عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز یکصد و دهمین سالروز اعدام شیخ فضل الله نوری – از رهبران اولیه جنبش مشروطه و مخالف جدی و بعدی آن - است. چوبۀ دار در میدان توپخانۀ تهران و درست جایی که امروز ایستگاه متروی امام خمینی است، برپا شد.
نکته جالب این که رییس دادگاه خود یک روحانی بود: شیخ ابراهیم زنجانی.
رییس دادگاه اگرچه یک معمم بود اما دربارۀ او گفته می شود عضو لژ بیداری بوده است.
درباره شیخ فضل الله هم می توان گفت کمتر شخصیت سیاسی در تاریخ معاصر ایران تا این اندازه مورد قضاوت های بسیار متضاد قرار گرفته است:
از یک سو تا مرتبه «شهید» و «قدّیس» بالا می رود و از جانب دیگر آماج اتهامات فراوان قرار میگیرد و به مواضع ضد مشروطه او استناد و در حد متحد محمد علی شاه فروکاسته می شود و اتهام او نیز همین بود. محمد علی شاه می خواست مشروطه را براندازد و خود برافتاد و مشروطه خواهان که پیروز شدند سراغ شیخ رفتند.
حامیان میگویند خواستار «مشروطه مشروعه» و در واقع مشروعه خواه بوده نه مشروطه طلب و مخالفان میگویند وقتی دریافت، تلقی اولیه او از مشروطه نادرست بوده و به « عقل خود بنیاد» بیش از آنچه می پنداشت بها داده شده عَلَم ضدیت برداشته و مشروطه را «مشئومه» دانسته و بعضی هم معتقدند اختلاف ایدیولوژیک نداشته و چون کنار گذاشته شد با اساس مشروطه مخالفت کرد و او را وابسته به دربار محمد علی شاه و هوادار سلطنت مطلقه می دانند.
مهم ترین نکته اما این است که رییس دادگاهی که او را به اعدام محکوم کرد چنان که گفته شد خود معمم بود (شیخ ابراهیم زنجانی) که به تنهایی نیز حکم نداد بلکه تمام 10 عضو هیات قضات دادگاه عالی انقلابی بر حکم اعدام شیخ مُهر تایید زدند؛ در فضایی کاملا انقلابی و پس از فتح تهران و خلع محمد علی شاه و بازگرداندن مشروطه و شیخ را متهم کردند به:
صدور حکم ارتداد برای مشروطه خواهان و قتل روحانیون مشروطه خواه و بر این اساس او را به اعدام محکوم کردند.
مهم ترین اتهام سیاسی شیخ این بود که با
محمد علی شاه قاجار همکاری کرده؛ جانشین
مظفرالدین شاه که به جای وفاداری به اصول انقلاب مشروطه استبداد به راه انداخت و می خواست بساط مشروطه را برچیند و مجلس را در سال 1326 قمری به توپ بست؛ همان مجلسی که شیخ ابراهیم زنجانی نیز نماینده آن بود.
علت ناخرسندی روحانیون مشروطهگرا از شیخ این هم بود که به احکام مراجع ثلاث در نجف در حمایت از مشروطه بیتوجه بوده و در تقویت استبداد محمد علی شاه می کوشیده است.
آن سه مرجع شاخص عبارت بودند از:
آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل و آخوند ملا عبدالله مازندرانی.
در تبیلغات رسمی و کتاب های درسی البته به این موضوع اشاره نمی شود و با ساده سازی موضوع این گونه القا شده که «در پی پیروزی انقلاب مشروطه روشنفکران به نقش روحانیون توجه نکردند و نه تنها سهمی ندادند که شیخ فضل الله را دار زدند».
بخشی از این گزاره البته درست است و واقعیت دارد اما مشکل این است که تمام واقعیت را باز نمیتاباند.
