عصرایران - جلسه نقد و وبررسی فیلم«خواب تلخ» عصر روز گذشته با حضور محسن امیریوسفی(کارگردان) و رضایی(مجری و کارشناس جلسه) در سینما هویزه مشهد برگزار شد. فاصله دوازده ساله تولید تا اکران، نداشتن تیزر تلویزیونی و داستان یک خطی عجیب و غریب فیلم باعث شده بود که همه تماشاگران بعد از اتمام نمایش فیلم در سالن نگه دارد تا در جلسه پرسش و پاسخ شرکت کنند.
خواب تلخ یک اثر جهانشمول استمحسن امیریوسفی در ابتدا درباره انگیزه و جرقههایی صحبت کرد که منجر به ساخت«خواب تلخ» شد: «قبل از خواب تلخ من فیلم «دستهای سنگی» را با همین آقا اسفندیار ساختم. بعد که دیدیم، خوب از آب درآمده، رفتیم بلندش را هم ساختیم!حالا راستش بعد از دوازده سال باید برای جواب دادن به یکسری از سوالات فکر کنم. چون خودم الان تبدیل به یک تماشاگرم شدهام. ولی در مورد خودِ داستان اصلی ما یک بار پدرِ یکی از دوستان فوت کرده بود و به همین خاطر رفته بودیم بهشت زهرا. فضایی مهیا شده بود که برویم و شستن جنازه را از نزدیک ببینیم. راستش من خودم کمی اکراه داشتم و خیلی علاقهمند نبودم که هیچ وقت به این صورت و از نزدیک جنازه را ببینم. چون با خودم فکر میکردم آیا آن مرده رضایت دارد که اینقدر حریمش شکسته شود و گروهی از آدمها او را در آن وضعیت ببینند؟ تا آمدم به خودم بجنبم، دیدم در کنار جمعیت هستم و نگاههای هیجان زده دیگران. کات بزنیم به لانگشات. تنها کسی که از آن جمعیت کمی فاصله گرفت، من بودم. برای من این صحنه، صحنه جذابی نبود ولی آن کسی که داشت عمل شستن را انجام میداد، توجه من را جلب کرد. ما عادت کردیم که یک جاهایی برای مردهشور مقامی فرا انسانی بدهیم. شما تا از مردهشور حرف میزنی مردم هیجان زده میشوند. اگر من یک فیلم تجاری ساخته بودم شاید متهم به این میشدم که دارم از این هیجان سوءاستفاده میکنم ولی با خودم میگفتم آیا میشود با این هیجان فیلمی ساخت که مردم ببینند و درباره مرگ صحبت کرد و طنزی هم قاطیاش کرد؟ آن هم در مورد اتفاقی که روزی برای همه ما میافتد و جهانشمول است و ارتباطی با هیچ عقیدهای هم ندارد.»
این فیلم تمام همه مولفههای شکست را دارددر ادامه رضایی مجری و کارشناس جلسه به شرح ویژگیهای این فیلم پرداخت:«این فیلم یکی از فیلمهای موفق سینمای آوانگارد است و از همه مهمتر فیلمی کاملا بومی است که توانسته در داخل و خارج کشور نگاهها را به خودش معطوف کند و دیده شود. خیلی جالب که فیلمی با همه این مولفههای بومی توانسته موفق از آب دربیاید. حتما کارگردان به این شاخصهها قبل از ساخت اثر توجه کرده و میدانسته قرار است فیلمی بسازد که هیچ بازیگر شاخصی ندارد، داستانی ندارد که مخاطب عام را جذب کند. اما با اینکه در ظاهر تمام مولفههایی را داراست که به شکست سنگین و تلخ یک فیلم میانجامد، سربلند بیرون میآید و این واقعا موفقیت بزرگی برای این فیلم است.»
امیریوسفی درباره اینکه در حین کار چقدر به مولفههای بومی اثرش قبل از ساخت فکر کرده، گفت: «فیلم اول همیشه برای کار اولیها خیلی اهمیت دارد. من قبل از این چند فیلم کوتاه و مستند ساخته بودم و بعد به قول معروف به سینمای حرفهای ورود پیدا کردم اما همیشه با این لفظ «سینمای حرفهای» مشکل داشتم. ساختار سینمای کوتاه ما هم کاملا حرفهای است با این تفاوت که شما از سینمای حرفهای کوتاه به سینمای حرفهای بلند تغییر موضع میدهید که طبیعتا مناسباتش زمین تا آسمان با سینمای کوتاه فرق میکند.»
اوافزود: «همه دوست دارند مورد توجه قرار بگیرند و فیلمی بسازند که بترکاند. اما من در این قضیه به سراغ سوژه ای رفتم که آمادگی بیشتر برای ساختش دارم. و در عین حال هیجان این را داشتم که از فیلم کوتاه خودم الهام بگیرم و اثری بلند بسازم. صادقانه بگویم که اصلا در هنگام ساخت«دستهای سنگی» به هیچ عنوان فکر نمیکردم که پشتبندش بخواهم فیلمبلندی از روی آن بسازم.»
