صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۴۱۷۱۵
تاریخ انتشار: ۱۸:۳۰ - ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۷ - 05 May 2008

هوندا چگونه متولد شد؟

ایرج پاد
شرکت هوندا موتور: آغاز کار

در سال 1946، مردم ژاپن، کشوری که جنگ آن را در هم شکسته بود، در تلاش آن بودند تا سرزمین خویش را از میان خرابه ها و پاره سنگ های باقیمانده از جنگ، بازسازی کنند.
از آن هنگام که دشمن آخرین بمب ها را فرو ریخته بود، به زحمت یک سال می گذشت و برای نگاهداری آنچه که باقی مانده بود و از میان بردن یادآورهای سهمگین، کاری بسیار انجام گرفته بود.

با این وجود، هنوز بخش بیشتر شهر، خرابه بود. حمل و نقل توکیو، شامل وسایل نقلیه موتوری دودزایی می شد که با زغال کار می کردند و یا خودروهای پر سروصدای خیابانی که به محض توقف و سوار کردن یک مسافر، احتمال خاموش شدن آنها می رفت؛ و در پی اینها دوچرخه بود.

دوچرخه نه تنها فراوان بود بلکه هم برای جابه جا کردن دوچرخه سوار و هم بار، با سرعتی به ظاهر زیاد، وسیله ای مناسب بود. در عین حال، چندان مهم نبود که دوچرخه سوار چقدر می توانست با اراده باشد، زیرا قادر نبود بار زیادی را حمل کرده و یا راهی دور را بپیماید.

آن سال، سوئی چیرو هوندا، که مردی چهل ساله بود، موسسه تحقیقات فنی هوندا را پایه گذاری کرد. او در این محل، موتورهای درون سوز و ماشین ابزارهای کوچک می ساخت تا از آنها برای تولید دوچرخه های موتوری استفاده کند.
وضع نمی توانست بدتر از این باشد؛ هوندا به اندازه کافی سرمایه نداشت و در شرف ورود به صنعت پر ازدحامی بود که در آن هنگام به تخمین 250 رقیب داشت. هوندا مردی بود که تحصیلات رسمی چندانی نداشت و در امر مدیریت یا تجارت نیز دارای مهارتی نبود و اگر مشاورانی در برنامه ریزی یا بازرگانی می داشت، او را اندرزها می دادند که جلو سرمایه گذاری تازه را بگیرد و آنچه را هم که به کار گذاشته است از خطر برهاند.

سوئی چیرو هوندا
مردی که عاشق مکانیکی بود

سوئی چیرو هوندا، پسر آهنگری فقیر در روستای کوچک کومیو بود.
این روستا در 270 کیلومتری جنوب غربی توکیو قرار داشت. پدرش در کنار کار آهنگری، به تعمیر دوچرخه نیز اشتغال داشت.
پسر جوان، همراه با صداهای کوبنده پتک بر سندان بزرگ می شد، و شاید این زمینه ای بود که به تدریج عشقی جاودان به مکانیکی را در او به وجود آورد. سوئی چیرو هوندا پیش از ورود به مدرسه در تعمیر دوچرخه به پدرش کمک می کرد.

هنگامی که هوندا به یک آگهی کوچک استخدام شاگرد در یکی از مجلات تجارتی برخورد و به آن پاسخ داد، به ناگاه دست از تحصیلات رسمی کشید.
او در سن شانزده سالگی عازم توکیو شد تا در یک تعمیرگاه کوچک اتومبیل موسوم به آرت شوکائی، دوره شش ساله شاگردی را بگذراند.

برای او، این کار آغازی بود از سطح پایین در رشته مکانیکی، و اجرت نخستین ماه کار او، مبلغی معادل یک دلار و بیست و پنج سنت بود.

با این وجود، هنگامی که این دوره شش ساله پایان گرفت، مرد بیست و دو ساله، تعمیرکاری بسیار ماهر شده بود و استادش به او مبلغی پول داد که هوندا می توانست با آن، شعبه آرت شوکائی را در زادگاهش برای خود باز کند.

این کار، یک کار ذوقی بود. هوندا ساعت های متمادی به شدت کار می کرد و کسبش رونق چندانی نداشت. او در اوقات فراغت، خود را با موتورها مشغول می داشت.

