پسر جوان عاشق فیلم بعد از اینکه دو بار به دلیل فروش فیلم بازداشت شد، این بار به همراه دوست دوران کودکیاش به سبک داستانهای جنایی از طلافروشیها سرقت مسلحانه کرد که پای میز محاکمه رفت.
به گزارش شرق، این دو سرقت سال گذشته اتفاق افتاد. زمانی که پلیس در جریان دومین دزدی قرار گرفت، تحقیقات را آغاز کرد. مرد طلافروش فیلم دوربینهای مداربسته را در اختیار پلیس قرار داد و به این ترتیب دو متهم جوان که آرش و شاهین نام دارند، شناسایی و بازداشت شدند. این دو متهم اعتراف کردند چند ماه قبل از این سرقت، به مغازه طلافروشی دیگری دستبرد زدهاند. بهاینترتیب شاکی دوم نیز شناسایی شد و دو متهم با صدور کیفرخواست پای میز محاکمه رفتند.
در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده که دیروز در شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، ابتدا کیفرخواست علیه دو جوان متهم به سرقت مسلحانه خوانده شد و در ادامه شکات در جایگاه قرار گرفتند و درخواست صدور حکم مجازات برای متهمان کردند. وکیل یکی از شکات با استناد به مواد قانونی خواستار مجازات هردو متهم به عنوان مُحارب شد و گفت: موکل من پنج کیلو و 800 گرم طلا در ویترین داشت که سرقت شده است و نظریه کارشناسی اتحادیه طلا و جواهر هم این موضوع را تأیید میکند. سپس نوبت به آرش، متهم ردیف اول، رسید. او اتهاماتش را قبول کرد و گفت: همهچیز از روزی شروع شد که دو نفر از دوستانم به من دو اسلحه دادند.
او در توضیح داستان زندگیاش گفت: من عاشق فیلم بودم اما پدرم مخالف بود و اجازه نمیداد ما در خانه ماهواره داشته باشیم. شغلم هم فیلمفروشی بود. همه فیلمهایی را که میفروختم خودم میدیدم. آنقدر فیلم دوست داشتم که از صبح تا شب فیلم نگاه میکردم و داستان همه آنها را بلد بودم. تا اینکه من را بازداشت کردند. گفتند وزارت ارشاد اجازه نداده این فیلمها را بفروشید. دو ماه زندانی شدم بعد که بیرون آمدم دوباره نشستم به فیلمدیدن و فیلمفروختن. باز هم بازداشت شدم و مدتی زندان بودم وقتی آزاد شدم دیگر فیلم نمیفروختم، اما با دوستم شاهین فیلم میدیدم. چون پدرم اجازه نمیداد در خانه فیلم تماشا کنم و این کار را بد میدانست، با دوستم خانهای اجاره کردیم از صبح تا شب فیلم تماشا میکردیم و برای خرج روزمره هم هردو موتور داشتیم و با موتور کار میکردیم. مدتی قبل از این حادثه با دو جوان در پارک آشنا شدیم.
آنها تریاک میکشیدند و چندباری هم ما را برای مصرف تریاک دعوت کرده بودند. اینطور شد که دوستی ما عمیق شد تا اینکه یک روز گفتند قصد دارند از مرز ترکیه به آلمان بروند. آنها دو اسلحه به ما دادند و گفتند نمیتوانند این دو کلت را با خود ببرند حتی گفتند این دو کلت هشت میلیون تومان میارزد شما میتوانید آن را بفروشید و مشتری هم میشناسیم با شما تماس میگیرد پول را بگیرید و سلاح را بدهید. ما هم وسوسه شدیم و قبول کردیم. مدتی هم با آنها در تماس بودیم اما بعد از چند ماه تماس ما قطع شد و دیگر خبر نداریم آنها کجا هستند. مشتری هم با ما تماس نگرفت تا اینکه کمکم به سمت شیشه رفتیم.
من و شاهین در روز چندین وعده شیشه میکشیدیم. مدام شیشه مصرف میکردیم. گاهی میشد من چهار شب نمیخوابیدم و حالم بد بود، اما باز هم فیلم تماشا میکردم. آنقدر عاشق فیلم بودم که یک بار پنج شبانهروز فیلم تماشا کردم و نخوابیدم، شاهین چندساعتی میخوابید اما من بیدار بودم شیشه میکشیدم که بتوانم بیدار بمانم و فیلم ببینم. تا اینکه تصمیم گرفتیم با کلتها سرقت کنیم و برای اینکه شیشه بخریم پول به دست آوریم. سرقت اول خیلی استرس داشتیم، اما شیشه کشیدیم و قرص خوردیم. آرام شدیم و طلاها را سرقت کردیم. در سرقت دوم هم همین اتفاق افتاد.
متهم گفت: در سرقت دوم من خیلی میترسیدم. شاهین دستانش دراز بود و راحتتر میتوانست ویترین را خالی کند. من مرد طلافروش را گرفتم و شاهین ویترین را خالی کرد بعد من حین فرار دستم روی ماشه بود که یکباره چکانده شد. ماشه خراب بود با یک لغزش شلیک کرد و من قصد شلیک نداشتم و دلیلی هم برای این کار نبود. بعد به خانه آمدیم قرارمان این بود که دقیقا مثل فیلمها صادق باشیم و طلاها را وزن کنیم تا نسبت به هم بیاعتماد نشویم. طلاهایی که سرقت کردیم در سرقت اول 480 گرم و در سرقت دوم یک کیلو و 700 گرم بود. ما پنج کیلو طلا سرقت نکردیم.
او در پاسخ به این سؤال که چرا برای معرفی مالخر به پلیس مقاومت کرده است، گفت: وقتی ما را بازداشت کردند، خیلی ترسیدیم در بازداشتگاه مردی را که به جرم مالخری گرفته بودند به ما گفت اگر مالخرهایتان را معرفی کنید، جرمتان سنگینتر میشود و سرقتهای دیگر را هم به گردن شما میاندازند، اما بعد از اینکه از بازجوییهای سنگین بیرون آمدیم، یکی از افسران با ما خیلی منطقی صحبت کرد و گفت اگر مالخرها را معرفی کنید شاکیان زودتر به اموالشان میرسند و برای شما هم بهتر است و میتوانید رضایت بگیرید. ما هم قبول کردیم و مالخرها را معرفی کردیم. در ادامه متهم دیگر در جایگاه حاضر شد. او هم گفتههای دوستش را تأیید کرد و گفت: ما از دوم دبستان با هم دوست بودیم و فیلمدیدن کاری بود که از همان موقع میکردیم و بعد با هم زندگی میکردیم. من همه گفتههای او را قبول دارم.
با پایان گفتههای متهمان قضات برای تصمیمگیری دراینباره وارد شور شدند.