عصر ایران؛ مصطفی داننده- زنگنه وزیر نفت دولت روحانی در نشست خبری خود اعلام کرد:« جرأت نمیکنیم اسم قراردادی را که نزدیک به نتیجهگیری است، اعلام کنیم؛ زیرا میترسیم کاری کنند که امضا نشود. عدهای داخلی و خارجی میروند و میگویند این کار را نکن. خدا شر برخی خارجیها را به خودشان برگرداند و داخلیها را اصلاح کند.»
داستان عجیبی است حال و روز این روزهای ایران. برخی از افراد برای زمین زدن یک دولت، جلوی پیشرفت یک ملت را میگیرند. واقعا چه بلایی سر این کشور آمده است که منافع ملی قربانی منافع فردی شده است.
چقدر عجیب است که بسیاری از ما فکر میکنیم موفقیت روحانی تنها موفقیت اصلاح طلبان است و یا موفقیت اصولگرایان ربطی به ما ندارد.
چقدر جامعه ایران دو دسته شده است. دو دستهای که چشم دیدن خود را ندارند. سنگهای بزرگی در هر دو جناح آماده است تا وقتی رقیب میخواهد کاری کند به سوی او پرتاب کنند تا موفقیت به نام دیگری نوشته نشود.
بسیاری ایران را فراموش کردهاند. ایران برای آنها شده است دسته خودشان.
خنده دار نیست. کسانی در داخل برای اینکه رقیب را زمین بزنند به طرف خارجی علیه کشور بد میگویند. اتفاقاتی که این روزها برای مهاجمهای احتمالی خارجی استقلال تهران افتاده است نمونه بارز این معناست.
فردی در داخل ایران به مهاجمهای مدنظر این تیم پایتخت زنگ میزند و به آنها میگوید ایران ناامن است. بچههایت را میکشند.
در خیلی جاهای جهان سرزمین مهمتر از هر فردی است. در روزگاری نه چندان دور جوانان این سرزمین جان خود را فدای نام ایران کردند. جان مهمترین سرمایه یک انسان است. آنها مهمترین سرمایه خود را فدای این سرزمین کردهاند. حالا چه شده است نمیدانم.
این رفتار تنها شامل حال سیاسیها و آدمهای معروف نمیشود بسیاری از ما هم دچار این مشکل شدهایم. همه ما باید کلاه خود را قاضی کنیم و ببینم چرا به جایی رسیدهایم که حاضریم همه را قربانی کنیم تا خودمان بالا باشیم.
بگذارید مثالی ساده بزنم. فشرده جلوی در مترو ایستادهایم. همدیگر را هل میدهیم تا زودتر به یک صندلی برسیم. بدون اینکه به روبرو و کنار خود توجه داشته باشیم فقط هل میدهیم چون میخواهیم بیست دقیقه، نیم ساعت یا حداکثر یک ساعت بر روی یک صندلی بنشینیم.
این یک نمونه کوچکی از رفتارهای امروز ماست.
منفعت طلبی خدایی شده است که حاضریم همه را برای آن قربانی کنیم. گاهی این خدا در ظاهر پول خود را نشان میدهد، گاهی قدرت و گاهی صندلی مترو.
اگر این رفتار را ترک نکنیم تبدیل به یک جامعه خطرناک میشویم.
ژوزه ساراماگو رمانی دارد به نام «کوری». در این رمان مردم شهر دچار کوری سفید میشوند و به خاطر این کوری همه میخواهند خود را نجات دهند تا در عصر کوری زنده بمانند. مبادا جامعه ما دچار این کوری و رد شدن از دیگران شود.
زمان فتنه چنین حرفهایی نمی زدین حالا می زنین؟؟؟؟ ...
خنده دار نیست. کسانی در داخل برای اینکه رقیب را زمین بزنند به طرف خارجی علیه کشور بد میگویند.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کرسنت را یادتون هست که ؟؟؟؟؟
نه خیلی هم خنده دار نیست.. واقعیتی تلخ است ...
زمان فتنه ما این را بسیار واضح و روشن دیدیم و چشیدیم و نتیجه اون که کشته شدن تعداد زیادی جووان بی گناه بود را دیدیم ...
دیدیم چه کسانی آدرس فتنه و تحریم رو از داخل به خارج می دادند و هنوز هم ...
کو گوش شنوا دوست عزیز ...
برادر من خیلی وقته خطرناک شدیم
"اصولگرا و اصلاح طلب هیچ فرقی با هم ندارند"
به هیچ کدامشان امیدی نیست.
شعارهای زیبا ولی خالی از محتوی. چرا هیچ جناحی عملکرد خود را با استانداردهای متعارف بین المللی مقایسه نمیکند و فقط چسبیده ایم به خطاهای عیان جناح مقابل.
به هر حال در این جنگ و دعوا های زرگری از نان مردم مایه نگذاریم.
اگر اجازه فعالیت نمیدهند، به خاطر معیشت مردم و حفظ بقای کشور هم که شده باید شجاعانه صحنه را واگذار کنیم.
آدم عاقل در یک بلور فروشی بر سر انگور و عنب دعوای فیزیکی به راه نمی اندازد.یک خورده عاقل باشیم
البته این یک مثال بود از زندگی واقعی ... شما می توانید تضمین کنید که ارزش سرمایه عمر و دسترنج یک نفر در یک شب یک سوم نشود ؟
می توانید تضمین کنید ماه دیگه سر کار باشد ؟
می توانید تضمین کنید ...
خخخخخ
از خواب غفلت بیدار شو عصر ایران
جامعه خطرناکی شده ایم خبر نداری
بخوابین عزیزانم بخوابین
شهر در آرامش است همه جا امن و امان است
ایشون کشور رو به جایی برده که حالا حالاها کسی نمیتونه درست کنه
شرم آوره