ظاهرا در پی بروز یک رشته رویدادهای طبیعی، شیفته اتومبیل های تندرو شد و سرانجام به طراحی و ساخت آنها روی آورد، تا اینکه توانست وارد مسابقات اتومبیل رانی شود.
در ژوئیه سال 1936، هوندا در مسابقات اتومبیلرانی ژاپن شرکت کرد. او در این مسابقه، یک اتومبیل فورد اصلاح شده را می راند و توانست با سرعت 75 مایل در ساعت، رکوردی نسبتا خوب در سطح ژاپن بر جای گذارد.

در این مسابقات او خیلی راحت از دیگران پیش افتاد و هنگامی که می خواست از خط پایان عبور کند، ناگهان اتومبیلی که نقص فنی پیدا کرده بود به شدت با اتومبیل او برخورد کرد و وی را به سختی زخمی ساخت، به طوری که هجده ماه، او را ناتوان نمود.
پس از این رویداد، همسرش ساچی، که یک دختر دهقان بومی بود، توانست او را راضی کند تا دست از راندن اتومبیل های مسابقه بردارد.

این رویداد در زندگی مکانیک، نقطه عطفی بود که او را وادار کرد تا کار مسابقه را رها کند و وقت و نیروی خود را صرف کسب و کارش بنماید.

سرانجام، هوندا از کار تعمیر اتومبیل بی قرار گشت. او استدلال می کرد که "تعمیر اتومبیل، کاری است محدود، زیرا تنها می توانم در مناطق محلی و اطراف آن، اتومبیل مردم را تعمیر کنم. مردم آمریکا، یا حتی توکیو، هر قدر هم که تعمیرکار خوبی باشم، اتومبیل های خود را به تعمیرگاه من نمی آورند. اما اگر من در کار ساخت این وسیله باشم، می توانم کسب و کار خود را تا نقطه های دور دست دنیا گسترش دهم."

در اواخر سال 1937، هوندا با حمایت مالی بستگان و دوستانش، تعدادی ماشین آلات برای ایجاد یک کارخانه ساخت و رینگ پیستون خریداری کرد. عزم او برای رسیدن به کامیابی آن قدر راسخ بود که بی اغراق در کارخانه اش زندگی می کرد.
روی کف کارگاه می خوابید و برای صرف غذا، آنجا را ترک نمی گفت و از این رو همسرش غذای او را به کارگاه می آورد. با این وجود این کسب و کار هم رونق نیافت. روزی یکی از دوستانش که صاحب یک کارگاه ریخته گری بود به او توصیه ای کرد و گفت، "مهم نیست که چقدر سخت کار کنی و بخواهی موفق شوی، تو باید در ریخته گری تخصص پیدا کنی و گرنه محکوم به فنا هستی، و من به تو توصیه می کنم تا برای آموختن این فن، در یک دوره کارآموزی شرکت کنی."

هوندا، با شناخت محدودیت های خود و نیازی که به دانش بیشتر حس می کرد، با معلم مدرسه تکنولوژی هاماماتسو که در همسایگی او قرار داشت ( و اکنون دانشگاه شی زواوکا است) به رایزنی پرداخت. معلم به او گفت که در رینگ پیستون هایی که او می سازد به اندازه کافی سیلیکون به کار نمی رود. او در خاطراتش می نویسد، "نه تنها درباره سیلیکون دانش کافی نداشتم، بلکه خجالت می کشیدم بپذیرم که حتی نمی دانم بدان نیاز دارم."

هوندا که در دوران مدرسه، شاگردی ضعیف بود، با اکراه در سر کلاس درس حاضر می شد و در عین حال به اداره کسب و کار خویش ادامه می داد. او در کلاس به چیزی که به طور مستقیم به رینگ پیستون ربطی نداشت توجه چندانی نمی کرد. نه جزوه برمی داشت و نه نگران امتحانات کتبی بود.

رییس مدرسه به او می گفت اگر از دادن امتحان خودداری کند، دیپلم نمی گیرد. هوندا با شنیدن این حرف با حاضر جوابی می گفت که ارزش دیپلم از بهای یک بلیت سینما کمتر است: "با یک بلیت به شما در سالن سینما جایی برای نشستن می دهند، اما با یک دیپلم کاری برایتان فراهم نمی کنند."

