عصر ایران؛ سروش بامداد – برخورد ماموران شهرداری تهران با یک لبو فروش در خیابان جمهوری تهران با واکنش منفی افکارعمومی رو به رو شده و البته شخص آقای شهردار نیز که تصاویر را در شبکه های اجتماعی دیده دستور رسیدگی صادر کرده است.
دست فروشان، اقلام مختلفی را عرضه میکنند و هر چند حرفه یا مشغولیت آنان به لحاظ قانونی و ضوابط شهری رسمیت ندارد اما نگاه جامعه به آنان از سر کین و آن گونه نیست که انگار در حال ارتکاب جرم بیّنی هستند و می توان گفت در موارد بسیاری هم دلانه است.
این نگاه خاصه به یک «لبو فروش» یا « دخترکی گل فروش» یا « پیرمرد واکسی» مهربانانه تر است تا دست فروشان دیگر.
اگر چه دیگران نیز در پی کسب لقمه ای نان و برای تامین هزینه های خانوار به کاری روی آورده اند که شغل واقعی به حساب نمی آید ودر زمره «مشاغل کاذب» تعریف می شود.
چرا که هر چند فرد را از بیکاری می رهاند و درآمدی برای او به همراه دارد اما پایدار نیست ، تحت پوشش تأمین اجتماعی قرار ندارد و از آن طرف مالیات و عوارض هم نمی پردازد و در کنترل و پایش یک صنف مشخص نیزتعریف نمی شود و چون در بطن خود پای بند نبودن به قوانین و ضوابط شهری را در بر دارد به رسمیت شناخته نمی شود.
عکس منتشر شده از حمله ماموران شهرداری تهران به یک لبو فروش
عاطفی ترین واکنش را در این ماجرا از رضا رشید پور مجری برنامه « دید در شب» در شبکه آپارات شاهد بودیم که جمعه شب در صفحه شخصی خود نوشت: « اینجا تهران است؛ خیابان جمهوری. همین چند ساعت پیش ماموران شهرداری تمام دارایی یک لبوفروش را به خاک سیاه نشاندند.چند وقت پیش هم هجوم ایشان به پسرکی گل فروش را در چهار راه فرمانیه به چشم دیدم. تمام گل هایش راپرپر کردند؛ شاخه به شاخه با قدرت و با صلابت...» او در ادامه آورده است: « لابد قانون را اجرا می کنند. اما خواهش می کنم باهمین جدیت و شدت با برج سازانی که در گوشه و کنار شهر به ریش من و شما و قانون می خندند هم برخورد کنید.»
اعتراض اول به خاطر احساس تبعیض است که چرا با «ضعیفِ متخلف» برخورد می شود و با « قویِ متخلف» نه. اعتراض دوم اما بر این پایه استوار است:« دست فروشی چهره شهر را زشت می کند ولی این رفتارها چهره انسانیت را».
درباره مواجهه شهرداری با پدیده دست فروشی که در وضعیت رکود اقتصادی و تورم و بی کار شدن کارگران و افزایش هزینه های زندگی تشدید می شود چند دیدگاه وجود دارد:
نخست این است که وقتی دولت از مغازه داران مالیات و عوارض می گیرد و مقرراتی را برای آنان وضع می کند نباید اجازه دهد فضای شهری در اختیار دست فروشانی قرار گیرد که به خاطر هزینه های کمتر قادر به ارایه ارزان تر کالا هستند و سد معبر هم می کنند.
این نگاه برخورد بی ملاحظه با این پدیده را درست می داند و معتقد است اگرشهرداری کوتاه بیاید تمام شهر پر از دست فروش خواهد شد و هم عابران با مشکل رو به رو می شوند و هم مغازه داران کسادی بیشتری را تجربه می کنند.
دیدگاه دوم جنبه انسانی قضیه را مد نظر قرار می دهد و تاکید می کند دست فروشی یک شغل واقعی نیست که از سر اختیار انتخاب شده باشد. موقت و گذراست و اقلامی که می فروشند نیزقابل رقابت با کالاهای فروشگاه ها نیست. به عبارت دیگر درباره آنها بزرگ نمایی شده و کاری به کار کسی ندارند و تنها باید سامان دهی شوند. مثلا در جاهای مشخصی مستقر شوند یا در ساعات خاصی فعالیت کنند تا سد معبر نکنند و مزاحم مردم تلقی نشوند.
