روزنامه ایران نوشت: در بازجویی از تیپ کماندویی سپاه هفتم ارتش عراق، مشخص شد تعدادی از غواصان ایرانی به اسارت درآمدهاند. کسی باور نمیکرد ممکن است عراقیها دست به جنایت جنگی زده و اسیران را به شهادت رسانده باشند. بنابراین ماجرا در همین سطح باقی ماند تا اینکه پیکر مطهر آنان در یک گور جمعی پیدا شد.
دو هفته پس از پاتک سنگین تیپ کماندویی سپاه هفتم ارتش عراق در محور جزیره امالرصاص علیه نیروهای خودی در عملیات کربلای 4، فرمانده این تیپ، سرهنگ دوم نیروی مخصوص محمدرضا جعفر عباس الجشعمی و معاون وی سرهنگ مضر سعدون سلومی الامیر در عملیات کربلای 5 به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند. در بازجوییهای به عمل آمده ازسرهنگ دوم الجشعمی، معلوم شد تعدادی از غواصان ما که در موج اول خط شکنان حضور داشتند، شهید شدهاند و جمعی نیز به اسارت درآمدهاند.
آن زمان کسی باور نمیکرد که ممکن است عراقیها دست به جنایت مسلم جنگی زده و اسیران را به شهادت رسانده باشند. بنابراین ماجرا در همین سطح باقی ماند. پس از پایان جنگ و بازگشت آزادگان سرافراز، هیچیک از غواصان عملکننده در آن عملیات بازنگشتند و احتمال شهادت آنان قطعی شد، اما از نحوه شهادت آنان کمترین اطلاعی وجود نداشت تا آنکه پیکر مطهر آنان در حالی که دستانشان بسته بود در یک گور جمعی توسط تیم تفحص شهدا پیدا شد.
قراین حاکی از وقوع یک جنایت جنگی قابل پیگیری در محاکم بینالمللی است و عاملان آن هم یکی از افسران بعثی تیپ کماندویی نیروهای مخصوص هستند. روزنامه ایران برای گشودن این پرونده با آقای عباس بشیری بازجوی فرمانده تیپ کماندویی و معاون وی گفتوگویی انجام داده است که پیش رویتان قرار دارد. بیتردید لازمه به نتیجه رساندن این پرونده، پیگیریهای رسانهای از سوی همه دستاندرکاران و همکاران مطبوعاتی است.
سرهنگ الجشعمی کجا، چگونه و در کدام عملیات اسیر شد؟
وی در عملیات کربلای 5 در محور دعیجی اسیر شد. لشکر عملکننده از سوی جمهوری اسلامی ایران لشکر امام حسین (ع) به فرماندهی شهید سرافراز حسین خرازی بود و نیروی پاتککننده، تیپ کماندویی سپاه هفتم عراق به فرماندهی سرهنگ دوم نیروی مخصوص محمدرضا جعفر عباس الجشعمی بود. شهید خرازی در همین محور به شهادت رسید و تیپ کماندویی سپاه هفتم بر اثر حمله لشکر امام حسین(ع) منهدم و فرماندهان تیپ اسیر و برخی هم کشته شدند.
این فرمانده بعثی در به شهادت رساندن غواصان شهید نقشی داشته است؟
در عملیات کربلای 4 که بهعلت خیانت منافقین عملیات لو رفت پیش از رسیدن غواصان به جزیره امالرصاص، تیپ کماندویی سپاه هفتم عراق به فرماندهی سرهنگ دوم نیروی مخصوص محمدرضا جعفر عباس الجشعمی در جزیره منتظر آنها بودند. وی در بازجویی به کشته شدن عدهای و اسارت تعدادی دیگر اقرار نمود. اینکه در اثر فرماندهی او در حین هجوم، تعدادی از غواصان به شهادت رسیده باشند محتمل است، اما بعید بهنظر میرسد که پس از اسارت غواصان، جشعمی چنین جنایتی را مرتکب شده باشد. این جنایت بعید نیست به دست معاون وی مضر سعدون سلومی الامیر که عنصری بیدین و عیاش و در عین حال حقیر بوده اتفاق افتاده باشد. تحلیل اینجانب از این قضیه برداشت شخصی از شخصیت افراد مذکور است؛ والله اعلم.
