صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۴۳۳۲۳۴
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۱ - ۰۱ آذر ۱۳۹۴ - 22 November 2015

تبدیل خانه محمدعلی سپانلو به کافه

سپانلو شاعر، منتقد و مترجمی است که از جهات مختلف به‌نظرم استثناست؛ چه از نظر اصالت آثارش و چه به‌واسطه روحیه‌ای که آن را مزین می‌کند.
کامران عدل در گردهمایی‌ای که به مناسبت سالروز تولد شاعر تهران برگزار شد، پیشنهاد کرد برای زنده‌نگه‌داشتن محمدعلی سپانلو خانه او به کافه تبدیل شود.

به گزارش شرق، مراسم بزرگداشت محمدعلی سپانلو در سالگرد تولد این شاعر و مترجم، جمعه ٢٩ آبان در خانه هنرمندان ایران برگزار شد. در طول این برنامه، پرفورمنسی از نادر مشایخی و مهدی نادری در پشت پارچه‌ای سفید اجرا شد.

مهدی اخوت از دوستان سپانلو گفت: «امروز زادروز سپانلو است و هیچ علاقه‌ای به خواندن خطبه مرگ ندارم. من و سپانلو خارج از سال‌های آشنایی، رفیق گرمابه و گلستان بودیم و نزدیک ٢٦ سال در یک‌جا زندگی کردیم و غم‌ها و شادی‌هایمان در یک‌جا بود. اکنون فکر نمی‌کنم در بین ما نیست و هنوز هم با من است».

درادامه امید روحانی، منتقد فیلم و بازیگر تلویزیون، سینما و تئاتر، به نسلی که سپانلو در آن حضور داشت، اشاره کرد: «خیلی‌ها به تئوری نسل معتقد نیستند اما واقعیت این است تشابهاتی در یک نسل است که آنها را شبیه هم می‌کند.

سپان، زاده نسلی است که منشأ خیلی از اتفاقات هنری و فرهنگی است و ما تئاتر، سینما و فرهنگ خود را مدیون این نسل هستیم؛ نسلی که با کوشش‌های خودشان ما را با همه‌ مایه‌ها آشنا کردند. همه‌ آنها از یک دوره پرتلاطم دهه ٢٠ کودکی‌شان را گذراندند و تکمیل فرهنگی‌شان در بعد از مردادماه ٣٢ بود».

او درباره شرایط آن گفت: «وقتی بسیاری از آنها از اوایل دهه ٤٠ کار فرهنگی‌شان را شروع کردند، همه‌شان با یک ‌شوروشیدایی شروع کردند که تقریبا هم‌زمان با آن شور و شیدایی دهه ٦٠ میلادی بود.

ویژگی آن نسل، جامع‌الاطراف‌بودن این افراد است و بعد از فرونشستن این شرایط، همه آنها از این دانش گسترده استفاده کردند. خصوصیت سپانلو این بود که از این جامع‌الاطراف‌بودن استفاده کرد و ریشه‌ها را شناساند».

روحانی افزود: «ما سپانلو را به‌عنوان شاعر می‌شناسیم تسلطش بر ترانه و موسیقی شهری و ترانه‌های قدیمی و همچنین موسیقی درون اشعار مثال‌زدنی بود و آنها را ازحفظ بود و به بسیاری از آنها با عمق نگاه می‌کرد. شعرهای سپانلو پختگی‌ای دارد که این پختگی ناشی از احاطه او بر شعر کهن است».

در بخش دیگری از این برنامه، سعدی گل‌بیانی به ارائه مقاله‌ای درباره شعر سپانلو پرداخت و درادامه مدیا کاشیگر، مترجم و نویسنده، که نتوانسته بود در مراسم حضور داشته باشد، در یادداشتی که به نقل از او خوانده شد، چنین عنوان کرد: «برای هریک از ما وجهی از سپان به‌یادماندنی‌تر است، برای یکی شاعربودنش، برای دومی شاعر تهران‌بودنش، برای سومی جُنگ‌هایی که فراهم آورد، برای چهارمی ترجمه‌هایش، برای پنجمی طنز و خصلت بزمش، برای ششمی...

برای منی که متأسفانه امروز در این جمع نیستم و باید پیامی بسنده کنم، سپانلو همه اینها بود اما وجوه دیگری هم داشت که از همان روز نخست آشنایی‌مان شادمانه باعث شگفتی‌ام شد و در همه سال‌های دوستی‌مان بارها شادمانه شگفتی بیشترم را در پی داشت».

او در ادامه این متن گفت: «بیست‌واندی سال پیش بود. متنی نوشته بودم و از تلاشی یاد کرده بودم که ٢٠ سال زودتر سپان و آلن‌لانس کرده بودند: جنگی به زبان فرانسوی از شاعران نوپرداز ایرانی. همان روزی که نوشته‌ام درآمد، سپان به من زنگ زد و برای همان شب قرار گذاشت.

به خانه‌اش رفتم. به هرچه پرسش داشتم، بی‌دریغ پاسخ گفت و دوستی‌مان آغاز شد؛ دوستی‌ای که در سال‌های بعد ما را هم به شهرها و منطقه‌های بسیاری در ایران برد؛ هم برای معرفی شعر و شاعران فرانسوی و هم به شهرهای بسیاری در فرانسه برای معرفی شعر و شاعران ایرانی و در همه این سال‌ها دیدم چگونه همان‌گونه که درهای خانه و دانشش را به‌سادگی بر من غریبه گشوده بود، روی هر جوینده دانش دیگری می‌گشاید».

