صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۵۶۰۳۵۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۳ - ۲۵ شهريور ۱۳۹۶ - 16 September 2017

روزی که رضاشاه استعفا داد

یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» می‌نویسد: «سرنگونی و سرانجام مرگ رضاشاه در تبعید که در آخرین سال‌های پادشاهی به مستبدی حریص و بی رحم و مرموز تبدیل شده بود، کسی را متأسف و متاثر نکرد.»
در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ رضاشاه، بنیانگذار سلسله پهلوی کمتر از یک ماه پس از اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس، از پادشاهی ایران استعفا داد و سلطنت را به پسرش محمدرضا واگذار کرد.

به گزارش تاریخ ایرانی،  «پس از جنگ جهانی اول برای مدت کوتاهی، صفوف نیروهای موافق و مخالف با یکدیگر مشخص نبود اما طولی نکشید که سه جناح در مقابل هم قرار گرفتند. یک سوی کارزار شوروی بود، سوی دیگر دولت‌های محور شامل آلمان، ایتالیا و ژاپن و در طرف سوم مخاصمه دولت‌های انگلستان، فرانسه، لهستان موسوم به متفقین قرار داشتند.

تسخیر اتیوپی توسط ایتالیا، حمله ژاپن به چین و اشغال چکسلواکی توسط آلمان، زمینه‌های آغاز جنگ دوم جهانی را فراهم کرد. سرانجام با حمله آلمان و شوروی به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز شد و با شروع آن در حالی که ایران بی‌طرفی کامل خود را در این مخاصمه بزرگ اعلام کرده بود، دولت‌های قدرتمند به بهانه‌های مختلف، خودسرانه وارد ایران شده و آن را مورد اشغال نظامی قرار دادند.

تحول بزرگی که در نیمه دوم سلطنت رضاشاه، سیاست خارجی ایران را تحت‌الشعاع قرارداد، روی کار آمدن هیتلر در آلمان و پیشرفت سریع اقتصادی و نظامی آن کشور بود. پیش از این، انگلستان و فرانسه به سبب تمایلات ضد کمونیستیِ هیتلر در مقابل توسعه‌طلبی‌های آلمان، سیاستی مسالمت‌آمیز را در پیش گرفته بودند. این سیاست تا شروع جنگ دوم جهانی ادامه یافت. از این زمان به بعد همزمان با قدرت گرفتن هیتلر، رضاشاه به شدت به آلمانِ هیتلری متمایل شد و روابطش را با آن گسترش داد. این امر، اسباب نگرانی انگلیس را فراهم کرد. شوروی هم از این امر ناخشنود بود.

محمود طلوعی در کتاب «پدر و پسر» در این‌ باره می‌‌نویسد: «روابط ایران و آلمان رو به گسترش نهاد و آلمان در آخرین سال‌های سلطنت رضاشاه به صورت بزرگ‌ترین شریک تجاری ایران درآمد. رضاشاه، بخش اعظم ارز حاصله از سهم مشارکت ایران در شرکت نفت را صرف خرید کالا از آلمان می‌کرد و این برای انگلیسی‌ها ناگوار بود.»

سیدجلال‌الدین مدنی نیز معتقد است: «در این زمان یعنی بعد از سال ۱۳۱۶، کار‌شناسان آلمانی در سراسر ایران خدمت می‌کردند. بسیاری از مؤسسات، از راه‌آهن تا مخابرات و حمل‌ونقل و اسلحه‌سازی در دست آنان بود. هیتلر نیاز به ایران داشت و می‌خواست متحدی در این سوی کره خاکی داشته باشد.»

بعد از آغاز جنگ جهانی دوم و مصائبی که انگلستان در آغاز جنگ متحمل شد، رضاشاه انگلیسی‌ها را برای پرداخت بدهی‌های معوقه به ایران و افزایش سهم ایران از شرکت نفت، تحت فشار قرار داد. انگلیسی‌ها در آن شرایط دشوار تسلیم شدند ولی کینه و نفرت آنها از رضاشاه دو چندان افزایش یافت. انگلیسی‌ها برای انتقام‌‎جویی از وی، مترصد فرصتی بودند که با حمله آلمان هیتلری به شوروی فراهم شد.