سرهنگ مضر سعدون دارای چه مشخصات خصلتی بود؟
مضر سعدون سلومی الامیر، طبق روایت سرهنگ جشعمی دارای ویژگیهای زیر بود:
1- با وجود اینکه از خانوادهای شیعه و مذهبی بود ولی تفکرات ماتریالیستی و کمونیستی داشت و از اعتقادات دینی بیبهره بود. (نگارنده در بازجویی وی به این مطلب دست پیدا کرد.)
2- وی افسری بیکفایت و ناکارآمد بود و در هیچیک از واحدهای ارتش عراق بیش از یکی دو ماه او را تحمل نمیکردند و او دائماً مجبور به تعویض واحد نظامی خود بود.
3- طبق اظهار نظرجشعمی، به دلیل همشهری بودن با وی و برای اینکه کمکی به او شده باشد جشعمی وی را بهعنوان معاون پذیرفته، اما هرگز کارایی شایستهای را از وی مشاهده نکرده است.
4- جشعمی در خصوص حماقت و ضعف عقل او حرفهایی میزد که سربازان، درجه داران و افسران جزء عراقی هم این مطالب را مبنی بر شیرین عقل بودن مضر سعدون تأیید میکردند.
5- این افسر فوقالعاده مغرور و متکبر بود.
6- از نظر حمیت قسمتی فرد فوقالعاده بیعاطفهای بود.
7- با گروه بازجویی همکاری نمیکرد زیرا اطلاعاتی نداشت و تقریباً طبق گفته جشعمی منزوی بود و بهعلت نبود کارایی به بازی گرفته نمیشد.
8- خیلی دشوار و سخت حاضر به مصاحبه شد و در مصاحبه جانب احتیاط را از این جهت که نکند در داخل عراق برایش گران تمام شود،رعایت میکرد.
9- هنگام اسارت با توجه به اینکه جشعمی مجروح شده بود و سربازان، درجه داران و افسران جزء در حال کمک به وی بودند، مضر سعدون بر سر آنها فریاد میکشید که او را رها کنید و بیایید جان خودمان را نجات دهیم.
10- زمان بازجویی سوئیچ یک خودروی مرسدس بنز را در آورده و از ما میخواست تا آن را به خانوادهاش برسانیم تا آنها ماشین را بهجای امنی ببرند! میزان عقل و فهم این سرهنگ عراقی را میتوانید در همین رفتار ببینید و قیاس کنید. اما من تا امروز باور نکرده ام که او تا این اندازه احمق باشد، به همین دلیل ابتدا احساس کردم او دارد سربهسر من میگذارد، اما بعدها سایر دوستان کمی عقل و دانش او را مورد تأیید قرار دادند.
چنین فردی که بر ناتوانی و ضعف شخصیت خود واقف است، باید برای ابراز وجودکاری میکرد. لذا جنایت امالرصاص بیشتر میتواند از چنین فرد ضعیفی سرزده باشد تا با این خود شیرینی برای تواناییهایی که نداشت حسابی باز کنند. اینجانب در گفتوگو با وی ترسی فوقالعاده را در چشمانش میدیدم در حالی که جشعمی به صراحت، میگفت که در امالرصاص تعدادی شهید و عدهای اسیر شدند. اما مضر سعدون در مورد امالرصاص اظهار بیاطلاعی میکرد که قطعاً دروغ میگفت.
بهطور کلی شرایط روحی افسران عراقی پس از اسارت چگونه بود؟
روحیه نیروهای عراقی به محض اسارت عموماً به هم ریخته بود و دلایل عدیدهای هم برای این به همریختگی وجود داشت که ذیلاً به اهم این ادله اشاره میکنم:
1- تهدید نیروها برای ادامه جنگ که در صورت امتناع، مجازات اعدام در انتظار آنها بود.
2- تعبیه کمیته اعدامها (لجنه الاعدامات) در پشت جبهه برای ممانعت از فرار و عقب نشینی بدون دستور فرماندهی.