تمام واقعیت این است که پس از فتح تهران و خلع محمد علی شاه از سلطنت اقدام کنندگان علیه مشروطه دستگیر و در دادگاه عالی انقلابی محاکمه شدند و پس از اعدام «
علی نقی خان مفاخر الملک» و «
سید محمد خان صنیع حضرت» نوبت به شیخ فضل الله رسید. مفاخر الملک، حاکم تهران بود و صنیع حضرت، سردسته اوباش تهران.
برای این که روایت تاریخی از شیخ فضل الله کامل و بدون حب و بغض باشد یادآوری این 10 نکته مناسبت دارد:
شیخ ابراهیم زنجانی رییس دادگاه شیخ فضل الله قبل و بعد از محاکمه نماینده مجلس بود
1- با این که شیخ فضل الله می توانست برای حفظ جان خود به یکی از سفارتخانه ها پناهنده شود این کار را نکرد.
در مورد سفارت روسیه تردیدی وجود ندارد که او را با آغوش باز میپذیرفتند اما نرفت و در خانه خود در محله سنگلج تهران (پارک شهر کنونی) ماند و از همان جا او را به میدان توپخانه (سپه بعدی و امام خمینی کنونی) بردند و زندانی و محاکمه و اعدام کردند.
2 - در غیاب شاه و مجلس شورای ملی، کشور را «هیات مدیره انقلابیون» اداره می کرد. این «هیات مدیره» 12 عضو داشت از این قرار:
«محمد ولی خان سپهدار اعظم، حاج علی قلی خان سردار اسعد، مرتضی قلی خان صنیع الدوله، سید حسن تقی زاده، میرزا حسن خان وثوق الدوله، ابراهیم حکیم الملک، صادق مستشارالدوله، عبدالحسین سردار محیی، میرزا سلیمان خان میکده ، سید نصرالله تقوی ، حسن قلی خان نواب و میرزا محمد علی خان تربیت». روایت رسمی البته اصرار دارد از بین همه این 12 نفر تنها و تنها بر روی نام «
سید حسن تقی زاده» انگشت بگذارد و طرف حساب اصلی شیخ بداند.
با توجه به این جمله مشهور منتسب به تقی زاده که «از فرق سر تا ناخن پا باید غربی شویم» نیز موضوع به موافقان و مخالفان «غربزدگی» تبدیل شد و نه اتهاماتی که فاتحان تهران به شیخ وارد میکردند.
این ذهنیت را البته بیش از همه و سال ها بعد
جلال آل احمد با کتاب «غرب زدگی» دامن زد؛ آنجا که به رغم اشتهار به شمایل روشن فکری ایران با تمثیل تعبیر «نعش شیخ بر بالای دار» آن را پرچم مقابله با غرب زدگی توصیف کرد.
3- حکم اعدام را چنان که گفته شد اعضای هیات مدیره ( اداره کنندگان کشور در غیاب شاه مخلوع و مجلسِ به توپ بسته شده) مستقیما صادر نکردند. بلکه 10 قاضی منصوب هیات مدیره در دادگاه عالی انقلابی بالاتفاق شیخ فضلالله را محکوم کردند:
شیخ ابراهیم زنجانی، میرزا محمد(مدیر رونامه حیات)، جعفر قلی خان بختیاری (سردار بهادر)، حاجی سید محمد امام جمعه (معروف به امام زاده)، نصرالله خان خلعت بری (اعتلاء الملک)، جعفر قلی خان (از ساکنان استانبول)، عبد الحسین خان شیبانی (وحید الملک)، عبدالحمید خان (یمین نظام) ، میرزا علی محمد خان مجاهد و احمد علی خان مجاهد.4- همواره این پرسش مطرح بوده که حکم اعدام او چرا و بر چه اساس صادر شد؟ مگر نه این که خود شیخ، مجتهدی بزرگ و به خاطر سکونت و اقامت در سنگلج تهران مشهورتر و ابتدا محبوب تر از دیگران بود؟
پس روحانیون عضو هیات 10 نفری دادگاه انقلاب و خصوصا شیخ ابراهیم زنجانی چگونه جرأت کردند او را به خاطر عقیده سیاسی محکوم به اعدام کنند و مستند فقهی شان چه بود؟
ادوارد براون در کتاب «تاریخ انقلاب ایران» درصدد پاسخ به این پرسش یا توجیه اعدام شیخ برمی آید:
« او از نظر سیاسی محکوم به مرگ نشد. بلکه چون فتوای قتل های شاه عبدالعظیم را صادر کرده و حکم کشتار به مُهر او رسیده و به دست دادگاه و شیخ ابراهیم زنجانی افتاد عصر روز 31 ژوییه در میدان توپخانه و در حضور جمعیتی انبوه به دار آویخته شد.»
