در آن گفتار وجوه تمایز رهبر فقید انقلاب نسبت به روحانیون و مراجع دیگر را با اشاره به مفاهیم و نامهایی چون ابن عربی، ملا صدرا، دکتر شریعتی، دکتر مصدق، سید حسن مدرس، جمهوریت و مدرنیته برشمردم و چون در دسترس و قابل بازخوانی و بازنشر است تکرار نمیکنم.
29 سال پیش و در شامگاه 13 خرداد 1368 و در ساعت 22:22 امام درگذشت و خبر آن صبح روز بعد اعلام شد. طبعا جوانان زیر سی سال، آن روز را به خاطر ندارند و چند سال بزرگتر هم باشند باز با روزنامه ها مواجههای نداشتند و کامپیوتر و اینترنت هنوز در ایران فراگیر نشده بود.
پس میتوان از منظری دیگر به 14 خرداد 1368 پرداخت و این پرسش را بر پایۀ واقعیتهای تاریخی و نه صرفا ذوقی به میان آورد که ماندگارترین تیتر رسانهای در آن ایام که سایت خبری و کانالهای پیام رسان و شبکه های ماهواره ای هم درکار نبود و داستان به چند روزنامه و مجله محدود میشد چه بود؟
پاسخ به این پرسش البته سلیقهای است اما بی مناسبت نیست به یاد آورم که دستکم برای نویسندۀ این سطور یک تیتر در عمق جان و ذهنام نشسته و فراموش نمیشود در حالی که مانند تیترهای روزنامههایی چون کیهان و جمهوری اسلامی و اطلاعات با فونت درشت و بر صفحۀ اول هم نقش نبست و در شمارگانی چون آنان نیز انتشار نیافت و هیچ سوگوار و علاقهمند امام هم در هیچ آیینی در دست نگرفت.
کیهان تیتر زد: «روح خدا به خدا پیوست» و روز بعد: «جهان اسلام در سوگ امام خمینی». اطلاعات، تیتر زد: «امام خمینی به ملکوت اعلی پیوست» و برای سرمقاله هم: «تو می روی که بماند؟»
روزنامۀ ابرار که مثل سال های قبل و بعد نه چندان اثر گذار بود و نه صاحب سلیقۀ ژورنالیستی است، این تیتر را بر صفحۀ نخست نشاند:
« وصیت نامۀ امام خمینی، قانون جاودانۀ انقلاب اسلامی».
مجلۀ «جوانان» اطلاعات اولین نشریه ای بود که بعد از ارتحال منتشر شد البته اولین به این خاطر که مجله آماده بوده و بعد از این خبر جلد را تغییر داده بودند. در نشریات البته بیشتر از اشعار و مفاهیم احساسی استفاده می شد مانند: «به دنبال توأم منزل به منزل» یا « ز گریه چشمم نشسته در خون...».
در میان این تیترها هر چند تیتر کیهان آن زمان حرفه ایتر و ماندنیتر بود اما « روح خدا به خدا پیوست» ابتکار سردبیر یا روزنامه نگاران آن نبود.
زیرا در پیام حاج سید احمد خمینی هم چنین مضمونی با نزدیک ترین واژه ها آمده بود. (پیامی که گفته میشود به سبب شرایط خاص روحی فرزند امام در واقع به قلم دوست نزدیک او – سید محمد خاتمی- نوشته شده بود).
همان پیامی که ساعت هفت صبح 14 خرداد 1368 محمد رضا حیاتی و با سوز و گداز فراوان و تنها با یک اشتباه (تپق) خواند. او عبارت «خمینی روح خدا بود در کالبد زمان» را به این صورت خواند: «خمینی، روح خدا بود. در کالبد زمان بود» ولی بقیه متن را با تسلط و تأثیر گذاری فوق العاده قرائت کرد.
در این 29 سال اما در هر 14 خرداد تیتر «ماهنامۀ آدینه» در نحستین شمارۀ بعد از این خبر به ذهن من میآید:
«با شکوه آمد، با شکوه رفت...»
آدینه ، تریبون روشنفکران عرفی بود و طبعا نمیتوانست از مفاهیم مذهبی استفاده کند. از سوی دیگر نه حکومتی بود و نه انقلابی و کسی توقع نداشت مانند کیهان و جمهوری اسلامی و اطلاعات موضع بگیرد و نهایتا این انتظار وجود داشت که به صورت رسمی و برای بقای نشریه اخباری رسمی و کلیشه ای درج کنند اما حضور روزنامهنگارانی با تجربۀ «آیندگان» این انتظار را هم ایجاد میکرد که با یک تیتر کاملا حرفهای و واقع گرایانه رو به رو شویم که برای روزنامهنگار غربی هم قابل ترجمه و فهم باشد.
