عصرایران؛ احسان محمدی- بعضی از منتقدین به اصغر فرهادی کارگردان ایرانی خرده می گیرند که وقتی فیلم های ساخته او تمام می شود بیننده تکلیف اش را در مورد حق و باطل نمی داند! همه شخصیت های فیلم هایش انگار حق دارند در حالیکه نمی شود گفت جای حق ایستاده اند. انگار مرتکب گناه شده اند در حالیکه نمی شود حکم راند که گناهکارند.
این در هم پیچیده شدن حق و باطل یکی از دشواری های عصر حاضر است. دشوار بتوان به صورت مطلق در هر ماجرایی آدم ها را سیاه و سفید کرد، عصر حاضر، عصر خاکستری هاست. انگار همه حق دارند، در حالیکه حق کاملاً با هیچکس نیست!
حمله آمریکا و متحدانش به سوریه و آغاز جنگی دیگر (حتی در حد موشک پرانی کنترل شده) باز هم دنیا را با چالش های تازه ای روبرو ساخت که آیا جنگ مطلقاً بد است؟ آیا فرق می کند که چه کسی ابرقدرت نظامی دنیا باشد؟ جای آمریکا با نپال یا گوام عوض شود آنها دست به خونریزی و کشورگشایی و موشک پرانی نمی زنند؟
فارغ از اینکه ما در این سوی دنیا کار آمریکا را زورگویی آشکار می دانیم چطور در بخش دیگری از دنیا کسانی برای برخورد با بشار اسد همدلی نشان می دهند؟ دونالد ترامپ که بیشتر به یک مست لایعقل شباهت دارد تا یک پریزیدنت، چطور به نماد تشخیص دهنده حق و باطل تبدیل شده که فرمان حمله صادر می کند؟
این روزها بیم کشیده شدن شعله های این آتش جدید به دامن ایران به یک دغدغه در افکار عمومی تبدیل شده است. مردم اخبار را در هوا می قاپند، موشک ها را می شمارند، به رجزخوانی هایی توئیتری ترامپ و چشم غره های خرس روسی نگاه می کنند و نگران آغاز یک جنگ جهانی دیگر هستند و از خود می پرسند کی می شود این خاورمیانه سر آرام به زمین بگذارد؟ خاکش کی از خون سیراب می شود؟ تنش های داخلی کم است که باید چشم مان به تحولات منطقه ای باشد؟ یک روز عراق، یک روز ترکیه و کُردها، یک روز سوریه و داعش و ...
راتزل جغرافیدان جبرگرا بر این باور بود که شرایط طبیعی عامل قطعی و تعیین کنندهی رویدادهای انسانی و پدیدههای جغرافیایی است. ارسطو معتقد بود علت كامیابی یونانیان وحتی برتری عقلی آنان آب و هوای معتدل یونان می دانست. ابنخلدون که به منتسکیوی عرب معروف است استدلال می کرد شرایط و احوال و دگرگونیهای اجتماعی متفاوت بیشتر از محیط جغرافیایی و آب و هوا سرچشمه میگیرد.
مارکس، هگل،توماس باکل، الیزه رکله و ... هم در مورد جبر جغرافیا آرایی دارند. اینکه عوامل طبیعی بر کردار آدمیان اثر گذار است و از آن گریزی نیست. در این مورد می توان سال ها بحث کرد و به نتیجه مشخصی نرسید اما یک واقعیت وجود دارد که خاورمیانه جغرافیای اندوه است. سرزمین رنج، جنگ، نفت، باروت، خشونت ...
در چند دهه اخیر بیش از هر نقطه دیگری از دنیا از اینجا خبرهای مرگ، انفجار، سربریدن، گلوله و خشم به دنیا صادر شده است. آدمی نمی تواند سرزمین اش را توی چمدان بگذارد و به گوشه دیگری از دنیا مهاجرت کند. وطن، گل بنفشه نیست، تاوان زیستن در جغرافیای اندوه هم گوش به زنگ بودن ابدی است، خواندن خبرهای همه تلخ، دل آشوب و نگرانی از اینکه گلوله ها کجا فرود می آیند...
کسی که در پورتوریکو، جامائیکا یا سوئیس زندگی می کند چه خبر دارد از دل ما ساکنان جغرافیای اندوه؟ اینجا انگار همه حق دارند و هیچکس حق ندارند. انگار هرگز نمی شود فهمید که چرا در سرزمین شعر و قصه های هزار و یک شب و ادیان، آدم ها این همه مشتاق شلیک گلوله هستند؟
احساس کردم خودم آنها را نوشته ام .
واقعا میشه یه روز از دست این همه خبر بد خلاص شد.
همه که نمی تونند مهاجرت کنند.
کاش ...
که چرا همیشه باید زمین لرزه داشته باشند و آتشفان
چرا باید تنها کشوری باشند که بمب اتم بر سر آنها خراب شده
چرا باید یک سونامی یک شهر را خراب کند
و باز هم به دنبال گناهکار باشیم
فرق فرهنگ ما با ژاپنی ها را در مشکلاتمان بیابید نه دست استعمار را
الهی چرخ برگردی ازین طالع که من دارم
"رهی معیری"