البته چنین نبود که هوندا برای تحصیلات دیگران احترامی قل نباشد، تنها معلومات کلاسیک که در پس آن تجربه ای وجود نداشت در ذهن او جای گیر نمی شد.
او سالها نسبت به گاکوباتسو، یا سیستم تشکیل شبکه ای در ژاپن موسوم به "پسران خوب قدیمی" احساس تحقیر شده ای داشت. این سیستم، بیشتر از آنکه روی توانایی اشخاص و لیاقتشان در کار تکیه کند، روی مدرسه ای که از آن فارغ التحصیل می شدند، تاکید می گذارد. حتی اکنون هم دانش یک درجه تحصیلی از یک دانشگاه بزرگ، می تواند در جامعه بازرگانی ژاپن درهایی را بگشاید که در غیر این صورت بسته می ماند.

با این وجود، شرکت هونداموتور در عین حال که سهم خود را از فارغ التحصیلان دانشگاه دارد، داشتن ورقه دیپلم از یک دانشکده "خوب" را تنها ملاک ارجاع کار به اشخاص قرار نمی دهد.

هنگامی که هوندا طرز ساختن رینگ پیستون را به درستی فرا گرفت، شرکت او رشد کرد و ظرف دو سال، برنده یک قرارداد با شرکت تویوتا، بزرگترین سازنده اتومبیل در ژاپن شد. در ایام جنگ جهانی دوم، بمب های آتشزا به کارخانه پیستون سازی او آسیب سختی وارد ساختند، و زمانی که جنگ به پایان رسید، زلزله آنچه را که از این کسب و کار بر جای مانده بود منهدم ساخت.

هوندا، در اکتبر سال 1946 "موسسه تحقیقات فنی هوندا" را بنیان گذارد. اینجا، شرکتی کوچک با نامی دهان پرکن بود که شامل بنیانگذار و تنی چند از دستیارانش می شد. هوندا دو سال در این شرکت به تعمیر موتور اشتغال داشت.

سپس در سال 1948، شرکت خود را تجدید سازمان داد و نام آن را به شرکت هونداموتور با مسوولیت محدود تغییر داد. او 500 موتور کوچک مازاد زمان جنگ را به قیمت تقریبا 32 دلار خریداری کرد. این موتورها، موتورهایی کوچک و بنزینی بودند که در زمان جنگ از آنها برای به کار انداختن ژنراتور برق استفاده می شد. اینها موتورهای دوهنگامه تک سیلندر و کوچکی بودند که می شد برای تامین نیروی کمکی در دوچرخه ها آماده شان کرد.

از طرف دیگر، بنزین در ژاپن مثل بیشتر کالاها، کمیاب و گران بود؛ از این روف سوئی چیرو هوندا شروع به ساختن ترکیب ارزان قیمتی از روغن سقز و بنزین نمود که ترکیبی خاص خودش بود.

البته قابل پیش بینی بود که مشتریان او سوخت جدید را از این شرکت تازه کار خواهند خرید، اما این کسب تازه چندان رونقی نگرفت. سال نخست، کل فروش ناخالص شرکت بالغ بر 55000 دلار شد که سودی را نشان نمی داد. زمانی که موجودی موتورهای مازاد کم کم ته کشید، مخترع سختکوش، تصمیم گرفت که خود دست به کار ساختن موتور شود.

پیمان یک شراکت پاک و صمیمانه:
ورود تاکه ئو فوجی ساوا

هنگامی که تقاضا برای موتورهای هوندا افزایش یافت، او واقعا در بازاریابی تجربه ای نداشت، چرا که شخصا به هدف های فنی کارش علاقه مند بود. اما با درک این حقیقت که فراورده های او باید به فروش بروند، با توزیع کننده ای وارد معامله شد تا تمام موتورهای بازسازی شده را خریداری کند.

این خریدار، به نوبه خود، موتورها را در بسته بندی هایی، به عنوان کیت تبدیل موتوسیکلت، برای فروش به بازار عرضه کرد. هوندا که اینک از بار مسوولیت بازاریابی آسوده خاطر شده بود، می دانست در پی هدف همیشگی خود که تکمیل یک "تله موش بهتر" بود به کار تجربه و آزمایش با موتورها ادامه دهد. او سخت بر این باور بود که اگر ژاپن باید به صورت یک کشور بزرگ صنعتی ساخته شود، این رستگاری از راه دستیابی به تکنولوژی پیشرفته فراهم می آید.