تصور کنید تیتر روز بعد روزنامۀ جمهوری اسلامی را میخواستند ترجمه کنند: «امت، در تشییع امام قیامت کرد» یا همان «روح بلند امام به ملکوت اعلی پیوست». در حالی که مفاهیمی چون «امت، قیامت، روح بلند و ملکوت اعلی» در ترجمه قابل انتقال نیست.
دربارۀ روزنامۀ اطلاعات این هم جالب است که 10 سال قبل و دربارۀ درگذشت آیت الله طالقانی هم از همین تعبیر «پیوستن به ملکوت اعلی» استفاده کرده بود و انگار در گذر زمان چندان تغییر نمی کنند.
اما چرا «با شکوه آمد، با شکوه رفت» واقع بینانهتر و رسانهای تر است؟
نخست به این خاطر که مفهومی قابل انتقال و همه کس فهم است.بی هیچ تکلف و اغراق و دوست و دشمن بر آن صحه میگذارند.واژۀ «شکوه» هم با استناد به حضور میلیون ها انسان است که در تاریخ ثبت شده است.
دوم به دلیل سادگی در انتخاب واژهها و سوم به سبب تکرار عمدی و معنیدار «شکوه».
این تیتر مثل یک فیلم سینمایی از تکنیک «فلاش بک» و ارجاع به گذشته بهره میبرد چنان که مراسم تشییع پیکر رهبر فقید انقلاب و اولین رهبر جمهوری اسلامی ایران در 15 خرداد 1368 و بدرقۀ او را به آیین استقبال در 12 بهمن 1357 پیوند میزند؛ هنری که در هیچ تیتر دیگری دیده نشد.
نکتۀ مهمتر و فراتر از ذوق های ژورنالیستی اما واقعیت سیاسی و تاریخی است. بی هیچ اغراق و مجامله در تاریخ ایران سابقه نداشته – بله هرگز سابقه نداشته – که از رهبری هم در آغاز چنان استقبالی صورت پذیرد و هم با پیکر او پس از 10 سال حکومت چنین وداع کنند.
اکثریت مطلق با آنانی بوده که در سکوت و بی عملی و بی خبری خلایق، بی شکوه آمده و بی شکوه هم رفتهاند ولو در سالهای سلطنت و حکومت با ساختن کاخها و ابداع القاب و توهم جاودانگی و اتصال به آسمان، شکوهی ظاهری ساختهاند اما اگر هم از حیث استقبال مردمی و حضور خلایق، شکوهی داشتهاند یا تنها در شروع بوده یا در فرجام و این که هم در آمدن و هم در رفتن باشد منحصر به امام خمینی است و این را مجلهای تیتر زد که نویسندگان آن روشنفکر بودند نه انقلابی یا صاحب قدرت در جمهوری اسلامی و پیشینه شان به روزنامه ای برمی گشت که همان امام خمینی گفت دیگر نمی خواندش و قبل از توقیف با این نظر تعطیل شده بود. روشنفکرانی که در ده سال اول جمهوری اسلامی از این روزنامه به آن روزنامه میکوچیدند و کم سختی و محدودیت ندیدند و از سر واقع بینی بود نه ارادتی چون دیگر مردمان.
شاید اگر شاه اجازه میداد تشییع پیکر دکتر مصدق هم نه با جمعی صد نفره و در احمد آباد که با شکوه حضور انبوه مردم در برگزار می شد ولی باز آن بدرقه بود و تازه اجازه ندادند هر چند 12 سال بعد یک میلیون نفر بر سر مزار او رفتند.
یا تشییع جنازه مرحوم طالقانی را می توان مثال زد که در شهریور 1358 تا آن زمان بیسابقه بود اما نکته درهمان «آمد» و «رفت» است و نه تنها رفتن.
از منظر سیاسی می توان به یاد آورد که 4 پادشاه آخر همه در غربت جان سپردند و طبعا شکوهی در وداع آنان در کار نبود.
البته مجلۀ آدینه در شمارۀ 35 یا خرداد 1368 بر روی جلد این تیتر را نشانده: اسطورۀ خمینی.
