امین معینی*
بسياري از نظريه پردازانِ پيشين علوم اجتماعي، توسعه دموكراتيك جهان سوم را در گرو گسترشِ كمي نهادهاي مردمي مي پنداشتند و معتقد بودند كه اين نهادها با تمركززدايي از قدرت و واگذاري اداره امور جامعه به دست مردم، زمينه ساز توسعه سياسي و گذارِ دموكراتيك در جهان سوم مي شوند.
اين الگوي تقليل گرايانه ي توسعه سياسي، بدون توجه به زمينه هاي فرهنگي و تاريخي، در برخي از كشورهاي اين حوزه عملياتي شد، اما ميوه تلخ آن هرج و مرج و اقتدارگرايي بود. گسترش كمي نهادهاي دموكراتيك بدون وجود زمینههای فرهنگی لازم در این جوامع، نه تنها دموكراسي را گسترش نداد بلكه نظامهاي اقتدارگرا را در قالب دموكراسيهاي نمايشي نهادينه كرد.
دانشوران علوم سياسي و اجتماعي با مشاهده اين تجربه ناموفق و پژوهشهای عمیق اجتماعی در جوامع جهان سومی دريافتند كه فرهنگ سنتي، مانع اصلي كارآمدي نهادهاي دموكراتيك و توسعه سياسي در این بخش از جهان است. از آن پس بود که مطالعات فرهنگي و فرهنگ سياسي در كانون توجه بسياري از نظريهپردازان قرار گرفت و آموزش سياسي شهروندان بر نهادسازي دموکراتیک تقدم يافت. ماحصل چنين روندي طرح اين انديشه بود؛ "نظام دموكراسي برآمده از شهروندان مدرن است."
شورايهای شهر و روستا در ایران، به عنوان يك نهاد دموكراتيكِ شهري، از سابقه ديرينهاي برخوردارند. تشكيل چنين نهادهایي به سالهاي آغازين مشروطه و «انجمن بلديه» باز ميگردد. اما كوتاه زماني پس از شكلگيري و فعاليت، دامنه اختياراتشان محدود شد و عملكردشان در سايه سنگين حكومت مركزي قرار گرفت. بروز و تداوم این محدوديت ريشه در دو عامل اصلی دارد؛ نگراني حكومتهای مركزي از پراكندگي قدرت و وجود نهادهاي موازي در سياستگذاريهاي فرهنگي، اقتصادي، آموزشي، بهداشتي و محيط زيست. در سالهاي اخير ورود افراد غيرمتخصص، فقدان سازوكارهاي نظارتي مناسب و سياستزدگي اعضاي شوراي شهر، از كارايي و مطلوبيت اين نهاد شهري بيش از پيش كاسته است.
اما در كنار ضعفهاي پيش گفته، فرهنگ سنتي و عشيرهاي جامعه ايران، شوراي شهر و روستا را از محتواي دموكراتيك آن خالي كرده است، به گونهاي كه بسياري از پژوهشگران، فرهنگ را مهمترین عامل ناكارآمدي این نهاد شهری قلمداد کردهاند. در فرهنگ سنتي، تلقي از شهر محدود به طايفه و عشيره است، مبناي انتخاب پيوندهاي قومي و قبيلهاي است، تلقي از اعضاي شوراي شهر دزد و فاسد است، ارادت و نشان دادن اهليت جانشين كارامدي است، ابزار پيشبرد امور تملق است، سركوب روش حل اختلاف است، تخريب جايگزين رقابت است، ائتلاف با خوديها روشي مرسوم براي از ميدان بدر كردن رقيب است و از كوره در رفتن واکنشی رایج در برابر انتقاد است.
اين ويژگيهاي شخصيتي كه فرهنگ سياسي ما را ساختهاند مانعي مهم در كارآمدي و اثر بخشي نهاد شوراي شهرند. توسعه دموكراتيكِ جامعه ايران مستلزم دگرديسي اين فرهنگ عشيرهاي است. وجود نهادهاي دموكراتيك بدون عقلانيت فرهنگي منجر به توسعه سياسي و گذار دموكراتيك نخواهد شد. اگر جامعه ايران عزم توسعه سياسي داشته باشد بايد عقلانيت فرهنگي را جايگزين فرهنگ سنتي و عشيرهاي كند. عقلانيت فرهنگي برخلاف فرهنگ سنتي، انتخاب بر مبناي خويشاوندي، قوميت، ثروت و شهرت را نميپذيرد، براي اصليترين حقوق انتخاب كنندگان يعني «نظارت» و «پرسشگري» احترام ويژهاي قائل است، معيار اصلي انتخاب را تخصص و كارآمدي ميداند، پيش از پذيرش شعارها و برنامههاي يك نامزد تحقق آنها را امكان سنجي ميكند و نقد منصفانه را با آغوش باز پذيراست.
*پژوهشگر مسائل سیاسی