هوندا در سال 1949، مبلغ 3800 دلار از طریق سرمایه دارانی که خواهان سرمایه گذاری بودند، پول فراهم ساخت و آن را صرف تکمیل موتور دو سیلندر 50 سانتی متر مکعبی سبک وزنی کرد که قادر بود 3 اسب بخار نیرو تولید کند. موتوسیکلت تازه نه تنها قدرتش بیش از موتوسیکلت پیشین بود، بلکه قاب و بدنه فلزی نشاندار آن نیز عالی تر بود.

هنگامی که به خاطر موفقیت شرکت، جشنی بر پا شد، یکی از مدعوین فراورده تازه را "یک رویا" توصیف کرد. با این کلام او، موتور رسما "دریم تایپ دی" نام گرفت. با موفقیتی که این مدل تازه کسب کرد، شرکت از کامیابی ناگهانی و کوتاهی برخوردار شد. کارخانه کوچک هوندا، نیروی کار خود را به هفتاد نفر و میزان تولید ماهانه اش را تا پایان سال 1949 به یکصد واحد افزایش داد.

فروش این موتورها می توانست حتی بالاتر از این تعداد هم باشد، اما توزیع کننده انحصاری هوندا، تصمیم گرفته بود که به طور ساختگی فورش ماهانه را به 80 واحد محدود سازد. این پخش کننده با پایین نگاه داشتن عرضه نسبت به تقاضا، می توانست سود بیشتری را نصیب خود سازد؛ اما این کار، بی شک هیچ به سود هوندا نبود. هنگامی این وقفه شدید می توانست تبدیل به پیشرفت گردد که بر اثر وجود رقابت، موتور دو هنگامه هوندا جهش می کرد و به یک موتور آرامتر و نیرومندتر چهارهنگامه مبدل می گشت. این شرکت سختکوش از دو جهت با بلاتکلیفی روبه رو بود. از یک سو ساخت فراورده ای رشد نایافته و ناقص و از دیگر سو سروکله زدن با توزیع کننده ای که در خدمت سود شخصی خویش بود. هوندا شدیدا به کار تخصصی مدیریت نیازمند بود و این تخصص با آمدن تاکه ئو فوجی ساوا تامین گردید.

تاکه ئو فوجی ساوا، که چهارسال از هوندا جوانتر بود، پسر یک پیمانکار کوچک بود. فوجی ساوا چون هوندا، تحصیلات رسمی خود را در سالهای پایین زندگی ترک گفت.
او تنها دوره اول دبیرستان را به پایان برد، زیرا کسالت و بیماری پدرش، وی را ناچار ساخت برای تامین زندگی خانواده خویش مدرسه را ترک گوید.

او در سال 1929، کاری برای خود پیدا کرد و آن، زدن آدرس روی پاکت و ارسال کارت پستال بود. مزد این کار، چند سکه ناچیز در روز بود.

بعد از یک سال که این کار را ادامه داد، به عنوان داوطلب وارد خدمت ارتش سلطنتی شد. او می توانست به خاطر اینکه داوطلبانه وارد ارتش شده است، تنها یک سال پس از خدمت مرخص شود. فوجی ساوا برای شغل بهتری واجد شرایط نبود. پس از بازگشت از خدمت، بار دیگر به شغل پیشین روی آورد و کار چسباندن آدرس روی پاکت ها را شروع کرد.

فوجی ساوا تا سال 1934 به این کار ادامه داد و در این سال یک تاجر ساده آهن در توکیو، موسوم به میتسوا شوکائی او را به سمت منشی فروش به خدمت گرفت. در ابتدای کار، درآمد ماهانه فوجی ساوا 15 ین یعنی نزدیک یک سوم درآمد شغل پیشین وی بود. اما در پایان دومین سال خدمتش، فروشنده ارشد شرکت شد و ماهانه 150 ین حقوق می گرفت.

در ژوئیه سال 1937، ژاپن به چین یورش برد و این نشانه آغاز جنگ میان این دو کشور بود و هنگامی که مالک شرکت میتسوا شوکائی وارد خدمت نظام شد، فوجی ساوا که بیست و هفت ساله بود، مسوولیت شرکت را بر عهده گرفت.