با این حال اصل مطلب در همان «با شکوه آمدن و با شکوه رفتن» است زیرا اگر با شکوه آمده بود و با شکوه نرفته بود یا اگر با شکوه نیامده و با شکوه رفته بود باز این قاعده دربارهاش صدق نمیکرد.
هر قضاوتی که دربارۀ کارنامه جمهوری اسلامی قبل و بعد از امام داشته باشیم و هر نظری که درباره انقلاب ضد سلطنتی در سال 1357 ابراز کنیم هیچکس نمیتواند در این گزاره به قدر ذرهای تردید کند که هم استقبال از امام خمینی در 12 بهمن 1357 در قامت رهبر بلامنازع یک انقلاب کلاسیک بیسابقه بوده و هم وداع با او در 15 خرداد 1368.
مهم ترین تفاوت آیتالله خمینی با دیگر رهبران سیاسی و مذهبی در دنیا در همین تیتر نهفته است: با شکوه آمد/ با شکوه رفت.
این را هم یادمان باشد آن حضور برای رهبری بود که کمتر از یک سال قبل در شعار خود دربارۀ ضرورت ادامۀ جنگ تا سقوط صدام حسین تجدید نظر کرده و قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل را با کامی تلخ پذیرفته بود. پذیرفتنی چونان نوشیدن جام زهر. چندان تلخ که بعد از آن دیگر در هیچ سخنرانی عمومی در جماران حاضر نشد و تصاویر تلویزیونی پخش شده از امام پس از قبول قطعنامه و پایان جنگ منحصر است به اول: دیدار و سخنان کوتاه با اعضای هیأت دولت به مناسبت هفتۀ دولت در شهریور 67 و دوم: دیدار با ادوارد شوارد نادزه وزیر خارجه وقت اتحاد شوروی و پیام نوروزی و هیچ نطق عمومی دیگری نداشته است.
همچنین یادمان باشد تنها دو ماه قبل قائم مقام خود – آیت الله منتظری- را کنار گذاشته و به تصریح سید احمد خمینی چند بار به خاطر رسیدن به این تصمیم گریسته بود و طبعا چنین اتفاقی باید در دوستدارانی که این اتفاق را نتوانسته بودند تحلیل کنند تأثیر می گذاشت اما عجبا که جمعیتی بیش از استقبال کنندگان با پیکر او وداع کردند تا جایی که اعداد از 5 میلیون تا 10 میلیون نفر ثبت شده است.
هر قضاوت و نظری که داشته باشید این جمعیت بی سابقه است و مهم تر این که اگر تنها در «آمدن» بود و چندی بعد مانند مهاتما گاندی همان اوایل درمی گذشت و قبل از آن که خود در رأس قدرت بنشیند این اهمیت را نداشت. اما یادمان باشد 10 سال حکومت کرد و جنگ هم با قبول قطعنامه و نه سقوط صدام حسین در آن زمان تمام شد و سرنوشت رهبری بعد هم نامعلوم بود.
با این توضیحات است که می توان ادعا کرد « با شکوه آمد، با شکوه رفت» ماندگارترین تیتر است.
نمی دانم این عنوان، کار سیروس علی نژاد سردبیر وقت آدینه بود که همواره او را بهترین روزنامه نگار چند دهۀ گذشته دانسته ام با انصافی ستودنی و نثری پاکیزه و بی شتاب یا تندروی یا اگر مقاله را به قلم مسعود بهنود بدانیم چنان که از نثر آن پیداست ولو امضا ندارد از او.
حتی اگر سلطنت طلب باشید یا منتقد کارنامه جمهوری اسلامی چه قبل و چه بعد از درگذشت آیت الله، یا حوصله تان از هزینه های سیاسی سرآمده باشد، باز نمی توانید انکار کنید که در تاریخ دراز دامن این سرزمین هیچ کس دیگری را سراغ نمی توان گرفت که هم با چنان استقبال جمعیتی چنین انبوه پا به کشور گذاشته و قدرت را در دست گرفته باشد و در عین حال با چنان بدرقه و جمعیتی کشور و دنیا و قدرت و سیاست را ترک گفته باشد. اگر سراغ دارید یک نام دیگر را ذکر کنید.
همین واقعیت است که فارغ از علایق مذهبی و سیاسی یا نقدهای تندتر شده در این سالها یا تلاش برای تطهیر رهبران گذشته در شبکههای ماهوارهای و دلایل و عوامل دیگر در این گزاره کمترین تردید روا نیست که با شکوه آمد و با شکوه رفت. اگر تردید دارید دوباره به تصاویر نگاه کنید...