بهروز غریبپور، نمایشنامهنویس در روزنامه شرق نوشت: بیضایی در حقیقت شخصیتی محترم و مغتنم برای تئاتر ایران است و بههرحال، اگر نگاهی به روزهای جوانی بیضایی بیندازیم میبینیم که عشق به ایران و نمایشهای ایرانی و فرهنگ ایرانی از همان آغاز کارش وجود داشته است و در زمانی که شیفتگان تئاتر غرب اصرار میورزیدند نمایش ایرانی قابلاعتنا نیست و تختحوضی، تعزیه و خیمهشببازی آثار موزهای هستند و در کاهش اندیشه تماشاگران میتوانند مؤثر باشند، اما بیضایی برخلاف این دیدگاه حرکت میکرد.
او به همین دلیل دانشکده ادبیات را رها کرد و کتاب بینظیر «نمایش در ایران» را نوشت که در آن به نمایشهای بومی ما که ریشه در تاریخ دارند توجه ویژه میکند. من چند سال پیش در خانه هنرمندان ایران در مراسمی که برای بزرگداشتش برگزار شده بود، به او دو گلایه کردم، اما در همانجا نیز گفتم که این گلایه هیچ از ارزشمندیاش نمیکاهد و چیزی از شخصیتش را تحتالشعاع قرار نخواهد داد. در همانجا هم گفتم که میشود به معماری تختجمشید ایراد گرفت، نقدش کرد، اما همیشه تختجمشید ارزشمند است و بیضایی هم ارزشمندی خود را خواهد داشت و بودنش نشانی برای آینده ایران است. در آن مراسم هم آن اعتراض را کردم که کسی تصور نکند، با آنکه تحتتأثیرش بودهام و بسیار از او آموختهام، اما بنده عبد و عبیدش نیستم و همه جوانب عقیدتیاش را قبول ندارم.
من به بیضایی مدیونم به این دلیل که از او چیزهای زیادی آموختهام و هنوز هم دارم میآموزم، اما اندیشههای ما همسو نیست، اما این دلیل نمیشود که بیضایی را نفی کرد. او در ادبیات و پژوهش انسانی یگانه است و هیچکس نمیتواند او را انکار کند. اگر به روزگار کاری آقای بیضایی توجه کنیم، زمانی او پا به عرصه تئاتر گذاشت که آدمی مثل شاهین سرکیسیان، یکی از پایهگذاران تئاتر امروزین و معاصر ایران، اصرار میورزید و مصر بود که نباید به تختحوضی و تعزیه و بههرحال، به قول او، به نمایشهای عامیانه توجه کرد، اما بیضایی توانست مسیر خودش را آشکار کند و من اولین اجرائی که از او دیدم، نمایش «سلطان مار» بود که در سالن ٢٥ شهریور (سنگلج امروزی) اجرا شد که از نظر بازیگری مرا تحتتأثیر قرار داد، اما اندیشهاش را در همان زمان جذاب و متناسب با اندیشههای خودم نمیدانستم. طبیعتا او روی من تأثیر گذاشته است، چون شیفته نمایشهای ایرانی شده و این مسیر را از منظر خودم ادامه دادهام.
بیضایی در سال ٤٩ و ٥٢ بهطور مستقیم به تئاتر عروسکی و خیمهشببازی کمک کرد که بتوانم پروژههایم در این زمینه را اجرائی کنم. او در دانشگاه تهران و مدیر گروه دپارتمان تئاتر بود و وقتی من خواستم هفته نمایش خیمهشببازی ایران را با حضور آخرین بازماندگان این نمایش ایرانی برگزار کنم و با مشکل مالی مواجه بودم، او خودش مرا سوار ماشینش کرد و به بانک برد و از حساب شخصیاش بودجهای را در اختیارم گذاشت که این کار را حتما انجام دهم و این را برای آینده تئاتر ایران و تئاتر عروسکی بسیار مفید میدانست. من هم موفق شدم آن یک هفته را برگزار کنم و پیامدش این شد که در تئاتر عروسکی ما شناخت و توجه به خیمهشببازی نیز اتفاق افتاد. بیضایی همیشه راه و روشی برای گفتن و بیان اندیشههایشان داشته است و امیدوارم که تحتتأثیر اجراهایش بتوانیم این راه و روش و میثاقش با تئاتر ایران را بیاموزیم و دنبال کنیم. او همچنین علاوه بر تئاتر، بر سینمای ایران نیز تأثیرگذار بوده است.
جالبترین خاطرهای که از او دارم این است که در سال ٤٩ وقتی در کنکور هنرهای نمایشی شرکت کرده بودم، بیضایی در سفری که به کرمانشاه داشت، در مسیرش با خانوادهاش به سمت سنندج آمدند و خبر قبولی مرا در دانشگاه برایم آورد که بسیار این خبر خوش مرا شاد کرد و همین خاطره باعث شده که با وجود فاصله سنی و جایگاه او، طبیعی است که همیشه برایم گرانقدر باشد. شاید هم با این خبر خوش میخواست گلایهام را جبران کند، چون من بهعنوان سرپرست گروه از او رنجیده بودم که ما را معطل خودش کرده و به ما سر نزده است. او در آمدن به سنندج چندساعتی در کنارمان ماند و از دلم آن گلایه را درآورد. بههرحال ملاقات ما و دیدارهایی که چندبار دیگر با او داشتهام، همواره تأثیرگذار بوده است و برای من اوقات مغتنمی در زندگیام بهشمار میآید. شاید رفتنش و دورشدنش از ایران برای او آسودگی داشته باشد، اما نبودنش در ایران برای تئاتر ایران خلأیی محسوس است و امیدواریم همچنان در کنارمان باشد و سالیانسال شاهد کوششهایش باشیم.