صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۵۹۵۳۲۷
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۶ - ۰۸ اسفند ۱۳۹۶ - 27 February 2018

نسبت ما با توسعه؛ "فوت کردیمش که روزی مان نبود*"(بخش نخست)

مارپیچ هزارتوی "توسعه یافتگی" در ایران حدیث پرخونی است که در دهه‌های گذشته ذهن برخی از روشنفکران و تکنوکرات‌های وطن‌پرست و حتی مردم دغدغه‌مند به این امر را به خود مشغول کرده است.

عصر ایران؛ مازیار آقازاده - آیا  کشور"ایران" می تواند در جمع کشورهای توسعه یافته قرار گیرد؟ نگارنده در جوابی ساده به این سوال معتقدم کشور ایران متاسفانه فرصت‌های آسان‌تر و دردسترس پیشین خود برای توسعه را از دست داده و دیگر امکان حضور در جمع کشورهای توسعه‌یافته برای کشوری با مشخصات ایران کنونی آن قدر سخت و دور از دسترس شده که عملا امری غیر‌ممکن تلقی می‌شود.

دلیل عدم امکان هم در این است که ایران کنونی میراث‌دار حجم بزرگی از مشکلات و بحران‌ها در حوزه‌های مختلف است که به دلیل بی‌توجهی یا کم‌توجهی و یا اشتباهات فاحش تصمیم‌گیران و دولتمردان در دهه‌های گذشته – دستکم 6 دهه گذشته – انباشت شده که حل این کوه بزرگ از مشکلات مجالی برای پرداختن به مبحث توسعه را برای هیج دولتی در ایران باقی نخواهد گذاشت.

به عبارت بهتر ما امروز به جای پیشرفت و حرکت رو به جلو باید بخش بزرگی از توان خود را صرف بدتر نشدن اوضاع و جلوگیری از پسرفت و یا حتی فروپاشی به کار بندیم و همین مساله مجال و توانی برای پرداختن به مبحث"شیک" و از سر "شکم‌سیری" توسعه باقی نمی‌گذارد.

مارپیچ هزارتوی "توسعه یافتگی" در ایران حدیث پرخونی است که در دهه‌های گذشته ذهن برخی از روشنفکران و تکنوکرات‌های وطن‌پرست و حتی مردم دغدغه‌مند به این امر را به خود مشغول کرده است. این دسته کم‌شمار از "توسعه‌طلبان" در سال‌های گذشته از به محاق رفتن مبحث توسعه در کشور غمین شده اند؛ چون می‌بینند که مباحث عمومی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی ما دیگر حول و حوش مسایل مربوط به توسعه کشور و ملت نیست و بیشتر حاوی مطالبی روزمره و یا حتی بحث‌هایی نگران‌کننده و نومیدانه از مشکلات و بحران های کنونی و آینده کشور و ملت است.

چرا چنین شد و ما از کجا به اینجا رسیدیم؟

راقم این سطور به طور طبیعی دانش‌آموخته و متخصص مباحث توسعه نیستم؛ هر چند که در دوران دانشگاه – رشته علوم سیاسی در کارشناسی و روابط بین الملل در کارشناسی ارشد- واحدهایی درسی و گاه فراتر از آن کتاب‌هایی را درباره توسعه به معنای عام و روند و مشکلات فرایند توسعه‌یافتگی در ایران به طور خاص خواند‌ه‌ام و از این جهت از مباحث مطرح در این حوزه بی‌اطلاع نیستم.

آن طور که از مطالعات و تورق‌های جسته و گریخته در آثار علمی درباره توسعه در جهان و ایران دریافته‌ام به طور مشخص بر این باورم که فرایند "توسعه" به مفهوم رایج و آکادمیک آن در جامعه ایران از زمان امیر کبیر شروع شد و با قتل او به محاق رفت هر چند جلوه هایی ادامه یافت اما در مفهوم امروزین با روی کار آمدن سلسله پهلوی آغاز شد.

 مراد این است که  هر چند بارقه‌ها و حرکت‌هایی سیاسی و اجتماعی در جهت اصلاح امور با دغدغه‌مندی توسعه و پیشرفت در کشور ما درگرفت- که مهم ترین این حرکت ها نیز چنان که گفته شد در دوره 3 ساله صدارت امیر کبیر به عنوان نخستین معمار توسعه ایران صورت گرفت-  اما تا زمان رضا شاه یک حکومت متمرکز  با تم توسعه و مدرن‌گرا در ایران بر سرکار نیامده بود.

سنگ بنای بسیاری از نخستین‌ها در همین دوره گذاشته شد - حکومتی به غایت مستبد از لحاظ سیاسی اما علاقه‌ ‌مند به توسعه اقتصادی - چندان که می توان از نخستین دانشگاه‌ها به سبک مدرن، نظام قضایی مدرن – دادگستری- و دیوان‌سالاری اداری، مدارس نوین، آموزش، کارخانجات تولیدی صنعتی، بهداشت، راه و جاده و تاسیسات شهری مدرن سخن گفت و قس‌علی هذا.

