فریدون عموزاده خلیلی نوشت:
وقتی در مورد حسین انتظامی سخن میگویی، بستگی دارد دقیقاً کجا ایستاده باشی.
در جایگاه یک روزنامه پرقدرت سراسری مستقر در پایتخت که پشتت به خزانه عمومی گرم است؟
در جایگاه یک نشریه کوچک یک شهر دور که برای رفت و برگشت به پایتخت و رونمایی از نشریهات فقط باید به اجلاسی سالانه یا نمایشگاه مطبوعات دلخوش باشی.
در جایگاه یک روزنامه معتبر اصلاحطلب که سالیان سال است به فشار، تحدید و تهدید خو گرفتهای؟
در جایگاه یک جمله پرمخاطب مستقل ویژه جوانان که گوی سبقت را به رغم رقابتی نابرابر از برخی نشریات نفتی ربودهای و نه تنها از سوی همان نشریات که از سوی مراکز و نهادهای مرتبط با مطبوعات که باید حامیان تو باشند، به دیده سوءظن و یا حداقل یک رقیب مزاحم نگریسته شدهای؟
از جایگاه آن روزنامه پرقدرت که پشتش به خزانه گرم است، حتماً به انتظامی چشمغره رفتهای چراکه امکان برخورداری بیحساب و کتاب از خزانه عمومی دیگر آنچنان که باید برایت فراهم نبوده.
از جایگاه آن نشریه کوچک یک شهر دور، احتمالاً غمگین و نجیبانه به ساختمان شماره 15 کوچه هشتم قائممقام نگاه کردهای.
از جایگاه یک روزنامه معتبر اصلاحطلب احتمالاً در نگاه به او دچار پارادوکس شدهای، از یک سو آسودهخاطری که از میراث شوم دوره معاونت پیشینتری که جز داغ و درفش ارمغانی و جز فحاشی و اهانت، گفتمانی برای مطبوعات نداشت، به بایگانی تاریخ رفته است و از سوی دیگر فکر میکنی در مسائل یارانهای «ما ز یاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه میپنداشتیم»...
اما اگر از جایگاه یک مجله مستقل پرمخاطب که 15 سال است من در آن ایستادهام و از اینجا که من ایستادهام، این کشتی بی لنگر هی کژ شده و مژ شده و دیده باشی که گاهی همین معاونت چه شمشیری آخته و همین معاونت گاه چه تازیانهای بر پیکر نشریه کاغذیات نواخته و لذتی شهوتناک برده از بیسامانی، عذاب و احتضار تو در تلاطم موجهای بیآرام اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی امنیتی. تا آنگاه باورت شود که در روزگار مقاومت حسین انتظامی روزهای آرامی داشتهای. بی کژ شدن، بی مژ شدن، بی دلهره و بدون واهمههای بینام و نشان...