عصر ایران؛ مصطفی داننده- نام احسان علیخانی با ماه رمضان گره خورده است. برنامه «ماه عسل» او چندسالی است یک ساعت مانده به اذان مردم را به پای تلویزیون میکشاند تا گفتوگوهای جذاب و تقریبا پر اشک و آه علیخانی را ببیند.
همانطور که رامبد جوان، مهران مدیری و مهران غفوریان در طنز و مطایبه تبدیل به یک برند شدهاند، احسان علیخانی هم در گریاندن مردم پای تلویزیون تبدیل به یک برند شده است.
برند او به حدی است که مردم یک ماه قبل از ماه رمضان در شبکههای اجتماعی، از سری جدید برنامه ماه عسل و بغض و آه حرف میزنند.
شاید برخی بگویند اوضاع زندگی ما به اندازه کافی درام هست و احتیاجی نیست علیخانی بر این آتش، بنزین بریزد.غم باد گرفتهایم از این همه غم. با تشنگی و گشنگی با ذهن مغشوش از مشکلات پای تلویزیون مینشینیم که کمی آرام شویم بعد احسان علیخانی شروع میکند به غم وارد کردن.
شاید آنها راست میگویند. شاید دیگر این قلب آدمی توان تحمل این همه غم و غصه را نداشته باشد. اما دوست دارم از زاویه دیگری به برنامه ماه عسل نگاه کنم.
احسان علیخانی مجری محبوب من نیست. سبک اجرایش را دوست ندارم اما طرفدار «ماه عسل»ش هستم.
معمولا ما آدمها دوست داریم مشکلاتمان را به گونهای بزرگ کنیم که مشکلات دیگران کوچک جلوه کند. بعد از رسیدن مشکلات دست به گلایه از خدا هم میزنیم. یکی از بهترین نمونه گلایههای از خدا را ابراهیم حاتمی کیا در کرخه تا راین به نمایش گذاشته است. جایی که علی دهکردی در کنار ردوخانه راین رو به خدا میگوید:« خدا… خدا… چرا اینجا؟ / رو زمین دنبالت گشتم، نبردیم / تو دریا دنبالت بودم، نکشتیم / تو جزیرهها دنبالت گشتم ولی فقط چشمهام رو گرفتی، این تن رو نبردی / چرا اینجا؟ // من شکایت دارم، من شاکیم! / پس کو اون رحمانت؟ کو رحیمت؟ / آخه قرارمون این نبود / چرا چشمهام رو بهم پس دادی؟ من شکایت دارم، به کی شکایت کنم؟»
ماه عسل اما برای یک ساعت این فرصت را به ما میدهد که ببینیم که دیگران چه مشکلاتی دارند. دیگرانی که شاید در همسایگی ما و شاید هزاران کیلومتر از ما فاصله داشته باشد.
گاهی خوب است « بت مشکلات» خود را بشکنیم و با خود فکر کنیم که ما غم داریم یا دختران اسیر شده در دست نامادری در ماهشهر. غم ما بزرگتر است یا دختری که با قمه توسط پدرش شکنجه میشود. ما مشکل داریم یا خانواده چهار نفرهای که سرطان دارند.
ماه عسل احسان علیخانی فرصت خوبی است تا بدانیم همین که سلامت هستیم. همین که خانواده داریم چقدر خوشبخت هستیم.
اصلا چه ایرادی دارد انسان 11 ماه به مشکلات خود فکر کند و یک ماه به غم دیگران.
گاهی پس از تماشای ماه عسل این شعر زیبای منسوب به رودکی را با خود زمزمه میکنم:
«زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روز نیک کسان غم مخور زنهار
بسا کسا که به روز تو آرزومند است»
من در کل زیان آن بیشتر از سودش باشد، ظاهرش که کار کثیفی است.
گلستان سعدي
منتسب به داستایوفسکی
ما مرتبا در روز از بدبختیهای دیگرون میشنویم و تازگی ندارد شب و روز در تلویزیون از همه نوع
فلاکت زدگیها میبینیم و دور و ور همه ادمهای بیچاره هست نیاز به یاد اوری علیخانی نیست
پس بهتره در زمان افطار با شادی به سوی میهمانی خدا بروییم ، شادی ، شادی میاره و نکبت، نکبت میاره
خدا خودش هم راضی به این همه غمباری نیست
خدای ما را به راست هدایت بفرما