او در خاتمه یادداشتش درباره سپانلو گفت: «با مرگ سپان فقط تهران نبود که شاعرش را از دست داد. انسانی نیز از میان‌مان رفت که اگرچه هرگز ناسیونالیست نبود، اما هرگز یادش نمی‌رفت ایرانی است و میهمان‌دوستی‌ فرهنگی و ادبی ایرانی را نیز درهرکجا نشان می‌داد».

پس از آن جمال اوبشو، رایزن فرهنگی سفارت فرانسه در تهران، با اینکه سفیر فرانسه در تهران بنا بر ضرورت در فرانسه حضور دارد و او به جای سفیر در مراسم شرکت کرده بود، گفت: «سفیر از من خواستند به نمایندگی از ایشان احترامی را که مردم فرانسه برای شخصیت این چهره والای ایران و فرانسه دارند، ابراز کنم.

سپانلو شاعر، منتقد و مترجمی است که از جهات مختلف به‌نظرم استثناست؛ چه از نظر اصالت آثارش و چه به‌واسطه روحیه‌ای که آن را مزین می‌کند. به زمان حال صحبت می‌کنم، به‌راستی‌که خالقان با آثار و اندیشه‌شان فراتر از وجود فیزیکی‌‌شأن به حیات خود ادامه می‌دهند و حضور ما مشخصا نشان‌دهنده به‌روزبودن آثار سپانلو است».

او افزود: «سپانلو به‌عنوان عضوی از نسل مبارزه و مقاومت با چاپ مجموعه‌های متعددی از اشعارش ازجمله آه... بیابان در سال شصت‌وسه میلادی، تا آخرین آثارش ازجمله «تبعید در وطن» و «قایق‌سواری در تهران» به شناساندن ادبیات فارسی به‌صورت جدی کمک شایانی می‌کند. من درباره میراث برجای‌مانده از او صحبت کردم، اما باید به شجاعت سپانلو و وفاداری‌اش در انتخاب‌هایش هم اشاره کنم که او را متمایز می‌کند».

سخنران بعدی این مراسم کامران عدل، عکاسی بود که در ابتدای صحبت‌هایش با بیان اینکه نه شاعر است نه متخصص شعر، گفت: «اولین‌بار مدیا کاشیگر، سپانلو را به خانه‌ام آورد و آن شب با صدای خنده او آشنا شدم؛ صدایی که هیچ‌وقت آن را فراموش نکردم. دیشب اتفاقی افتاد که مجبور شدم متن دیگری برای سخنرانی در اینجا بنویسم و یادآوری کنم مشکل ما کجاست».

او سپس به ذکر روایتی از درگذشت شهریار عدل که یکی از باستان‌شناسان مطرح ایرانی است، پرداخت: «بردارم چهار ماه قبل فوت کرد. همان شب از یونسکو به من زنگ زدند و گفتند باید او را در هرکجای محوطه بایزید بسطامی که می‌گویید، دفن کنیم.

برای اینکه ببینم چقدر جدی هستند گفتم باید در ١٠سانتی‌متری مقبره او برادرم را دفن کنند و آنها گفتند می‌توانند در فاصله پنج‌متری این کار را انجام دهند اما اداره میراث گفت این امکان وجود ندارد و باید ثبت شود و... وقتی گفتم خود یونسکو این پیشنهاد را داده است، آنها پنج مکان را در این محوطه پیشنهاد کردند که بهترین مکان در نزدیکی توالت عمومی بود».

او در شرح این ماجرا اظهار کرد: «بعد از آن به من گفتند او را در برج طغرل دفن می‌کنند اما باید در هیأت دولت تصمیم‌گیری شود که این موضوع رد شد. صبح روز تشییع پیکرش که از مقابل موزه ایران باستان بود، همه شروع به تعریف از کارهایش کردند تا اینکه نوبت به من رسید. من گفتم الان بگویید برادرم را کجا چال کنم؟

شهریار نوه خواجه‌عبدالله انصاری در هرات است و اگر اجازه ندهید، او را به هرات می‌برم. مجلس به هم ریخت و موقعیت‌ها عوض شد. گفتند همه چیز درست می‌شود و حتی برایش موزه درست می‌کنیم و... هفته پیش که درباره تبدیل خانه شهریار عدل به موزه صحبت می‌کردم گفتند سازمانی که قرار بود خانه را بخرد، پول ندارد و فرش را از زیر پای ما کشیدند».

عدل سپس موضوع را به خانه سپانلو ربط داد: «من درباره خانه سپانلو هم پرس‌وجو کردم و گفتند قرار بوده موزه شود. همه اینها حرف است. کسی به این مسائل اهمیت نمی‌دهد. خانه سپانلو خرجی ندارد که بخواهد به موزه تبدیل شود.

سپانلو نه به‌عنوان یک شاعر بلکه به‌عنوان یکی از سمبل‌های این مملکت است. از وقتي صادق هدایت برای کافه‌رفتنش محبوب شده، می‌توان این موضوع را در مورد سپانلو هم تعمیم داد. چرا خانه او را کافه نکنیم؟ لااقل یادش همیشه میان ما خواهد بود».

بهرام دبیری هم از دیگر سخنران‌هایی بود که در مراسم حضور نداشت و در پایان عبدالعلی عظیمی هم درباره سپانلو صحبت کرد.
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200