هر چند پس از دوره امیر کبیر از این دوره باید یاد کرد اما با اشتباه محاسبه‌ رضاشاه در نزدیک شدن به آلمان نازی در ماه‌های سال نخست آغاز جنگ دوم جهانی، به همین بهانه در میانه راه با مداخله دولت بریتانیا که از دهه‌ها پیش ایران را به شکلی شبه استعماری در چنگ نفوذ خود داشت، از کار برکنار و از کشور تبعید شد و سکان پادشاهی با نقش آفرینی محمد علی فروغی به دست پسر 22 ساله او "محمد رضا پهلوی" افتاد.

پهلوی جوان در ابتدای روی کار آمدن تا 12 سال یک پادشاه مشروطه و تشریفاتی بر مبنای قانون اساسی مشروطه باقی ماند و در طی این مدت که 4 سال آن با اشغال کشور به دست بیگانگان همراه بود دولت‌های مستعجل چند هفته‌ای و چند ماهی سرکار آمده و سقوط می کردند تا اینکه ردای نخست وزیری بر تن " محمد مصدق" یک رجال خوشنام و خوشفکر رسید و این سیاستمدار و دولتمرد در دوران کوتاه صدارت خود – حدود 2 سال و نیم – فرصتی یافت تا برخی برنامه‌های اصلاحاتی و ملی‌گرایانه از جمله نهضت ملی کردن صنعت نفت را به مورد اجرا بگذارد و برای نخستین بار همانند یک دولت سوسیال دموکرات بحث بیمه کارگری و بازنشستگی را به تصویب برساند و برای نخستین بار طبقه کارگر – که برای توسعه کشور یکی از مهم‌ترین لوازمات آن نیروی انسانی ماهر و صاحب حق و حقوق مشخص است- پدیدار شد.

دولت محمد مصدق هم با وجود حرکتی انقلابی در جهت منافع ملی و خواست مردمی با مداخله و مخالفت‌های قدرت بیگانه‌ای به نام بریتانیا یک دولت مستعجل شد و دولت لندن که پیشتر پشت بسیاری از دولت‌ها و رجال مملکت را به خاک مالیده بود موفق شد با طرح ریزی یک کودتا و انداختن زحمت عملگی آن به دست سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سی . آی. ای) محمد مصدق را از صدارت عزل کند و به حبس و حصر بکشاند.

دوره پس از محمد مصدق برای محمد رضا شاه یک دوره 25 ساله بود که در "اتوبانی" چند بانده و یک طرفه هر چه خواست تاخت و هر برنامه‌ای داشت بدون مزاحمت به مورد اجرا  گذاشت؛ از جمله مهم‌ترین برنامه‌های واپسین شاه ایران با تصور یا هدف توسعه کشور برنامه اصلاحات ارضی بود که موافقان و مخالفان زیادی دارد و هر کدام از آنها استدلالات زیادی در رد یا تایید این برنامه می‌آورند.

برنامه شاه در دهه 1340 شمسی اعلام اصول و اصلاحات شش‌گانه‌ای به نام "انقلاب سفید شاه و ملت" بود – این برنامه البته در قالب سیاست دولت وقت ایالات متحده آمریکا برای دور کردن خطر نفوذ شوروی در قالب انقلاب‌های کمونیستی در کشورهای همپیمان آمریکا از جمله ایران بود و قرار بود نخست از سوی امینی (نخست وزیر وقت ایران) که رجلی مورد اعتماد آمریکا بود اجرا شود، اما شاه با برکناری امینی خود متولی اجرای آن شد-  که در قالب آن به زنان ایرانی حق رای داده شد و با تشکیل سپاه دانش و علم آموزی از نیروهای جوان تربیت شده در مدارس و دانشگاه‌ها به جای خدمت اجباری نظامی، جهت ترویج و توسعه سوادآموزی در روستاها و مناطق دورافتاده کشور استفاده می‌شد.

اقتصاد ایران حتی پیش از رونق گرفتن فروش نفت و افزایش قیمت در سال 1973 – در اثر جنگ اکتبر اعراب و اسراییل و تحریم نفتی غرب از سوی کشورهای عربی فروشنده نفت- از سال‌های میانی دهه 1960 رشد شتابان و دورقمی خود را آغاز کرده بود و چرخ‌های توسعه اقتصادی کشور با سرعتی بی‌سابقه به حرکت افتاده بود.