دیدگاه سوم همان است که در نوشته رضا رشید پور به چشم می خورد. مثلا این که چرا با یک لبو فروش و گل فروش برخورد می کنید ولی با یک برج ساز متخلف نه؟ برج سازان البته پروانه گرفته یا تراکم خریده اند و منظور، تخلف از موارد مجازی است که مجوز آن را گرفته اند.
قضاوت یا توصیه درباره این که کدام رویکرد انتخاب شود دشوار است. چون اگر برخورد نکنند چشم باز کنی شهر را دست فروش برمی دارد. برخورد کنند هم صحنه های آزارنده ای شکل می گیرد و مردم نیز نمی پسندند. کما این که از وجوه مختلف زندگی شهید رجایی که یک سال نخست وزیر و یک ماه رییس جمهوری بود اشاره خود او به این که برای گذران زندگی چند ماهی هم به دست فروشی می پرداخته و در دوره رزم آرا با دست فروشان برخورد می شده در یادها مانده است.
نمی توان سابقه دست فروشی در زندگی رییس جمهور و نخست وزیر شهید و الگو را به مثابه ارزش همه ساله تکرار و تبلیغ کرد و از سوی دیگر دست فروشان را مجرمانی دانست که در روز روشن قوانین و مقررات را نقض می کنند.
جدای این موارد اما بر دو نکته می توان انگشت گذاشت و انگیزه این نوشته هم یادآوری این دو مورد است:
اول این که اگر هم قرار است برخورد کنند نباید خشن باشد. خصوصا در مقابل چشم مردم. چون نه تنها دست فروش بی نوا را ناراضی می کند که رهگذران و ناظران را نیزمی رنجاند وبا تبلیغات رسمی هم سازگار نیست. این کار ظرافتی می خواهد که البته دشوار است. مثلا یک عرف نانوشته که در این ساعات و این محدوده برخورد می شود و اگر بخواهند بی هیچ انعطافی به جان دست فروشان بیفتند تبعات اجتماعی منفی در بر دارد.
مورد دوم هم این است که لبو فروش و گل فروش بخشی از هویت شهر هستند. کسی از دیدن آنها احساس آزردگی نمی کند و معبری را هم نمی بندند.
شهر تنها ساختمان و خیابان نیست. یک کالبد زنده است.اگر شهرداری اصرار دارد خود را یک نهاد اجتماعی – خدماتی و حتی فرهنگی و نه صرفا خدماتی معرفی کند ناگزیر است در مواجهه با دست فروشان اولا خشن نباشد، ثانیا صفر و صدی نگاه نکند و نپندارد اگر یک تابلوی بزرگ در حد سر در سینما در میدان هفت تیر نصب کند که دست فروشی به هر شکل و هر جا ممنوع است همه جمع آوری می شوند و ثالثا لبو فروش دوره گرد جای کسی را تنگ نمی کند و احساس بدی در رهگذر برنمی انگیزد.
بد نیست آقای شهردار یا شهرداران مناطق گاهی در پیاده رویی لبویی بخورند یا از دخترک گل فروش دسته گل نرگسی بخرند تا دریابند بخار لبوی داغ چقدر می تواند جنبه زیبایی شناسانه ای داشته باشد!
ولی این دفعه نفهمیدم چی به چیه :|
شاید اگه با دست فروش ها هیچ برخوردی نشه اتفاق خاصی نیفته و مردم هم راضی باشن
قانون قانون است و هیچکس حق ندارد از طریق قانون شکنی امرار معاش کند.
شتر رو با بارش می برند شهرداری چشمش رو می بنده ولی برای ضعفا مر قانون باید رعایت شه
یه سر به خیابان بهبودی و شادمان بزنید تا ببینید
کار شهرداری درسته
البته زدن طرف درست نیست