اینقدر سَرَک نکش!
خیالی بیش نیستْ مردی که از خیابان میگذرد.
من؛
نشانیِ خانهاَت را هم از یاد بُردهاَم دیگر
*************************
سراغِ تو را
از شعرهای من میگیرند همه
حال آنکه من هنوز
خودم تو را ندیدهاَم!
*************************
خواندی: « زیرِ باران باید رفت »
و رفتی.
از باران، بدم میآید دیگر!
*************************
این دلِ بیصاحبمانده
خانهی کُلنگی شدهاست انگار
اجاره نمیرود دیگر!
بیا بکوبیم، از نو بسازیم.
*************************
نگاهِ تو را شعر میکنم
کودکان میخوانند.
پلک نبند
قحطِ عاشقی میشود فردا
*************************
آمدی بشنوی بمانی
آمدی شنیدی، رفتی!
حالا سالهاست دیگر
کسی از لبهام نشنیدَهست: "دوستت دارم”
*************************
این ترانهی آذری
عجیبْ دلم را بُردَهست
حیف، نیستی بفهمی میگوید:
دوستت دارم!
*************************
نه شبچَره میخواهم
نه گپ و ناردانه
فقط، یلداترین بوسه از لبهات!
*************************
تو را صدا میزنند کلاغها
و من
بیتفاوت از کنار گوورستانْ میگذرم!