روزنامه آفرینش نوشت:
عرصه سياست خارجي و
روابط بين المللي مدام درحال چرخش و تحول است. بحث منافع و حفظ قدرت در هر
برههاي براي كشورها شرايطي را به وجود ميآورد كه سياستهاي خارجي و بين
المللي خود را گسترش، محدود و يا تعديل كنند. اين تحولات امروز در جهان غرب
درحال رخ دادن است و ميتوان چرخش روابط بين الملل را در ميان كشورهاي
اروپايي و زاويه ديد آنها با آمريكا مشاهده نمود.
نمونه اين چرخشها
را ميتوان درجريان نشست اخير سران گروه هفت مشاهده كرد و درآن ديد كه
قدرتهاي بزرگ جهان به سبب تغيير رويكرد سياست داخلي و خارجي به صورت مشخص
درحال تغيير جايگاه و جهت گيريها درمقابل يكديگر هستند. اين مسئله را
ميتوان با صحبتهاي آنگلا مركل صدراعظم آلمان مهر تاييد زد. وي در سخنراني
اخير خود اعلام كرد كه « در جريان نشست کشورهاي گروه هفت کشور صنعتي و
ناتو در ايتاليا و بلژيک او را به اين نتيجه گيري رسانده که ديگر نمي شود
به آمريکا و بريتانيا تکيه کرد». مرکل در عين تاکيد بر ضرورت حفظ روابط
نزديک با آمريکا، بريتانيا و حتي روسيه گفت: « آن دوران که ما مي توانستيم
به طور کامل روي ديگران حساب کنيم، رو به پايان است.»
ازسوي
ديگرآمريكا نيز كه با روي كارآمدن ترامپ سير سنتي اتحاد با اروپا را مخدوش
كرده است در جريان اجلاس سران ناتو، با انتقاد از اعضاي اين پيمان امنيتي –
نظامي خواهان پراخت بيشتر کشورهاي عضو در زمينه مسايل نظامي و امنيتي شد و
نيز در جريان اجلاس سران گروه هفت کشور صنعتي ، رييس جمهور آمريکا با
تعهدات زيست محيطي آمريکا در قالب پيمان پاريس (مربوط به گرمايش زمين)
مخالفت کرد.
از سوي ديگر روسيه نيز كه تا پيش از اين براساس
سياستهاي تحريمي اوباما تحت فشارقرارگرفته بود، با روي كار آمدن ترامپ و
استفاده ازسياست هاي غيرمتعارف وي توانسته است بارديگر به اتحاديه اروپا
نزديكتر شود. البته اين برداشتها منشعب از تفسيرهايي است كه از تحركات
غرب درحال رخ دادن است. اما ممكن است هيچيك ازاين مسائل در دراز مدت موجب
خدشه دار شدن روابط در اتحاديه اروپا با آمريكا و يا بازتعريف روابط جديد
با روسيه نگردد.
اما آنچه براي ايران در اين وانفساي ديپلماتيك حائز
اهميت است، ايجاد منفذهاي سياسي ميان قدرتهاي بزرگ است. تجربه به ما نشان
داده است كه اتحاد اروپا و آمريكا همواره موجب تضعيف و ايجاد فشار برمنافع
جمهوري اسلامي گرديده است. از سوي ديگر همسويي روسيه با آمريكا نيز همواره
مسائل و سياستهاي ضدايراني را افزايش داده است.
لذا امروز شاهد سه
شاخه شدن قدرت جهاني در غرب هستيم. از يك سو آمريكاي جديد با ترامپ به
دنبال راهكارهايي فرا سنتي است كه براساس آن متحدان اروپايي آمريكا را مورد
رنجش قرار داده است و صرفاً به دنبال سياستهاي منفعت گرايانه همچون گسترش
بازار تسليحاتي درخاورميانه و كسب درآمد ميباشد. ازجهتي ديگر اتحاديه
اروپا با خارج شدن انگليس از آن به لحاظ حيثيتي لطمهاي جدي ديد و درصدد
است با تكيه برتوان داخلي و افزايش سهم خود در جريان تحولات جهاني اين ضعف
را جبران نمايد.
از سوي ديگر ميتوان با همكاريهاي متعارف و اصولي
با روسيه در زمينههاي مشترك همچون سوريه و منافع سياسي منطقهاي، مانع از
همدستي آنها با آمريكا گرديم.
البته سياست گذاري جهاني به اين سادگي
نيست، اما واقعيت اين است كه با چينش پلههاي كوچك در مسير ديپلماسي
ميتوان به نقاط بالاتري رسيد و منافع و جايگاه كشور را ارتقا بخشيم.
فرصت
پيش آمده دقيقاً همان چرخش ضروري سياستهاي كشورها درمواقع حساس ميباشد.
امروز آلمان به عنوان قطب اقتصادي اروپا هشدار مي دهد كه بايد اتحاديه
اروپا به روي پاي خود بايستد و برديگران تكيه نكند. اين موضوع بارمعنايي
بالايي درمورد استقلال و عدم تبعيت اروپا از سياستهايآمريكا به دنبال
دارد.
اين فرصتي مناسب براي ايران است تا با افزايش مراودات با
اروپا زمينه ارتقاي تعاملات سياسي و اقتصادي را به عنوان پشتوانه و ضربه
گيري در مقابل اقدامات ضد ايراني آمريكا فراهم سازد.
لذا بايد همچون
ساير كشورهاي جهان كه درحال پوست اندازي در عرصه سياست خارجي هستند، ايران
نيز نگرش سياست خارجي خود را به روز كرده و دستگاه ديپلماسي كشور در
راستاي استفاده از اين منفذها و شكافهاي سياسي در روابط بين الملل برنامه
ريزي كند.