چرچیل، نخست‌وزیر وقت بریتانیا فردای حمله هیتلر به خاک شوروی، دست دوستی به سوی استالین دراز کرد و رضاخان، اولین قربانی این دوستی بین دو دشمن بود. با این که دولت‌های انگلیس و فرانسه از خرد شدن شوروی با حمله آلمان خوشحال بودند اما به علت پیشرفت‌های آلمان و به خطر افتادن منافع غرب در خاورمیانه تصمیم گرفتند به حمایت از شوروی بشتابند و ایران، بهترین راه کمک بود.

در کوران جنگ جهانی دوم، پیش از آن که انگلیس و فرانسه به آلمان اعلان جنگ کنند، ایران بی‌طرفی خود را به آگاهی دولت انگلستان رسانده بود، اما بدیهی است که بی‌طرفی ایران به سبب اهمیت جغرافیای نظامی نمی‌توانست به دیده احترام نگریسته شود، علاوه بر این که بهانه بزرگی چون تمایل ایران به آلمان نازی، توسعه روابط صنعتی و تجاری با آن کشور و وجود جاسوسان آلمانی در ایران کافی بود تا هر لحظه، هراس هجوم متفقین، فضای ایران را آشفته‌تر سازد.

این‌چنین بود که سرانجام با پیشروی فزاینده ماشین پرقدرت جنگی آلمان نازی و اشغال ناباورانه اروپا، راهی جز ایران برای رساندن مهمات و ساز و برگ جنگی به روسیه باقی نماند. چرچیل در این‌باره می‌گوید: «ایجاد یک راه ارتباطی از طریق ایران برای تماس با روسیه، فوق‌العاده اهمیت داشت... ما برای این که با روس‌ها تماس پیدا کنیم پیشنهاد کردیم عملیات مشترکی را در ایران شروع کنیم.»

سرانجام در نیمه شب دوشنبه، سوم شهریور ۱۳۲۰ قوای شوروی با پشتیبانی تانک و هواپیما از شمال و قوای انگلیس از مرزهای غربی، وارد ایران شدند. جبهه دوم ارتش انگلیس از مرز خسروی عبور کردند و تأسیسات نفت شاه را تصرف و به سوی کرمانشاه پیشروی کردند. نیروهای ایرانی در برابر آنان مقاومت زیادی کردند اما فرمان ترک مقاومت به تمام واحدهای نظامی ابلاغ شد و نیروهای انگلیس و شوروی به هم پیوستند و ارتش ایران، با سرعتی باورنکردنی تار و مار شد.

یکی از پیامدهای اشغال ایران به دست متفقین، سقوط رژیم استبدادی رضاخان و به قدرت رسیدن فرزندش محمدرضا بود. در‌‌ همان ساعتی که ایران مورد حمله نیروهای شوروی و انگلستان قرار گرفت اسمیرنف، سفیر شوروی و سر ریدر بولار، وزیر مختار انگلستان، منصور نخست‌وزیر ایران را از جریان حمله مطلع کردند. مولوتف کمیسر امور خارجه شوروی نیز یادداشتی به محمد ساعد - سفیر ایران در مسکو - تسلیم کرد که طی آن ورود قوای شوروی به ایران به استناد مواد پنجم و ششم عهدنامه دوستی ۱۹۲۱ میلادی و به منظور جلوگیری از فعالیت آلمان‌ها در ایران که خطری برای امنیت شوروی به شمار می‌رفت، توجیه شده بود. رضاشاه که در مقابل حمله ناگهانی دو همسایه نیرومند غافلگیر شده بود بلافاصله به وسیله سفرای ایران در مسکو، لندن و واشنگتن از دولت‌های مزبور تقاضا کرد عملیات نظامی را بی‌درنگ متوقف کرده و با او وارد مذاکره شوند. متفقین جوابی به این تقاضا نداده و تلویحا فهماندند که دیگر دیر شده است.

