عصر ایران؛ مصطفی داننده- "بدون تاریخ، بدون امضا" تا الان بهترین فیلمی بود که در جشنواره فجر دیدم. قطعا نمیخواهم در این نوشتار به فیلم، داستان و بازی بازیگران یا کلا نقد این فیلم به پردازم. بلکه میخواهم در مورد پیام این فیلم بنویسم. «وجدان»
امیر آقایی، بازیگر نقش اول "بدون تاریخ، بدون امضا" به خاطر یک تصادف و اتفاقهای بعد از آن دچار عذاب وجدان میشود و برای رفع این عذاب هرکاری میکند حتی حاضر است تمام آبروی کاری خود را پای این مسئله بگذارد.
وقتی این فیلم را دیدم با خودم گفتم اگر من جای کاوه نریمان( با بازی امیر آقایی) بودم چه میکردم؟ به درستی به جوابش نرسیدم اما این را میدانم قطعا مانند او پیگیر وجدانم نبودم.
واقعا چقدر جامعه امروز ما درگیر وجدان است؟ چقدر مردم حاضر هستند به آرامش وجدان از منافع خود بگذرند. شاید چندان نمیتوانیم امیدوارانه به این معنا نگاه کرد و نوشت که ایران دارای جامعهای با وجدان است.
تجربه نشان داده است بسیاری از ما حاضریم به خاطر منافع خود از وجدان بگذریم. وجدانی که سالها مقدسترین واژه در میان ما ایرانیها بود. امروز بسیاری از ما در شغلمان، وجدان را سر بریدهایم. برای اینکه به کسی برنخورد از خودمان مینویسم. بسیاری از ما روزنامه نگارها وظیفه اصلی خود که پوشش واقعیتهای جامعه و بازتاب آن به مردم است میگذریم و چشم خود را بر بسیاری از واقعیتها میبندیم.
ماجرای پلاسکو به خوبی بیانگر این معناست. رسانههای موافق شهرداری از شهردار تهران دفاع کردند و رسانههای مخالف بر او تاختند.
در این ماجرا بسیاری وجدان را در صندوقچه گذاشتند و در آن را بستند و صندوق را هم به پستو بردند.
در مشاغل دیگر هم از این قسم زیاد است. شاید مخاطبان این نوشتار میتوانند در نظرات خود به قربانی شدن وجدان اشاره کنند.
قربانی شدن وجدان در جامعه باعث میشود رسیدن به هدف وسیله را برای مردم توجیه میکند. قربانی شدن وجدان باعث میشود جامعه به جای اینکه به فکر منافع جمع باشد به فکر منافع فردی است.
به راستی میشود گفت جامعه ما دچار بحران وجدان شده است. با وجدان بودن را باید دوباره تمرین کنیم. باید کاری کنیم که وقتی شب به خانه میرویم سری با وجدانی آسوده بر بالین بگذاریم.
بدون امضا، بدون تاریخ را حتما ببینید. انسان را به فکر فرو میبرد. یکی به دنبال آرام کردن وجدان خود است و یکی بدون توجه به وجدان خود مرغ مرده به مردم میفروشد.
پس مثلا وقتی فرانسوی ها وقتی فیلم "بازگشت ناپذیر" مونیکا بلوچی رو دیدند می بایست دسته جمعی خودکشی ملی میکردن!!
یکم کمتر جوگیر باشید. این معضل واقعی جامعه ماست. خصوصا میان خودروشنفکر پنداران!
الان ما چي بگيم وقتي نه اين فيلم رو ديده ايم نه شما 4 خط از فيلم رو تعريف كردين !؟
بعد ملت هم ميان دقيقا مثل همون نتيجه گيري و توپ به زمين مردم انداختن تو قضيه پلاسكو رو زيرش تكرار ميكنن :
بي وجدان شده ايم ، بي فرهنگ شده ايم ، دوربين به دست شده ايم و ... !
بازم همه چماق ها بر سر ملت !!!
اينجور رپرتاژ تبليغاتي براي فيلم نوبره واقعا !
متاسفانه این بلا بطوری به جان جامعه افتاده که در مواردی با وجدان بودن بشدت سخت میشه و حتی غیر ممکن . ( مثلا شما شاهد زور گویی یه آدم قدرتمند به یه آدم ضعیف هستید ولی از ترس اینکه دچار دردسر بشید هیچ خرکتی از خودتون نشون نمیدید )
اما بد تر از اون اینه که در مورد مسائل عادی و روز مره هم وجدان ها خوب عمل نمیکنند . در مورد مسئله زور گویی شاید بهانه این باشه که : " خوب من که زورم نمیرسه و کاری ازم بر نمیاد ، پس چرا خودم رو توی دردسر بیندارم ؟! " فرض کنیم این بهانه بجا باشه ، ولی در مورد بدقولی چی ؟طرف قسم میخوره که این جنس مال من ، به کس دیگه ای نفروش ، و میره که مثلا پول بیاره ، اما دریغ از یه تلفن که " پشیمون شدم ، جنس رو نمیخوام " ، طرف اومده دزدی ( اشتباه نکنید ، دزد هم باید وجدان داشته باشه و فقط به وظیفه اصلیش که دزدیه بپردازه !!) حالا برای بردن یه دونه ظرف پلاستیکی ، تمام محتویات اون رو که روغن سوخته بوده ریخته توی جوی آب !!!!
و البته از این قبیل مثالها فراوان هست ، متاسفانه .
راه حل ؟؟ نمیدانم !!
و اگر بیدار بود بپرس :
شب ها چگونه آسوده می خوابد؟!! ...
چه واژه ی غریبی!!!!
آدم باید زرنگ باشه؛ وقتی داره به طرف مقابل لبخند میزنه و باهاش لقمه برمیداره، نقشه اش هم بکشه که چطوری میتونه بدبختش کنه؟!!!!
واقعا همین طوره وقتی یک ماه پیش بنده در یک سانحه تصادف در طی چند ثانیه با ماشین 3 بار پشت هم چپ کردم تازه بعد حادثه فهمیدم که چقدر خدا منو میخواسته که بفهمم خدا منو میخواسته و دائم تو زندگی داره میگه ببین من حواسم بهت هست اگه میخواستم جونتو بگیرم آنی طول نمیکشید
از اون تاریخ به بعد دیگه من به اوضاع آشفته مالی که خودم نیز کارم حسابداری وارد نشدم و گفتم بزار دیگران ببرند عالم محضر خداست یه روزی همه اونا از جایی منفجر میشه و تموم