛ نه ویژگیای که فرد با آن به دنیا میآید، بلکه ویژگیای که میتواند در خود پرورش دهد.
وایزمن به دنبال افرادی رفت که خود را بسیار خوششانس یا بسیار کمشانس میدانستند و توانست 400 نفر را گرد آورد.
او دریافت که افراد خوششانس در ایجاد و تشخیص موقعیتهای شانسی (مثلاً ملاقات تصادفی با فردی مشهور در یک کافه) تبحر بیشتری دارند، به شمِ خود توجه بیشتر میکنند، انتظارات مثبت دارند و پیشبینیهای مثبت تری ، نسبت به خود انجام میدهند و در مقابل مشکلات زندگی رفتاری آرام تر و مقاوم تری دارند.
بدشانسها در مقابل، مضطربترند. افراد خوششانسی که وایزمن توصیف میکند، به خاطر دیدگاه خوشبینانهشان به زندگی، ممکن است در زندگی موفق باشند.
بنابر آن چه گفته شد؛ به نظر میرسد شانس و بدشانسی در برد و باخت های اخیر تیم ملی فوتبال ایران ، چندان دخیل نبوده است. بلکه به نگرش، دیدگاهها، عقاید و میزان خوشبینی بازیکنان و به ویژه سرمربی تیم، بستگی داشته است.
Luck favors the prepared mind
"به نظر میرسد شانس و بدشانسی در برد و باخت های اخیر تیم ملی فوتبال ایران به نگرش، دیدگاهها، عقاید و میزان خوشبینی بازیکنان و به ویژه سرمربی تیم، بستگی داشته است
تجربه فردی: اگر تلاش کنی به احتمال فراوان موفق میشی چون حداقل یه گام از کسی که از ترس شکست هنوز حرکت نکرده جلوتر هستی