عصر ایران؛ سروش بامداد- تصاویر منتشره از بوستان نهجالبلاغه که ماکتهای نمادینی از اجساد کفنپوش به یاد قربانیان فاجعه منا را در کف یکی از خیابانهای آن قرار دادهاند اسباب شگفتی شده است.
تردیدی در این نیست که قربانی شدن و زیر دست و پا ماندن شمار قابل توجهی از هم وطنان مان در مراسم حج همه را متاثر کرده و فارغ از تحلیل های سیاسی و ایدیولوژیک و این که چقدر حکومت سعودی را مقصر بدانیم به لحاظ انسانی هم سخت تکان دهنده است. تنها حجاج ایرانی هم قربانی نشدند و درگذشتگان از 20 کشور بوده اند که شامل کشورهای غیر اسلامی هم می شود.
بنابراین می توان گفت یک فاجعه به تمام معنایی که بر این کلمه بار می شود رخ داده است. اما آیا یگانه راه گرامی داشت یاد قربانیان این است که ماکتهای کفنپوش درست کنیم و بگذاریم کف یکی از معابر پارک نهج البلاغه؟!
تصور کنید مادری با کودکان چهارپنج ساله خود قصد قدم زدن و استفاده از فضای این بوستان را داشته باشد و با این منظره رو به رو شود. چه حالی به او و به کودکان او دست می دهد؟
احتمالا گفته خواهد شد منظور مبتکران (!) هم دقیقا همین بوده و میخواسته اند حال مردم را متغیر کنند و نگران بودهاند که مردم در این 10 روز به قدر کافی تحت تاثیر تصاویر و فیلمها و برنامههای پخش شده از تلویزیون قرار نگرفته و احیانا سرگرم تماشای برنامه های دیگر بوده باشند.
دقیقا مشخص نیست که این کار به ابتکار مدیریت خود بوستان نهج البلاغه انجام شده یا مدیریت شهرداری از پارک خواسته این کار را به اجرا بگذارد. اما کار هر کس که بوده تصور می کرده با این حرکت ذهن بازدیدکنندگان را مشغول میسازد و به تبعات آن خاصه آثار سوئی که بر کودکان بر جای می گذارد احتمالا توجه نداشته یا کم اهمیت دانسته است.
پرسش دیگر این است که آیا گمان نمی کردند در ذهن کسانی که برای اولین بار این بوستان را برای استراحت انتخاب کرده اند چه خاطره ای باقی می گذارند؟
این بوستان، جدید الاحداث است و بسیاری از روی کنجکاوی از آن بازدید می کنند.
کنجکاوی از آن رو که بدانند این تفریح گاه جدید که در حاشیه چند رودخانه تهران احداث شده چگونه است.
بوستانی که در کنار بزرگراه همت و بین یادگار امام و بزرگراه اشرفی اصفهانی احداث شده و فضای پر نور آن شبها توجه رانندگان اتوبان همت را به خود جلب میکند.
محوطهای که سالها به شکل مخروبهای بود که تنها رودخانه ای کم آب از میان آن میگذشت و حالا به یکی از پارکهای شلوغ و محبوب غرب تهران تبدیل شده است و شب ها خانواده های زیادی برای تفریح به آنجا میروند.
نمیدانیم این خانوادهها با مشاهده ماکت جنازه دچار چه احساسی شدهاند اما میدانیم اغلب قریب به اتفاق آنها از خبر فاجعه منا مطلع بودهاند زیرا با وجود شبکههای مجازی و موبایلی هیچ خبری پنهان نمیماند و حتی اگر با صدا و سیما هم کاری نداشته باشند آگاه شدهاند چه رسد به این که از صدا و سیما بسیار گفته شده و میشود.
از منظری دیگر هم می توان به قضیه نگریست و آن رقابت بر سر تصاحب فضای عمومی جامعه است. برخی نهادها این دغدغه را دارند که فضاهای عمومی بلاصاحب است و میخواهند بگویند این تصور را تغییر دهند و از این فرصت ها استفاده میکنند.
هر چند که در این مورد خاص نباید نیتخوانی کرد و در نهایت باید به حساب بدسلیقگی گذاشت و این تصور که پاسداشت یک موضوع به این است که در برابر چشم مردم باشد.
اما آیا اگر تاثیر منفی گذاشت چه؟ اگر کسانی راه خود را کج کرده باشند تا با این منظره رو به رو نشوند چه؟ در این صورت به گرامی داشت یاد قربانیان کمک کردهایم یا تاثیر منفی بر جای گذاشتهایم؟
شهردار تهران خود برادر شهید است و به تعبیر فرمانده نیروی دریایی سپاه هر جا که پای خانوادههای شهیدان در میان باشد کم نمیگذارد اما به خاطر همین ویژگیهاست که اتفاقا باید ظرافت به خرج داد. چون کار هنری ظریف است و با کلنگ نمیتوان مُنبّت کاری کرد.
هزار کار ظریف و نمادین دیگر برای گرامیداشت یاد قربانیان مکه شدنی بود و هست اما کسانی اصرار دارند تنها از یک شیوه استفاده کنند. یکی این که در همین پارک به یاد هر قربانی و با نام و نشان او درختی بکاریم...
این چه کاری بود......
اهانت به حاجیها
بر ما چه شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بد سلیقگی هم یک سلیقه است؟؟؟؟
تازه تر از تازه تری می رسد