5- کسانی که شیخ را به خیانت متهم می کنند و شایسته مجازات – اگر هم نه اعدام – می دانند به این موضوع اشاره می کنند که افکار عمومی با اعدام او موافق بوده و مردم از شیخ رو برگردانده بودند و اعدام او را حکم شرع و متناسب با فقه می دانستند و به همین خاطر کسی اعتراض نکرد و حتی گفته می شود فرزند او (میرزا مهدی) پای چوبه دار به پدر دشنام می داده است.
مستند دیگر این که رییس دادگاه بعدتر نیز دو دوره نماینده مردم زنجان در مجلس شد. حال آن که با روایت های ستایش گرانه قاعدتا شیخ ابراهیم زنجانی نباید دوباره در انتخابات شرکت می کرد مگر آن که نقش اصلی را برای همان لژ بیداری قایل شویم نه مردم.
این نکته هم قابل تأمل است که هیچ یک از مراجع بزرگ وقت پیام تسلیت نفرستاد. در نجف البته مجلس ترحیم، تشکیل شد و آخوند خراسانی هم به رغم اختلاف کامل سیاسی با او بر سر مشروطه در آن مجلس شرکت کرد اما نه آن که به عنوان شهید از او تجلیل کنند.
6- با این که ادوارد براون می نویسد : « ادرسی این مجتهد سرشناس که عالمی متبحر بود و در اجتهاد، رقیب سید محمد و سید عبدالله ( رهبران روحانی مشروطه) هنگامه ای برپا ساخت چون خود را درقلب ارتجاع جای داده بود» اما این نگاه گویا حتی مترجم کتاب را قانع نمی کند. چون در پاورقی می نویسد: « گفته می شود هنگامی که شیخ فضل الله در خطر مرگ بوده روس ها به او پیشنهاد کردند پرچم روس را بر بام خانه اش زند تا از هر گزند ایمن باشد یا به سفارات روس پناهنده شود اما شیخ زیر بار این ننگ نمی رود و جواب می دهد ترجیح می دهم کشته شوم تا چنین کاری انجام دهم. روانش شاد باد».
در این که شیخ، مجتهد سرشناسی بوده کمترین تردیدی وجود ندارد تا جایی که احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران از او به عنوان «یکی از مجتهدان بنام و باشکوه تهران» یاد می کند. تعبیری که موجب شده مخالفان و منتقدان کسروی درباره چهره تاریخپژوه او نظر معتدل تری داشته باشند تا درباره وجه مشهور دیگر او.
7- شیخ فضل الله از دفاع مفصل در دادگاه می پرهیزد و به دفاعیه کوتاهی بسنده می کند و تنها می گوید:
« آقایان قضات! آیا در روز قیامت می توانید جواب مرا بدهید؟ نه من مرتجع بودم و هستم و نه سید عبدالله (بهبهانی) و سید محمد ( طباطبایی) مشروطه خواه. فقط محض این بود که مرا خوار کنند و کنار بزنند. نزد من و آن دو (رهبران روحانی جنبش مشروطه) موضوع ارتجاع و اصول مشروطه در میان نبود.
اگر بار گران بودیم رفتیم
اگر نامهربان بودیم رفتیم».