رضاشاه به تصور این که متفقین حاضر نیستند با منصور نخست‌وزیر وارد مذاکره شوند، وی را برکنار و محمدعلی فروغی را که بیشتر مورد قبول انگلیسی‌ها بود، مامور تشکیل کابینه جدید کرد. به پیشنهاد فروغی رضاشاه به کلیه واحدهای نظامی دستور ترک مقاومت صادر کرد. پس از این اقدام، فروغی با نمایندگان شوروی و انگلستان وارد مذاکره شد. در سی‌ام اوت نمایندگان مزبور تقاضای دولت‌های متبوع خود را به شرح زیر به دولت ایران اطلاع دادند: ۱- ترک مقاومت و تخلیه واحدهای ارتش ایران از کلیه نقاطی که از طرف متفقین اشغال شده است، ۲- اخراج همه اتباع آلمان به استثنای اعضای سفارت و چند نفر کار‌شناس، ۳- تعهد در تسهیل حمل و نقل اسلحه، مهمات و ادوات جنگی، از طریق ایران به روسیه. در مقابل انگلیس‌ها متعهد شدند حق‌السهم ایران را از نفت جنوب کماکان بپردازند. شوروی‌ها نیز تعهد کرده بودند عایدات ایران از شیلات شمال را پرداخته و هر وقت وضعیت نظامی اجازه دهد، هر دو دولت نیروهای خود را از ایران خارج کنند.

هنوز دولت ایران جوابی به این تقاضا‌ها نداده بود که سفرای دو دولت به جای اخراج اتباع آلمانی، تحویل آن‌ها را به قوای متفقین خواستار شدند. رضاشاه حاضر به قبول این تقاضا که یک عمل خصمانه نسبت به آلمان به شمار می‌رفت نشد، در نتیجه مذاکرات به طول انجامید. در این هنگام اتباع آلمانی و خانواده‌هایشان در سفارت آلمان اجتماع کرده بودند و اروین اتل، وزیر مختار آلمان از دولت ایران خواست تا از قبول پیشنهادات متفقین و تسلیم آلمان‌ها به قوای دشمن خودداری کند. در خلال این ایام ژنرال ویول به تهران آمد و شخصا مذاکراتی با سفیران شوروی و انگلستان و فرماندهان نظامی متفقین به عمل آورد که نتیجه آن اولتیماتومی بود که متفقین در دهم سپتامبر ۱۹۴۱ میلادی به دولت ایران دادند. در این اولتیماتوم آمده بود که اگر دولت ایران در ظرف چهل و هشت ساعت اتباع آلمانی را به نیروهای آن‌ها تسلیم نکرده و سفارتخانه‌های آلمان، ایتالیا، رومانی و مجارستان را تعطیل نکند، قوای متفقین پایتخت را اشغال خواهند کرد. علاوه بر این اولتیماتوم رادیو و روزنامه‌های کشورهای متفق حملات خود را متوجه شخص رضاشاه و انتقاد از رژیم ایران کردند. از آنجا که رضاشاه جواب صریحی به اولتیماتوم متفقین نداد در ۱۶ سپتامبر برابر با ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، قوای شوروی و انگلستان از شمال و جنوب به سوی تهران حرکت کردند. رضاشاه به ناچار در‌‌ همان روز به نفع ولیعهدش محمدرضا از سلطنت استعفا داد.

محمدرضا پهلوی در کتاب «پاسخ به تاریخ» می‌نویسد: «متفقین به دولت ایران اطلاع دادند که قوای مسلح آنها در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ تهران را اشغال خواهند کرد. به محض دریافت این خبر، پدرم گفت: آیا تو فکر می‌کنی که من حاضرم از یک سرگرد انگلیسی دستور بگیرم؟ سپس در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ پدرم استعفا داد.»

