فرادید - میانههای سلطنت ناصرالدین شاه بود. سایه
قحطی بر زندگی مردم به ویژه در پایتخت گسترانیده شده بود. مردم ضعیف و
ناتوان شده بودند. نیازمندان به کوچه و خیابان روان شده، کمک میخواستند.
گاه از فرنگیها کمک میخواستند و از آنها تقاضا میکردند نزد شاه از
گرسنگی و بدبختیشان بگویند.
بسیاری
در کنج کوچهها و خانهها جان میسپردند. کسی نمیتوانست دیگری را یاری
کند یا اگر هم میخواست، یارای آن را نبود. روزهای سخت و سختتر در پیش
بود؛ روزهایی که به سال ١٢٨٨ هجری منتهی میشد. در آن سال، شدت قطحی تا
بدانجا اثری ویرانگر بر جای گذاشت که مورخان آن را با تخریب زمان مغولان
برابر دانستهاند. قیمت نان همواره افزایش مییافت. طبقاتی از مردم در این
میان بینان بودند و دکانهای نانوانی، روزهایی شلوغ و پرهمهمه را تجربه
میکردند.
هاینریش بروگش، جهانگرد اروپایی که آن روزها در تهران به
سرمیبرد، درباره قحطی در سفرنامهاش روایت کرده است «با آنکه از طرف شاه
به کلیهی حکام شهرستانها فرمان صادر شده است که غلات را هر طوری شده و به
هر میزان امکان دارد روانهی تهران کنند تاکنون در این مورد اقدام جدی صورت
نگرفته است و به علت برف شدید و مسدود بودن راههای کاروانرو گندمها و غلات
ارسالی در راهها مانده و فقط قسمت کمی از آنها که دردی را دوا نمیکند به
تهران رسیده است».
نشسته از راست: 2. محمدحسن امينالضرب اصفهاني 3. سيدجمالالدين اسدآبادي 4. محمدحسين محلاتي (برادر حاج سياح)
بازارگانی که به یاری مردم آمددر
میانه این قحطی در پایتخت که گویی سرنوشت مردم برای حکومتیها اهمیتی
نداشت، اما نیکمردی به یاری مردمان آمد؛ بازرگانی خوشنام که با کار خود
توانست جان بسیاری از پایتختنشینان را از مرگ و بدبختی رهایی بخشد. او اما
که بود؟ صدای قطاری را میشنوم که همین نزدیکی است. سوتهایش از دل امروز،
ما را به روزگار قدیم میبرد «حاج محمدحسن كمپاني که بعدها لقب امين
دارالضرب گرفت بازرگان خوشفکر و برجسته قرن نوزدهم» سرآمد سرمايهگذاران
صنعتي در ايران به شمار میآید.
میرزا حسن هنگامی که در جوانی
اصفهان را ترک گفت و به تهران آمد سرمایه چندانی نداشت. پسرش درباره او
نوشت «وقتي امينالضرب در جواني حدود ١٨٥٣ ميلادي به تهران رسيد دارايي او
در دنيا شامل يك عبا، يك چرتكه و ١٠٠ ريال پول بود». پسر عمهاش هم بعدها
درباره او گفت «دارايي [نخستین] وي شامل ٢٦ تومان پول نقد و يك الاغ بود».
روزگار
چهره خوبش را زود به میرزا حسن نشان داد و به جایی رساند که تا آنجا که
ناصرالدینشاه را اینگونه به سخن واداشت «حاج محمدحسن امينالضرب در حقيقت
تاجر مخصوص ماست [و در ايجاد] کارخانجات و خواستن بعضي امتعه و غيره از
فرنگستان [که به عهده او مقرر گشته] بايد با کمال آسودگي مشغول امر تجارت
باشد».
امینالضرب
که «شخصى زيرك، باهوش و پركار بود» به زودی پلههای ترقی را بالا رفت و
درکنار تجارتهای شخصیاش با نزدیکی به دربار رییس ضرابخانه سلطنتی شد و
لقب امینالضربی یافت که پس از او به پسرش میرزاحسین نیز رسید.
امینالضرب
عمارتی بزرگ در ضلع جنوبی باغ سردار خرید که بعدها یکی از ساختمانها و
باغهای مشهور تهران شد؛ ابتدای خیابانی که بعدها به یادگار اقدام او در
وارد کردن صنعت برق به ایران، چراغ برق نام گرفت. خانه امینالضرب به زودی
در میان تهرانیها نامبردار شد «در ايام جشنها يا سوگواريهاي مذهبي
امينالضرب خانه خويش را بر مستمندان باز ميکرد و به بذل و بخشش مشغول
ميشد. به خصوص در ماه محرم و در دهروزه عاشورا مراسم روضهخواني و
پذيرايي از همگان در خانه او برقرار بود. به روايت پسرش در اين ايام هر روز
با طبخ دو تا سه خروار برنج نزديک به سههزار زن و مرد تغذيه ميشدند. در
ايام عادي نيز خانه امينالضرب محل رفتوآمد علما و شخصيتهاي مذهبي بود».
