عصر ایران؛ روح الله صالحی- ما تغییر کرده ایم یا مدیران رسانه ملی که مسابقه دو ماراتن گذاشته اند که کدام بیشتر و بهتر می توانند از خط افراط گری بگذرند و در انقلابی بودن سنگ تمام گذاشته اند.
طالبان که آمد همه گفتند این ها شور تندروی را درآورده اند اسلام که این نیست ، دین رحمت و شادی است. حتی وقتی ملاعمر گورش را گم کرد لابه لای تاریخ ، ما داشیم حساب می کردیم سوباسا این یک هفته ، چطور خودش را روی هوا نگه می دارد تا قسمت بعد قیچی برگردان بزند و توپ گل شود.
حالا هم که داعش باید فکری به حال خودش کند که دولت اسلامی عراق و شام را به زباله دان بردند و ما منتظر افراط بعدی هستیم.
مدیران تلویزیون به خودشان نهیب زده اند که نکند این که ما انجام می دهیم کم است و باعث رنجش بعضی ها خواهد شد و حالا استارت زده اند .
راست می گویند چه معنی دارد پستان های گرگ آرم باشگاه فوتبال رم ایتالیا جوان های ما را از راه به در کند. جدای بازتاب تمسخر گونه وجهانی اش، به خیلی ها تلنگر زد که سال است فوتبال می بینی اما حواست نیست ، چه چیزهایی غیر مستقیم ممکن است به تحریک جنسی ات دامن بزند.
ریتم تند و هیجانی و درام خوش ساخت فیلم های غیر وطنی مجالی به چیز دیگر فکر کردن نمی دهد.
چهارشنبه شب و پنج شنبه صبح شبکه نمایش فیلم مجردها را پخش می کرد .در صحنه رفتن مریلا زارعی به سمت خانه پدرش که دارو برایش ببرد چند جوان مزاحم با متلک پرانی قصد زورگیری دارند که یهو این سکانس با پرش رسید به دعوای محمد رضا فروتن با آن چند جوان و حیرت ما که حداقل این فیلم ده بار پیش از این از رسانه ملی پخش شده بی هیچ حذفی حالا چه شده که صحنه متلک پرانی به زعم مدیران قیچی به دست نا خوشایند آمده است یعنی بدآموزی دارد یا اخبار صفحه حوادث نمی خوانند یا...
کار به سانسور خودمان رسیده ، این یعنی سانسور یک چیز چندبار سانسور شده است و احتمالا در پخش های بعدی کلا محمد رضا فروتن را از فیلم مجردها حذف کنند چون خطاب به آتیلا پسانی می گوید من شخصیت ندارم چون پول ندارم..و این دیالوگ با جریان فکری مدیران رسانه ملی مغایرت دارد.
این که هر فیلم سینمایی برای رسیدن به اکران چند هزار نکته اصلاحی را طی می کند نشان می دهد که بیش از نیمی از انرژی مدیریتی و فرهنگی کشور صرف خوب بودن ما ایرانی ها می شود اما خودمان را اگر گول نزنیم نمره ناپلئونی می توانیم بدهیم. چرا به گفته رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران از هر چهار نفر ایرانی یکی اختلال روانی دارند.
دقیقا چه کسی مقصر است؟ جز این است مهم ترین ابزار تربیتی خانواده های ایرانی جعبه جادو بوده و این یعنی یک جای کار می لنگد شبیه وقتی انتشاراتی کهنه کار آسیا تبدیل به کباب سرا شد.
این که تلویزیون بخواهد حواسش به خوراک فکری که به مردم می دهد باشد، بد نیست. اما این که قطره چکانی این کار را می کند در حالی که سایر رسانه های اجتماعی با شلنگ آتش نشانی این کار را می کنند جای تعجب دارد.
حمله کاربران ایرانی به صفحه شخصی مجری مراسم قرعه کشی جام جهانی یاد بیاورید که چه قدر خواهش و تمنا کردند به شعور مدیران سانسور صدا و سیما احترام بگذار تا ما هم مثل سراسر جهان چشم مان به دست های فیگو باشد.
تلویزیون نیاز به خانه تکانی دارد چرا که حس می شود بخش نظارت این سازمان، با جریان روز پیش نرفته است و این فکر را القاء می کند که حتی دیدن تصویر سگ و گرگ در فیلم باعث تحریک بخشی از جامعه می شود و به خاطر آن بخش به همه توهین می کنند.
آن قدر گلدان و آباژور توی فیلم ها به کار برده اند که آدم وقتی آباژوری توی کادر می بیند وسوسه می شود که چه چیز می تواند پشت آن باشد. نمی دانیم ماهیت آباژور صرفا برای تعریف منبع نوری لوکیشن است و خدای ناکرده پشت آن گرگی یا سگی در حال چرت زدن نیست.
به قول علی اشرف درویشان، شما خیال کردید کتابهای مرا سانسور کنید میآیند کتابهای شما را میخوانند؟ نه، ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب شما را میخواند، نه کتاب من را، این گفتار نشان می دهد که به سمت ندیدن مردم را هل می دهند.
اگر معدود برنامه های تلویزیون مثل نود و خندوانه و پایتخت را از این رسانه منها کنیم در واقع فقط چند کد دستوری مخابراتی برای پول سازی می ماند و انبوه تبلیغ های بازرگانی و ساده ترین روش برنامه سازی چند نفر حول یک موضوع حرف می زنند و خواننده ای لابه لایش ترانه می خواند که سازها هم سانسور شده اند.
چه بخواهیم چه نخواهیم تلوزیون ملی نیست و بیشتر خوشایند کسانی زیست می کنند که ابزار تأیید مدیران دست شان است.
ملی بودن داشتن فکر مشترک و یک جور نگاه کردن نیست بلکه شبیه چهل تکه دوزی ، بشود معنا و هویت ایجاد کرد وبا قیچی های چند لبه و تیز فقط باعث زخمی و کوتاه شدن این رنگین کمان می شود.
واقعا تعجب كردم
عصر ایران بودجه از دولت نمی گیرد و مجبور است برای پوشش هزینه ها اگهی کند، ام صدا و سیما از بودجه حکومتی استفاده می کند و حق تدارد کفش فلان و رب بهمان را برای نی که مالیات می دهم پخش کند