روزنامه شرق نوشت:برخي زمزمهها از تغيير در مديريت اداره کل هنرهاي نمايشي حکايت دارد و نشانههايي هم به چشم ميخورد، هرچند از سوي ديگر هيچ اطميناني هم به انجام تغييري قريبالوقوع نيست و همچنان که همواره کساني در تلاش براي تصاحب سمتها و جايگزيني هستند، هر سيستم مستقري هم براي استمرار کار و فعاليتش تلاش و مبارزه ميکند.
اما برخورد جامعه تئاتر با چنين موضوعي و اصولا و به شکل کلي ارتباط جامعه تئاتر با متوليان دولتي تئاتر که حضور و عملکردشان تأثيري مستقيم بر تئاتر ايران دارد، چيست؟
به نظر ميرسد ارتباط سيستماتيک و تعريفشدهاي وجود ندارد، چه در مرحله اوليه انتخاب افراد و گزينهها، چه در مرحله انتخاب نهايي و انتصاب و چه دوران تصدي آنان و چه از حيث ارزيابي عملکرد آنان حين و پس از دوره تصدي.
متأسفانه نهتنها چنين ارتباطي وجود ندارد بلکه حتي به عدمبرقراري چنين رابطهاي تفاخر ميشود و عدمارتباط يا اطلاع از وضعيت مديريت دولتي حتي بهشکلي معکوس بهعنوان يک کنش قابلستايش و بديهي و داراي ارزش معرفي ميشود.
در اين ميان مسلما آنچه داراي اهميت اصلي و مضاعف است، خواستها و مطالبات جامعه تئاتر است و هر فردي که بهعنوان مدير تعيين و منصوب ميشود، در نسبت با نزديکي و دوري از اين خواستها ميتواند مورد حمايت يا انتقاد و پرسش واقع شود.
اما آيا خواستهها و مطالبات جامعه تئاتر از مديريت دولتي تعيينشده و مشخص است؟
يکايک هنرمندان تئاتر ميتوانند توقعات خود را از مديريت دولتي تئاتر تبيين، تشريح و منعکس کنند اما شايد بيش از همه اين عکسالعملهاي فردي، از تشکيلات، گروهها و مجامع تئاتري توقع ميرود که در تبيين و اعلام خواستهايشان بهعنوان ميثاقي براي همراهي يا تقابل با هر مديريت مستقري فعالانه عمل کنند.
براي تعيين هر مديري براي تئاتر دو رويکرد کلي وجود دارد؛ تعيين مديري از ميان هنرمندان تئاتر که با اصول مديريت آشنايي دارد و تعيين مديري از ميان مديران فرهنگي که با تئاتر آشنايي دارند.
جامعه تئاتر حداقل ميتواند توقعات خود در مورد تعيين مديران دولتي تئاتر را مطرح کند و از ميان اين دو رويکرد اصلي، ترجيحش را اعلام كند.
با وجود تجربه عموما ناموفق هر دو رويکرد تاکنون، بهنظر ميرسد رويکرد نخست رجحان دارد، چراکه در صورت اعمال رويکرد دوم، به دليل ناآشنايي و عدماشراف مدير بر مناسبات تئاتر و گذشته از آن عدماولويت تئاتر در گذشته و آينده او، عملا سررشته امور به دست کساني ميافتد که عملکرد و بازي شفافي ندارند و با انواع اجحافها نقش دستهاي پنهان پشت پرده را بازي کرده، پشت مدير منصوب مخفي ميشوند.
اما در صورت توافق جامعه تئاتر با چنين رجحاني، ببينيم عکسالعمل و کنش اين جامعه در مورد اين موضوع بسيار مهم که در نظامهاي فاقد ساختار و سيستم حتي اهميتي مضاعف پيدا ميکند و بهجاي تبعيت مدير از سيستم، تمام يک سيستم ناگزير از تبعيت از يک مدير خواهد بود، از ابتدا تاکنون چه بوده است.
الحمدالله شأن بخش عمده جامعه تئاتر اجل از آن است که به اين عرصههاي کوچک و بياهميت!!! ورود کنند و ترجيح ميدهند با برجعاجنشيني و حفظ پرستيژ اپوزيسيون هر منصوب و منتصبي را مردود و نالايق و تحميلشده خطاب کنند.
بنابراين بخش عمده و تقريبا کليت جامعه تئاتر البته با نيمنگاهي به مائدههاي اتفاقي هر مدير منصوبي، در سکوت و فقدان کنش به سر ميبرد.در اين سکوت سهمگين، کنش هر کنشگري حتي کوچک و خرد، بهشدت برجسته شده و بازتابي مضاعف مييابد و عمده اين کنشها با شناختي که نسبت به گروه مديران رويکرد اول دارند و قطعا و لاجرم عدمشناخت از مديران رويکرد دوم، بيآنکه شايد بهدرستي انديشيده و محاسبه کرده باشند، هر گزينهاي در اين سو را ميزنند و شرايط حذف و ناديدهانگاري سهلتر تمامي گزينههاي اينچنيني را فراهم ميآورند و لاجرم با يا بي ميل و اراده و خواست خود در جهت توفيق و انتصاب مديران رويکرد دوم حرکت ميکنند. در برابر اصطلاح «باندبازي» که بار مطلقا منفي دارد، اصطلاح «لابيگري» وجود دارد که هرچند در ايران عمدتا از آن با رويکرد منفي استفاده شده، اما مطلقا و عموما منفي نيست. «لابيگري» در پيوندي که با موضوع گفتوگو دارد، ميتواند واجد وجوه مثبت و پيشبرنده زيادي باشد.جامعه تئاتر بايد براي مقابله با باندبازيها، به لابيگري توجه كند و به آن رسميت ببخشد و در جهت حفظ منافع اين جامعه لابي کند.اميد که اينچنين شود.