صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۵۰۵۵۳۱
تعداد نظرات: ۸ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۸ - ۲۴ آبان ۱۳۹۵ - 14 November 2016

خاطره "همایون صنعتی" از پدربزرگ: ترکه ای که خواهیم خورد

احسان محمدی
 عصرایران - « یک روز دیر برگشتم خانه. غروب بود. دیدم پدربزرگم توی کوچه قدم می زند. نگران من بود. مرا که دید، دستم را گرفت برد توی اتاق. هیچ هم نگفت. گفت بنشین. نشستم. از زیر تختخوابش دو ترکه انار در آورد. نشست روبرویم. گفت کجا بودی؟ چرا دیر کردی و خبر ندادی؟

بعد آرام جوراب هایش را در آورد. ترکه ها را دستش گرفت و خودش را فلک کرد. سخت خودش را زد. من خیلی دوستش داشتم.شروع کردم به گریه کردن که ول کن... دیگر یادم نیست چی شد. صبح که بیدار شدم دیدم توی رختخواب بغلش هستم.

بهش گفتم من دیر آمده بودم، تو چرا خودت را زدی؟ پیرمرد زد زیر گریه و بغلم کرد و ماچم کرد که ببخشید. من هاج و واج مانده بودم. گفت فکر کردم اگر ترا بزنم پای تو می سوزد، دل من. دل سوختن صدبار بدتر است. خودم را زدم که دل تو بسوزد.»

این خاطره "همایون صنعتی" از پدربزرگی است که حق استادی بر گردنش داشته. بنیانگذار موسسه انتشارات فرانکلین، شرکت سهامی افست، کاغذسازی پارس و دهها کار و شغل و صنعت دیگر که هرگز دانشگاه نرفت اما زندگی بسیاری را تحت تاثیر قرار داد.

در ذهن هر کدام از ما ممکن است یک پدربزرگ، مادر بزرگ یا حتی پدر و مادر و معلمی باشد که رفتاری از این دست داشته. یعنی کاری کرده یا حرفی زده که اثرش عمیق تر از هزار کتاب و مکتب و مدرسه است. گاهی فکر می کنم ریتم زندگی در نسل جدید آنقدر سریع شده که کمتر فرصت می کنیم برای بچه هایمان تجربه ای از این دست به یادگار بگذاریم که سال ها بعد با خودش آن را مرور کند و یادش بیاید که این درس و پند را کجا گرفته است.

اصلاً نسل جدید با این همه  فوران اطلاعات، گوشی برای پند شنیدن دارد؟ در روزگار گذشته بزرگترها همیشه دانش بیشتری نسبت به کوچکترها داشتند. می شود به جای دانش از واژه تجربه استفاده کرد اما نسل جدید به واسطه اینترنت و شبکه های اجتماعی و خبرهای در لحظه و ویدئو و عکس خود را باسوادتر و آگاه تر می داند و بالطبع بی نیاز از شنیدن پند و نصیحت بزرگتری که احیاناً حتی بلد نیست با گوشی های هوشمند کار کند!

بدانیم هر اطلاعاتی، دانش و تجربه نیست و دانستن اینکه غذای مورد علاقه فلان بازیگر یا مدل ماشین فلان بازیکن بعدها در زندگی به هیچ کاری نمی آید برای بچه هایی که شتابان به پیش می تازند دشوار است اما روزگار، یک روز، یک وقت و یک جا یادشان می آورد که پندهای پیرانه سر، همه قصه و افسانه های حوصله سر بر نبود و کاش دقیق تر می شنیدند، بهتر به خاطر می سپردند.
ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۳
غیر قابل انتشار: ۰
فریبا
۲۳:۲۷ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۵
عالی مینویسید آقای محمدی ..
محمد ج
۰۸:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۵
خیلی عالی بود واقعا ادمها گاهی چقدر زیبا میشن .....خدا بیامرزتش
ناشناس
۱۵:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
خیلی زیبا بود ! یاد پدربزرگ منم بخیر که یکبار یک چیزی گفت که هیچوقت یادم نمیره گفت : ادمها روهرخطایی کردند ببخش و از کسی کینه به دل نگیر !
ناشناس
۱۵:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
عالی نوشتید ، اشک به چشمم آمد .
آنچه از دل برآید لا جرم بر دل نشیند .
پيام
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
سلام
روحش شاد ايشان در منطقه لاله زار كرمان نيز فعاليت هاي زيادي انجام دادند
تقوي
۱۲:۰۲ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
سلام : بسيار آموزنده بود . ما پدر و مادر ها كجاي كارمان اشكال داشته است كه نسل آينده اينچنين آشفته سرگردان شده اند . يا ايراد را در سيستم آموزش بايد جستجو كرد. بسيار سپاسگزار هستم .
نخستین فتحی
۱۱:۴۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
خدای من چقدر خوب بود. من باهاش گریه کردم :(
پاسخ ها
ناشناس
| |
۲۱:۳۷ - ۱۳۹۵/۰۸/۲۴
کجاش گریه داشت؟ بشین فکر کن
تعداد کاراکترهای مجاز:1200