پس از افزایش حدود 4 برابری قیمت نفت از بجران نفتی 1973 به بعد، انحرافی جدی در برنامه توسعه‌ای مورد نظر شاه اتفاق افتاد به نحوی که به گمان راقم این سطور همین دلارهای نفتی توازن روند توسعه را برهم زد؛ چون شاه گمان می‌کرد با بیبشتر شدن دلار و تزریق بیشتر آن به اقتصاد و جامعه ایرانی می‌تواند سرعت توسعه کشور را هم بیشتر کند و همین ولخرجی‌ها و دستکاری در اهداف برنامه توسعه، او را به قدری مغرور کرد که مدام از رسیدن به "دروازه‌های تمدن" سخن می‌گفت؛ بدون توجه به اینکه تکرار مدام این شعار هم حساسیت‌های بین‌المللی را تحریک می‌کند و هم میلیون‌ها توده جامعه ایرانی را که هنوز محروم از رسیدن نسیم توسعه به مناطق دورافتاده خود بودند،افسرده و خشمگین شدند و انگیزه‌ای شد برای مهاجرت انبوه آنها به شهرهای بزرگ برای عقب نماندن از جمع کردن اسکناس های شهری و این مهاجرت منجر به شکل گیری یک جمعیت گسترده حاشیه‌نشین در کنار و حتی داخل شهرهای بزرگ کشور و حتی پایتخت کشور شد که مشکلات جدی خاص خود را هم از منظر اجتماعی و هم از منظر اقتصادی برجای گذاشت که در نهایت نیروی سیاسی ناشی از بسیج همین طبقه در ماه‌های پایانی حکومت شاه، کار او و نخبگان حکومتی سابق را برای کنترل و مهار شعله‌های انقلاب بسیار مشکل کرد.

در نتیجه جدی‌ترین فرصت برای توسعه ایران – دستکم در طول تاریخ معاصر پس از استقرار سلسله قاجارها در ایران- با اشتباهات محاسبه شخص شاه و مشکل عدم توازن و هماهنگ نبودن سرعت آن با سرعت گام‌های جامعه سنتی ایران نه تنها به فرجام نرسید بلکه منجر به شعله‌ور شدن یک جنبش انقلابی با " تم" مذهبی و ضد باورهای مدرنیته در ایران شد که در نهایت به سقوط شاه و استقرار یک نظام جدید انجامید که لااقل در شعار و عمل خود را مقید به الگوهای توسعه رایج جهانی نمی‌دانست و سهل است که با بسیاری از آنها سرسازش نیز نداشت.

3 سال نخست پس از انقلاب به بحث و درگیری بین "ایسم"‌های  مختلف دخیل در انقلاب گذشت اما به دلیل اقتدار معنوی و سیاسی امام خمینی(ره) رهبر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، "نیروهای حزب الله وفادار به روح الله" توانستند زمام امور را به دست گرفته و برتری خود را بر دیگر گروه‌های چپ و ملی و مذهبی حاضر در صحنه ثابت و آشکار کنند.

اشغال سفارت آمریکا و جنگ 8 ساله با عراق به طور کلی برای مدت 1 دهه بحث های جامعه و دولت ایران پس از انقلاب را به خود اختصاص داد و در این شرایط اساسا سخن گفتن از مبحث توسعه جوک می نمود؛ انقلاب الگوی توسعه خود را داشت و نام آن را "جهاد سازندگی" گذاشت.

در قالب جهاد سازندگی پروژه های عمرانی و رفاهی زیادی در روستاها و مناطق دورافتاده ایران اجرا شد و تلاش شد بخشی از نامتوازنی روند توسعه شاه سابق جبران شود و در شرایط توقف شهرهای بزرگ و کوچک، دستکم روستاها به برخی از امکانات جدید از جمله راه، آب، برق، تلفن و.. دسترسی پیدا کنند.

اما جدای از تلاش‌های جهاد سازندگی حرکت ملی گسترده پس از انقلاب در مسیر توسعه کشور تا زمان روی کار آمدن نخستین دولت پس از جنگ یعنی دولت مرحوم " اکبر هاشمی رفسنجانی" بروز و ظهور پیدا نکرد و شاید هم با توجه به شرایط کشور که درگیر جنگ و بحران بود، طبیعی به نظر می‌رسید. 

پایان بخش نخست

* تیتر برگرفته از دفتر چهارم مثنوی مولانا جلال الدین رومی:

"فوت کردي در که روزي‌ات نبود

که نباشد مثل آن در در وجود"

 

 

 

 

 

 

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۲۷
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
۱۳:۵۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۰۸
"ا اشتباه محاسبه‌ رضاشاه در نزدیک شدن به آلمان نازی در ماه‌های سال نخست آغاز جنگ دوم جهانی"
آقای آقازاده شما برو خاطرات چرچیل و بخون در چند ماه اول جنگ که رضا خان چرخش داشت...انگلستان تنها و در محاصره دریای بود و غول شوروی با آلمان قرارداد ترک مخاصمه و تامین نیمی از سوخت مورد نیازش رو داشت...اگه رضا شاه بی طرف میموند یا چرخش نمیکرد معلوم نبود همون چند ماه اول شوروی برای کنترل چاههای نفت به ایران حمله نکنه-با پشتوانه آلمان...منظورم اینه که الان خیلی راحته بگی اشتباه کرد ولی هیچکس اینده رو پیشبینی نکرده بود از جمله چرچیل که خیلی حالش خراب بود
تعداد کاراکترهای مجاز:1200