یکی
از مهمترین اشخاصی که به خانه او پای گذاشت و مقیم موقت آن شد
سیدجمالالدین اسدآبادی بود. آوازه سید آنروزها جهان اسلام را برداشته
بود. ناصرالدینشاه میخواست از این نمد برای خودش کلاهی بدوزد. سید به
دعوت شاه قاجار به ایران سفر کرد و در منزل امینالضرب که به تعبیر حاج
مهدیقلیخان هدایت (مخبرالسلطنه) «میلیونر آن روز بود» فرود آمد. آنجا بود
که حاجی میرزا حسن شیفته سید بلندپرواز شد. از اینرو به برادرانش نوشت
«اقامت سیدجمالالدین در خانهام موهبتي است که هيچگاه نصيب احدي نشده
است». با او همراه شد.
«ناصرالدينشاه هر وقت سيد را به حضور
مىخواست، امينالضرب همراه او بود». این تاثیرات دیگران را نیز متوجه
ساخت آنگونه که حاج سياح نوشت «به تهران آمدم و ايشان را ملاقات کردم. ديدم
واقعا ملاقات آقا (سيدجمالالدين) حاجي امينالضرب را تغيير داده، اخلاقش
عوض شده يکي از حقطلبان گرديده». رجال و بزرگانی بسیار در زمان پدر و پسر
به این خانه آمدورفت داشتند.
میرزا
حسن و پسرش میرزا حسین که هر دو لقب امینالضربی را پی نام خود یدک
میکشیدند هیچگاه تنها به صفت سرمایه و تجارتشان نامدار نشدند «[میرزا
حسن] چون درستکار و مردمدار بود در اندک زماني اعتماد همگان را جلب کرد و
کارش رونق يافت. امينالضرب از کمک مالي به سيدجمال هنگام اقامت او در
روسيه حتي پس از آن که شاه او را از ایران راند کوتاهي نکرد. امینالضرب
معتقد بود اسدآبادی مردي به راستي روحاني و مرشدي مذهبي است که به پيشبرد
اسلام میاندیشد».
میرزا حسین پسر میرزا حسن کمپانی
از
آنپس بود که میرزا حسن امینالضرب به پیروی از اندیشههای ترقیخواهانه
به «ايجاد خط راهآهن بين محمودآباد و آمل، احداث کارخانه برق، احداث
کارخانه بلورسازي، تاسيس کارخانه چينيسازي در تهران، ايجاد کارخانه
ابريشمتابي و ابريشمبافي، بناي کاروانسراي حسنآباد ميان راه تهران- قم،
ساخت راه افجه به تهران» پرداخت و تاسيس بانک را در ۱۲۹۶ قمری پیشنهاد داد.
اقدام مهم ديگر او پيشنهاد ساخت نخستين کارخانه ذوب آهن ايران در ۱۳۰۴
قمری بود که امتياز آن را از شاه گرفت، اما موفق نشد آن را اجرا کند.
گندمها از مازندران به تهران آمداقدامی
که در کنار دیگر فعالیتهای نیکخواهانه امینالضرب موجب شد نام او برای
پایتختنشینان، جاودانه بماند، کوشش او در یاری به مردم دارالخلافه ناصری
در هنگامه قحطی سال ١٢٨٨ قمری بود؛ کاری که برايش نيکنامي به ارمغان آورد.
حاج حسن امینالضرب با خريد مقادير بسيار گندم در قحطي سال ۱۲۸۸ قمری از
مازندران و حمل آن به تهران موجب نجات مردم از مرگ حتمي شد. این کار وی
موجب شد، بسیاری از ساکنان پایتخت بتوانند به نانی دست یابند که در میانه
قحطی بسیار کمیاب شده بود.
این شیوه رفتار در زندگی امینالضرب
موجب شد پسرش حسین نیز راه او پدر را ادامه دهد «او (محمدحسین) مودب و
ملايم و مردمدار بود و از اينرو در ميان طبقات مختلف مردم دوستانى
داشت. مقارن با انقلاب مشروطه، وي جانب مشروطهخواهان را گرفت، چنان
كه در دوره اول از سوي تجار تهران به نمايندگى مجلس برگزيده شد».
در همین خانه پدری بود که حاجی محمدحسین خان امینالضرب و دیگر نمایندگان
تجار و بازرگانان بزرگ دارالخلافه گرد آمده بودند تا فرمان مشروطیت برایشان
آورده و خوانده شود.
قحطی پرآوازه تهران در دوره پادشاهی ناصرالدین
شاه قاجار، به هرروی و به هر ترتیب پایان یافت. در آن میانه اما مردمانی
بودند که توانستند با کارهای نیکخواهانه خود، خاطره بد آن قحطی را با یاد
نیک خود در ذهن مردمان پایتخت پاک کنند.
وضعیت زندگی روستاییان در دوره قاجار
یک خانواده فقیر در محلات جنوب شهر در دوره قاجار