صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۴۱۸۵۶۱
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۴ - ۳۰ شهريور ۱۳۹۴ - 21 September 2015
سي‌ام شهريور زادر‌وز فريدون مشيري

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم

مشيري هر چند شاعري رمانتيك بود اما در زندگي واقعي بسيار خردگرا زيست و يك شهروند بسيار مقيد و وظيفه شناس شناخته مي شد. او سال ها به كار روزنامه نگاري نيز اشتغال داشت.
 عصر ايران- امروز سي‌ام شهريور زادروز فريدون مشيري شاعر پرآوازه و محبوب معاصر است كه بيش از هر سروده و فعاليت ديگر به خاطر شعر " كوچه" به شهرت رسيد: بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم...

مشيري هر چند شاعري رمانتيك بود اما در زندگي واقعي بسيار خردگرا زيست و يك شهروند بسيار مقيد و وظيفه شناس شناخته مي‌شد. او البته تنها شاعر و نويسنده نبود و سال ها به كار روزنامه‌نگاري نيز اشتغال داشت.

در هشتاد و نهمين زادروز شاعري كه زلال زندگي كرد و به زلالي تمام چشم از اين جهان فروبست نگاهي به سال‌شمار حيات و كارنامه پربار او مناسبت دارد:

1305 خورشيدي/ تولد در تهران- خيابان عين الدوله (ايران)

1311- شروع تحصيل در دبستان اديب- پشت مسجد سپه سالار

1313- انتقال به مشهد و سكونت در اين شهر- تحصيل در دبستان همت

1319- تحصيل در دبيرستان شاهرضاي مشهد

1320- بازگشت به تهران و ادامه تحصيل در دبيرستان اديب و دارالفنون

1323- چاپ شعر" فرداي ما" در روزنامه ايران ما در 18 سالگي

1324- درگذشت مادر در 39 سالگي

1325- تحصيل در آموزشگاه فني پست و تلگراف ( بعدها دانشكده مخابرات)

1327- انتقال به اداره تلگراف تجريش با سمت تلگرافچي مورس

1328- شروع فعاليت هاي مطبوعاتي با كار خبرنگاري روزنامه شاهد در مجلس شوراي ملي

1333- ازدواج با اقبال اخوان ( دانشجوي رشته نقاشي دانشگاه نهران)

-    ادامه فعاليت مطبوعاتي با آغاز همكاري با مجله روشنفكر

-    1334- انتشار كتاب " تشنه توفان"

-    تولد دخترش ( بهار) در آبان ماه

-    1335- انتشار كتاب " گناه دريا"
 
-    1338- تولد پسرش ( بابك)

-    1339- انتشار شعر كوچه ( اول ارديبهشت 1349)

     1340- همكاري با مجله سخن به مديريت دكتر پرويز ناتل خانلري

    1341- عضويت ور شوراي نويسندگان راديو ايران

      1344- دريافت ديپلم ادبي و راه يابي به دانشگاه تهران

     1345- انتشار كتاب " يك سو نگريستن" ماجراهاي ابو سعيد ابوالخير

     1346- انتشار چاپ دوم كتاب " ابر" با افزوده هايي به نام " ابر و كوچه"
 
     1347- انتشار كتاب " بهار را باور كن"

     1349- انتشار كتاب يرگزيده اشعار در قطع جيبي

    1350- همكاري با شوراي موسيقي راديو

     مدير كلي روابط عنومي شركت مخابرات

     1352- مسافرت به اروپا- بازديد از هامبورگ و پاريس

     1353- شركت در سمينار شاهنامه فردوسي

     1354- مسافرت به لندن براي ديدار از نمايشگاه هنر اسلامي

     1356- انتشار كتاب " از خاموشي" ، سفر به همدان

-     سخنراني در كشمير براي استادان زبان فارسي در سراسر هند

     1357- بازنشستگي پس از 33 سال كار اداري

     1360- در سوگ پدر

     1365- كتاب " مرواريد مهر"
 
     1367- كتاب " آه باران"

    1371- كتاب " از ديار آشتي"

     1372- انتشار كتاب " با پنج سخن سرا"

     1376- كتاب " لحظه ها و احساس"

     1377- انتشار مجموعه " يك آسمان پرنده" در آمريكا و سخنراني و شعر خواني در 23 شهر و ايالت

-    سخنراني در فرانكفورت و برلين

     1378 - انتشار كتاب " جشن نامه" فريدون مشيري در كتاب نياوران 1379- انتشار كتاب " تا صبح تابناك اهورايي" در بهار
-    سخنراني  در دانشگاه شيراز در خرداد ماه

-    شركت در مراسم روز پزشك در همدان در شهريور ماه
 
-    درگذشت در سوم آبان 1379
 
     با اين همه فريدون مشيري همچنان با شعر كوچه شناخته مي شود:


 بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم،
 
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه كه بودم.

در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید:


یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه، محو تماشای نگاهت


آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشۀ ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:

ـ «از این عشق حذر كن!

لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن

آب، آیینۀ عشق گذران است

تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا، كه دلت با دگران است!

تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!»

با تو گفتم:‌  حذر از عشق!؟ - ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!

روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد

چون كبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .


باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!»

اشكی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .


اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه كشیدم.

نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . .

بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۳۰
غیر قابل انتشار: ۰
حمید
۱۹:۴۲ - ۱۳۹۴/۰۶/۳۰
شعر کوچه یک شعر بلکه یک دیوان است
روحش شاد یادش همیشه ماندگار
ناشناس
۱۸:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۶/۳۰
خدا رحمتشون کنه
مهدی
۱۷:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۶/۳۰
سلام یه سوال داشتم:درمتن شعر بی تو مهتاب،شبی درسته یا بی تو،مهتاب شبی?(به کاما توجه شود)
ناشناس
۱۶:۴۰ - ۱۳۹۴/۰۶/۳۰
فکرنمی کنم انسان های چون مشیری داشته باشیم همه سرشون توشبکهای اجتماعی اینترنت کی توفکرفرهنگ ادب شعر است
خبازي مقدم
۱۵:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۶/۳۰
انسان هايي چون مشيري شايد ديگر تكرار نشوند مخصوصا با اين وضعيت اهميت دادن به شعر فرهنگ هنر درحال كنوني شايد نسل هاي بعد از ما اصلا اينگونه افراد را بياد نياورند
تعداد کاراکترهای مجاز:1200