هر چند این جملات در کتاب ادوارد براون آمده اما به قلم خود او نیست بلکه از یادداشت هایی است که میرزا محمد خان قزوینی به آن افزوده هر چند که به خاطر تاکید بر این که «با عبا و عمامه» به دار آویخته شده در دقت و صحت عبارات دیگر هم تردید وجود دارد زیرا مورخان دیگر تصریح می کنند بدون عمامه بوده و با توجه به معمم بودن خود رییس دادگاه و طبعا اصرار بر انطباق با احکام شرعی بعید است آن گونه به دار آویخته شده باشد و عکس هایی نیز موجود است.
8- مهدی بامداد نیز در دایره المعارف « شرح حال رجال ایران» اعدام شیخ را از منظری دیگر تقبیح می کند و می نویسد: « قضات دادگاه و هیات مدیره کار خوبی نکردند که مجتهد جامع الشرایطی مانند حاج شیخ فضل الله نوری را به دار آویختند چون راه را برای کشتن دیگران باز کردند و سه سال بعد در روز عاشورا حاج میرزا علی آقای ثقه الاسلام را بی هیچ گناهی دار زدند و او را شهید کردند.»
به عبارت دیگر اگر اعدام شیخ به دست قضات ایرانی وبا حکم رییس روحانی دادگاه و به اتهام هم دستی با محمد علی شاه و همکار ی با مخالفان مشروطه بود در پی آن روس ها چنان گستاخ شدند که حتی بدون این تشریفات، یک مجتهد دیگر را این بار در تبریز دار بزنند. همان ها که در تهران می خواستند به یک مجتهد پناهندگی بدهند در تبریز خود علی آقا ثقه الاسلام را به شهادت رساندند.
9- مخالفان شیخ فضل الله درباره او شایعات زیادی ساخته بودند که در دادگاه به آنها پرداخته نشد یا مجال آن نبود. از جمله این که سالیانی قبل تر دیگران حاضر نشدند در اراضی موقوفه «سید ولی» در آخر «بازار کفاش ها» بانک استقراضی روسی احداث شود اما او اجازه داد. البته این اتفاق مربوط به 20 سال قبل از دادگاه بوده است و در زمره اتهامات برشمرده نشد.
10- خیلیها میدانند که نورالدین کیانوری آخرین دبیر کل حزب توده ایران نواده شیخ فضل الله نوری بوده اما شاید کسانی ندانند که دکتر سید حسین نصر- فیلسوف سنتگرای ایرانی و رییس انجمن فلسفه شاهنشاهی در دهه 50 خورشیدی - نیز از اعقاب اوست:
« نیای مادری ام شیخ فضل الله نوری از بزرگ ترین روحانیون حاضر در صحنه انقلاب مشروطه سال 1906 بود که در همان روزگار اعدام شد. این واقعه خانواده مادرم را عمیقا متاثر ساخت؛ تأثیری روانی که بسیاری از اعضای خانواده از آن رنج می بردند. البته بسیاری از آنها همچنان دین دار ماندند و چندی دیگر از جمله رییس حزب توده ایران – نورالدین کیانوری- پسر عموی مادرم و نوه شیخ فضل الله نوری – به اسلام پشت کردند.»
نکته پایانی و خارج از این 10 نکته این است که فارغ از هر باوری که میداشته از روشنفکران ایرانی انتظار میرفته اصل اعدام او را تقبیح کنند چرا که اگر خود محمد علی شاه را هم میتوانستند یا میخواستند محاکمه کنند بعید بود حکم به اعدام او دهند چه رسد به کسی به اتهام همکاری با او بالای دار رفت.
بد نبود به این نکته هم اشاره می کردید که مراجع نجف حکم مفسد فی الارض برای شیخ صادر کرده بودند و با این حکم دیگر ضدیت با مشروطه و حتی دست داشتن در قتل دیگران مطرح نبوده است
لا تنظر من قال انظر ما قال
همیشه وقتی اسم شمارو در ابتدای مقاله می بینم، بدون فوت وقت اونو تا آخر میخونم. سبک نوشتاری داستان گونه و روشنگری مشخصه نوشته های شماست. تشکر فراوان
احساس می کنم بعضی از وقایع اشتباه آن دوران در حال وقوع است. کاش از تاریخ پند بگیریم.