اشرف پهلوی دیگر فرزند رضاشاه اما از ترس‌های پدر می‌گوید: «پدرم به خاطر سن زیاد و ترس از روس‌ها که با طرفدارانش به خشونت رفتار کرده بودند و این که وقتی دید ارتشی که آن همه برای ایجادش خون دل خورده و تمام اتکایش به آن بود به این زودی و سادگی مضمحل شده و روس‌ها به طرف تهران حرکت کرده‌اند، روحیه خود را به شدت باخت.»

این‌ چنین بود که همزمان با حرکت نیروهای متفقین به سوی تهران، رضاشاه، نامه استعفایی را که توسط فروغی تهیه شده بود، امضا کرد و صبح روز ۲۵ شهریور راهی اصفهان شد. متن استعفا به این شرح بود: «نظر به این که من همه قوای خود را در این چند ساله، مصروفِ امور کشور کرده و ناتوان شده‌ام، حس می‌کنم که وقت آن رسیده که یک قوه و بنیه جوان‌تری به کارهای کشور که مراقبت دایم لازم دارد، بپردازد و اسباب سعادت ورزی ملت را فراهم آورد، بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود کرده و از کار کناره نمودم. از امروز که ۲۵ شهریور ماه ۱۳۲۰ است عموم ملت از کشوری و لشکری ولیعهد و جانشین قانونی مرا باید به سلطنت بشناسند و آن چه از سوی مصالح نسبت به من می‌کردند نسبت به ایشان منظور دارند.»

استعفانامه رضاخان که منتظر تعیین تکلیف ولیعهد بود، پیش از سوگند محمدرضا در مجلس خوانده شد و مقدمات رفتن پدر و انتصاب پسر به سلطنت تدارک دیده شد. روز ۲۵ شهریور، استعفای رضاشاه و انتصاب محمدرضا به سلطنت به مجلس اعلام شد و روز ۲۶ شهریور، محمدرضا در مجلس سوگند خورد و رسماً شاه شد.

برنامه سفر رضاشاه که انگلیسی‌ها برای او تنظیم کرده بودند، این بود که از طریق کرمان به بندرعباس برود و از آنجا با یک کشتی، عازم هندوستان شود. به رضاشاه گفته بودند که پس از مدتی اقامت در هندوستان، به هر جا که خودش مایل باشد، می‌تواند سفر کند. رضاخان به سرعت، سوار اتومبیلش شد تا به سوی اصفهان و سپس کرمان حرکت کند. خانواده‌اش قبلاً به اصفهان رفته بودند. رضاخان هم عجله داشت که سریع تهران را ترک کند تا به دست قشون روس نیفتد، زیرا هر لحظه ممکن بود آنان از کرج به تهران برسند.

رضاخان از اصفهان به کرمان و سپس به بندرعباس رفت. او از بندرعباس با یک کشتی تجاری، عازم بمبئی شد. برخلاف انتظار مسافران، کشتی به بمبئی نرفت و مسیر جزیره موریس را در پیش گرفت. سرانجام رضاشاه به «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی فرستاده شد. سه سالی در این جزیره روزگار گذراند تا این که سرانجام در چهارم مرداد ۱۳۲۳ بر اثر سکته قلبی درگذشت.

یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» می‌نویسد: «سرنگونی و سرانجام مرگ رضاشاه در تبعید که در آخرین سال‌های پادشاهی به مستبدی حریص و بی رحم و مرموز تبدیل شده بود، کسی را متأسف و متاثر نکرد.»

پیکر رضاشاه پس از مرگ ابتدا به مصر منتقل شد و به صورت امانت در آن کشور باقی ماند تا این که سرانجام در سال ۱۳۲۸ جسد او را به ایران آوردند و در آرامگاهی در شهر ری به خاک سپردند.»
ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱۴
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۱۵:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۶/۲۵
مرگ بر انگلیس و امریکا
تعداد کاراکترهای مجاز:1200