صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۴۳۶۲۳۴
تاریخ انتشار: ۱۴:۲۰ - ۱۵ آذر ۱۳۹۴ - 06 December 2015

مقاله رضا کیانیان درباره کشتار مرغ های مهاجر در شمال

شكار محدود را مي‌توان به روزي تعبير كرد ولي كشتار را هرگز. نكته ديگر اينكه اين كشتار به نابودي اين‌گونه‌ها مي‌انجامد. در اين صورت اين روزي براي هميشه نابود خواهد شد.
خبر كشتار بي‌رحمانه مرغان مهاجر در فريدون‌كنار و روستاهاي اطرافش تاسف‌بار است. كشتار اين ميهمان‌هاي بيگناه كه كيلومتر‌ها بال زده‌اند تا سرزمين ما از سرما جان سالم به در ببرند.

اين مهاجرت زمستاني سال‌هاست انجام مي‌شود. ولي در اين سال‌هاي اخير است كه شكار تعدادي از آنها به كشتار بي‌رويه و بي‌رحمانه تبديل شده. بي‌رويه از آن جهت كه قبلا براي سير كردن شكم برخي اهالي شكار مي‌شدند.

طوري كه زاد و ولد مرغان جبران مافات مي‌كرد. ولي سال‌هاي اخير براي تجارت كشتار مي‌شوند! و تلفات آنقدر زياد است كه به نابودي اين پرندگان مي‌انجامد. بي‌رحمانه از آن رو كه شيوه‌هاي شكار تغيير كرده، طوري كه پرندگان زجركش مي‌شوند.

يا از گرسنگي مي‌ميرند، يا از وحشت يا از غرق شدن (براي شناختن اين روش‌ها مي‌توانيد مقاله خانم غزل حضرتي در «اعتماد» سي‌ام آبان را ببينيد).

سازمان حفاظت محيط زيست مي‌گويد نيروهاي انتظامي محلي همكاري نمي‌كنند. چون معتقدند نبايد روزي محلي‌ها را بريد.

شكار محدود را مي‌توان به روزي تعبير كرد ولي كشتار را هرگز. نكته ديگر اينكه اين كشتار به نابودي اين‌گونه‌ها مي‌انجامد. در اين صورت اين روزي براي هميشه نابود خواهد شد.

كمي برنامه‌ريزي اين رزق و روزي را هميشگي مي‌كند و هم به چرخه حيات و زيبايي محيط كمك مي‌كند كه خود اين زيبايي مي‌تواند براي اهالي محل درآمدزا باشد.

سال ٧٠، چند ماه بايد در اصفهان مي‌بودم. و از آنجا كه عاشق پل خواجو هستم هر شب قبل از رفتن به خانه سعي مي‌كردم حتما از روي اين پل بگذرم، در آن سال شهرداري اصفهان تعداد زيادي مرغابي روي زاينده رود رها كرده بود.

هر شب ديروقت وقتي مي‌خواستم از پل جدا شوم، مي‌ديدم چند نفر آن پايين چيز سفيدي در وسط دارند و كوشش مي‌كنند. برايم سوال شده بود كه چه مي‌كنند؟! بالاخره يك شب رفتم پايين... و ديدم آنها يك مرغابي را گرفته‌اند و دارند پرهايش را جدا مي‌كنند، خب نتيجه چه شد؟ پس از چندي زاينده‌رود ديگر مرغابي نداشت.

 آيا مرغابي‌ها رزق و روزي آنها بودند؟ حتما نه. همان‌طور كشتار مرغان مهاجر را هم نمي‌توان به رزق و روزي تعبير كرد. بلكه غارت منابع طبيعي و نابودي محيط زيست انساني است.

چون كشتار مي‌كنند تا لاشه‌ها را بفروشند، هر لاشه ٧٥ هزار تومان. هر چه بيشتر بكشند پول بيشتري به جيب مي‌زنند.

از خودم مي‌پرسم: چرا در گذشته اهالي اين روستا‌ها فقط در حد معقول شكار مي‌كردند و قانع بودند؟ ولي در سال هاي اخير قناعت‌شان را فراموش كرده‌اند و كشتار مي‌كنند؟ جوابي نمي‌يابم جز حرص و طمع. حرص و طمعي كه گريبان همه را چسبيده، حرص و طمعي كه به عنوان زرنگي، تئوريزه شده و مباح.

همه به دنبال آنند كه بيشتر به جيب بزنند و هر چه زود‌تر به مال و منالي برسند. مگر شاليزار‌ها را تغيير كاربري ندادند و صاحبان زمين‌ها به پول نرسيدند؟ خب چرا اينها نرسند؟!

 جالب اينجاست، زماني كه محيط‌بانان پا پيش مي‌گذارند تا جلوي غارت را بگيرند، كتك مي‌خورند و گاهي دستگير هم مي‌شوند.

اين كشتار جز بر اثر بي‌اخلاقي‌اي كه رواج يافته، چه دليل ديگري دارد؟! همان‌طور كه با غارت‌كنندگان منابع طبيعي برخورد مي‌شود، بايد جلوي اين كشتار هم گرفته شود.
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200