 جنگ باعث شد تا تقاضا برای فولاد افزایش یابد، و با راهبری فوجی ساوا منافع شرکت رشد پیدا کند. در سال 1939، درست پیش از شروع جنگ جهانی دوم، فوجی ساوا موسسه تحقیقات ماشین ابزرا ژاپن را تاسیس کرد. این شرکت سود خود را از راه ساخت، برش و تراش ابزارهای لازم برای کوشش های مربوط به جنگ چین و ژاپن تامین می کرد. با پاداشی که رییس فوجی ساوا، پس از بازگشت از جنگ به او داد، وی به مردی تقریبا ثروتمند مبدل شد.

در خلال جنگ جهانی دوم، که سوئی چیرو هوندا در کار ساخت رینگ پیستون بود، با هیروشی تاکه شیما مامور خرید شرکت هواپیمایی ناکاجیما آشنا شد. در تابستان سال 1948، هنگامی که تاکه شیما از معبد یاسوکوئی در توکیو دیدن می کرد، بر حسب تصادف و بازی تقدیر به دوست قدیمی خود فوجی ساوا برخورد.

در خلال گفت و گوی با هم، فوجی ساوا گفت در صدد آن است تا قدری از پول خود را در کاری سرمایه گذاری کند. تاکه شیما به او سفارش کرد پولش را در هوندا سرمایه گذاری کند.

این دو دوست تا اوت سال 1949 که فوجی ساوا، هوندا را در خانه تاکه شیما ملاقات کرد، یکدیگر را ندیدند. در این دیدار، هوندا به آشنای تازه خود گفت، "تمام سرمایه گذاران بومی در هاماماتسو خواهان بازگشت سریع پولشان هستند و من برای تکمیل تکنولوژی مناسب، جهت ساخت موتورهای قابل رقابت، به کمک سرمایه گذارانی نیاز دارم که مایل باشند تعهدی درازمدت را بپذیرند."

برای این دو مرد، تنها یک گفت و گوی کوتاه کافی بود تا راضی به انجام کار با یکدیگر شوند. فوجی ساوا، دست هوندا را فشرد و تعهد کرد که مبلغ 7500 دلار از پولش را در کار او سرمایه گذاری کند و نیز منابع مالی بیشتری را فراهم آورد تا پول لازم را برای ساخت موتور در اختیار هوندا قرار دهد. این دو تصمیم گرفتند هر کدام نیروی خود را بر حوزه تخصص خویش متمرکز کنند: هوندا توان خویش را مصروف دستیابی به دانش فنی، و فوجی ساوا نیروی خود را صرف تامین منابع مالی و بازاریابی سازد.

هوندا در توصیف رابطه کاری میان آن دو می گوید:

"فرض کنید دستیابی به قله کوه فوجی هدف نهایی بود؛ هم فوجی ساوا و هم من یک هدف داشتیم اما من یک مسیر را در پیش گرفتم و او مسیری دیگر را، زیرا فلسفه و شخصیت او با من تفاوت داشت. اگر ما یک مسیر واحد در پیش می گرفتیم، این امکان وجود داشت که هر دو بر اثر وقوع توفانی غیرمنتظره کارمان تمام شود. اما در غیر این صورت ما قادر بودیم با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم، زیرا دو مسیر متفاوت در پیش گرفته بودیم.

فوجی ساوا به من می گفت، "من در چنین و چنان جایی هستم و می بینم که توفانی در راه است، بنابراین مواظب باش" آن وقت من احتیاط می کردم. ما اگرچه در جاهای متفاوت قرار داشتیم و متفاوت عمل می کردیم اما با یکدیگر ارتباط قلبی داشتیم. آری، ما یک هدف داشتیم و آن هم رسیدن به قله آن کوه بود."


منبع: کتاب هوندا (داستانی از کامیابی مدیریت ژاپنی در آمریکا)
نویسنده: رابرت ال. شوک
مترجم: ایرج پاد


ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۱۲:۲۷ - ۱۳۸۷/۰۲/۱۸
در ژاپن یک شرکت این گونه شکل می گیرد و در ایران با پول مردم شرکت می زنند و یک آدم بی تجربه را می گذارند رئیس شرکت ؛چرا؟ چون طرف سفارش شده فلان کس است یا عضو فلان گروه سیاسی ... تنیجه را هم در مقایسه ایران و ژاپن می بینید.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200