تقریبا همه میگفتند سراغ این سوژه نروامیر یوسفی همچنین درباره روند تولید و ساخت «خواب تلخ» گفت: «تقریبا بیشتر دوستان سینمایی به من میگفتند با این شرایط این کار را نکن. شما نگاه کنید شخصیت اول فیلم یک مرده شور است، لوکشین ما هم در یک روستاست، بازیگران هم لهجه دارند و با کلاه نمدی هستند. میگفتند درست است که سراغ سوژهای رفتی که به نوعی تابو محسوب میشود ولی حداقل از یک بازیگر حرفهای استفاده کن یا لوکیشن را بیاور تهران یا یک محیط شهریتر. فکر میکنم این جسارت و کلهشقی از جریان فیلم کوتاه میآمد که من به این حرفها گوش نکردم. شاید خیلی آرمانگرایانه باشد ولی فکر میکنم صحبت درباره چنین فیلمهایی به فیلمسازهای فیلم اول این جسارت را بدهد که کمی رویینتنانهتر، کمی بیخیالتر و جسورتر سراغ برخی از سوژهها بروند. من دیدم بچههایی که میخواهند فیلم بلند یا حتی کوتاه بسازند، همیشه دنبال تایید گرفتن از این و آن هستند. که آیا فلان کاراکتر یا موقعیت و یا آن صحنه خوب است یا نه. پیش خودم میگویم که شاید همه نظرشان مثبت باشد و همه چیز را تایید کنند ولی عمدتا کسی که از همه جواب مثبت میگیرد نهایتا یک فیلم معمولی میسازد. شاید این مدل از سینما برای ساخت برخی از فیلمهای تجاری به درد بخورد ولی برای نوع سینما اصلا. این نوع سینما فقط ریسک و خطر دارد.»
او در ادامه عنوان کرد:«دوستی دارم که در حوزه تبلیغات کار میکند. او میگفت شش یا هفت مشخصه وجود دارد که میتواند فیلم به لحاظ تجاری زمین بخورد. اولش نداشتن تیزر تلویزیونی است که البته به ما ندادند، دوم نداشتن بیلبورد تبلیغاتی است، سوم نداشتن داستان تماشاگرپسند است، چهارم بحث کلاهنمدی و به قول معرف سینمای لهجهدار است که مخاطب عام کمتر با آن ارتباط برقرار میکند و دیگری اسم فیلم است که جذاب به نظر نمیرسد و آخر کهنگی داستان فیلم است. در واقع همه این شاخصهها در فیلم من بود اما فیلم با استقبال زیادی مواجه شده و دیگر عادت کردیم به این که سائس فوقالعاده داشتهباشد. تنها چیزی که بعد از این مدت به عنوان تبلیغ ساختیم تیزر فیلم بود و در شبکههای اجتماعی منتشر کردهایم.»
لفظ«مخاطب خاص» و تبعات آنامیریوسفی در ادامه درباره تماشاگران فیلمهای که تجربه جدیدی دارند صحبت و تاکید میکند لفظ «مخاطب خاص» باعث شده سینمای ایران ضربه بزرگی بخورد:« مخاطب خاص یک اصطلاح قشنگی است. عبارتی که حس خوبی به سازنده یک اثر خاص میدهد و البته حس خوبی به تماشاگر میدهد و با خودش میگوید که«خاص» هستم. موقع اکران فیلم و دیده شدن میگویند«عزیز من شما مخاطب خاص داری و شما خاص هستی» چرا سینما نمیری؟ میگوید این سینما عام است و شانس را بالاتر میداند و آنجاست که میفهمیم چه کلاه بزرگی روی سرمان رفته. این کلاه بزرگ از زمانی سر این نوع سینما رفت که این لفظ«مخاطب خاص» به وجود آمد و بعدش آنقدر بسطش دادند که از ان به بعد پای پروانه نمایش چنین فیلمهایی در وزارت ارشاد از لفظ« مخاطب خاص» به طور رسمی استفاده کردند. عنوانی که اولش فکر میکردند چقدر خوب و متفاوت است اما بعدش به همین راحتی آمد پای پروانه نمایش و بعدش موقع اکران گفتند:« نمیشود. شما مخاطب خاص داری!» به این جمله توجه کنید. یعنی وقتی مخاطب خاص داری، محدودیت نمایش داری و محدودیت نمایش هم یعنی اینکه ۱۲سال صبر کنی تا گروهی به نام«هنر وتجربه» بیاید و این فیلم را اکران کند.»
او در بخش دیگری از این جلسه به بحث بازیگری فیلم رسید:«این مدل سینمای که با نابازیگر کار میکرد در همان سالهای اولیه دهه ۸۰در اوج خودش بود که فیلمهای واقعا درخشانی ساخته شد و همچنان در حال ساخت است. من همیشه با این کلمه«نابازیگر» مشکل داشتم. چون فکر میکردم این پسوند«نا» معنی نتوانستن را متبادر میکند و به نوعی فکر میکنم شان چنین بازیگران این سینما را پایین میآورد. آنها بیشتر«بازیگران مستند یا غیر حرفهای» هستند و امنیت شغلی هیچ گروهی را هم به خطر نمیاندازند. من خب طبیعتا فیلمنامه را برای چنین بازیگرانی نوشتم که با نوشتن فیلمنامه برای بازیگران حرفهای متفاوت است. لازم بود که ابتدا آقا اسفندیار را میشناختم، آقا یدالله و دلبر خانم را میشناختم، لهجههایشان را میشناختم و بعد میرفتم سراغ فیلمنامه. من برای شناخت کامل،از آنها در همان کارهای کوتاه استفاده کردم. در طول این سالها مدام درباره فیلم و بازیگرانش میشنوم که چه کاراکتر خوبی، شانسی پیدایش کردید و چقدر جلوی دوربین خوب است و چقدر واکنشهایش طبیعی به نظر میرسد. باید بگویم که تمام واکنش های بازیگران کنترل شده بود و خداروشکر آقا اسفندیار هم خیلی خوب از پسش برآمد.»
(گزارش: قاسم فتحی/ عکس: بیتا منتظری)