3- نمایش فیلم ساختگی شکنجه و قتل اسیر توسط ایرانیها و ایجاد خوف و وحشت از اسارت به دست نیروهای اسلام.
4- تهدید به قتلعام اعضای خانواده افسران در صورت تسلیم در برابر نیروهای ایرانی یا پناهندگی به جمهوری اسلامی ایران.
در چنین شرایط روحی، اسیر عراقی پس از اسارت دچار نوعی سردرگمی میشد و هنگامیکه رفتار متفاوت با آنچه به آنها گفته بودند را میدید، اولاً پس از مدت زمانی بعد از اسارت از اینکه برای حزب بعث جنگیده است، نادم و شرمنده میشد ثانیاً به یاد شیوه صدام در واداشتن او به جنگ میافتاد و نفرت وجودش را پر میکرد. اسیر تا مدتها پس از قرنطینه و ورود به کمپ ثابت سردرگم و در واقع با خلاء ذهنی مواجه بود و نوعی گیجی و گنگی وجودش را فرا میگرفت. در این موقع بهترین عکسالعملها را در برابر رژیم صدام نشان میداد و همواره آماده همکاری بود.
تفاوت الجشعمی با بقیه افسران عراقی در چه بود؟
چند تفاوت بارز وی اینها بودند:
1- جایگاه او در اصل با این درجه (سرهنگ دومی) درخور فرماندهی گردان بود اما او فرمانده تیپ شده بود.
2- تیپ او تیپ مستقل نیروی مخصوص و تحت امر مستقیم فرمانده کل «ماهر عبدالرشید» بود که در چارچوب تشکیلات نظامی موقعیت بسیار مهمی محسوب میشد.
3- وی یک شیعه متعصب در دولت سنی صدام با این مقام و منصب مهم بود.
4- جشعمی مدعی بود که هرگز عضویت حزب بعث را نپذیرفته و این اظهار او با توجه به منصب مهمی که داشت بسیار دور از ذهن و باور نکردنی است.
5- جشعمی برخلاف همکارانش بسیار مورد علاقه پرسنل زیر دستش بود و به استثنای معاون کمونیست و بیکفایتش مضر سعدون سلومی الامیر، کلیه افسران، درجهداران و سربازان زیر دستش به او علاقه داشتند و این مطلب از بازجویی نیروهای تحت امرش مشخص شد که این ویژگی در مورد سایر فرماندهان صدق نمیکرد.
5- او بسیار مورد توجه ماهر عبدالرشید پدر همسر عدی بن صدام بود و در عملیاتها دوشادوش ماهر عبدالرشید حرکت میکرد و او را با کنیهاش (ابو عبدالله) مورد خطاب قرار میداد.
6- او از خانواده مهمی از شهر کوت مرکز استان واسط است که احتمالاً رژیم صدام از محبوبیت او و خانوادهاش در بین نیروهای شیعه عراق نهایت استفاده را کرد.
چه منظوری از کار تبلیغی روی اسرای عراقی در نظر بود آیا آن اهداف محقق شد؟
پیش از کار تبلیغ لازم بود که اسیر جایگاه خود را در اسارت بشناسد و از غبن و فریبخوردگی خود توسط رژیم صدام واقف شود. در آن صورت خود به خود به یک عامل تبلیغ علیه دولت خود و موافق جمهوری اسلامی تبدیل میشد و در این هنگام بود که شیوه سؤالات خود به خود پاسخ مورد نیاز ما را به دست میآورد. این شیوه روی بیش از 80 درصد اسرا جواب داد.
افسران عالیرتبه عراقی چگونه با بازجوییها کنار میآمدند؟
افراد متفاوت بودند. نمیتوان حکم واحدی را در مورد همه آنها داشت زیرا پاسخ این سؤال در مورد هر یک از اسرا متفاوت است و حکم کلی در این مورد نمیتوان داد، اما عواملی که آنها را از یکدیگر متمایز میکرد عبارت بود از:
1- ترس، اعم از اینکه ترس از عقبه خود در عراق باشد یا ترس از جمهوری اسلامی ایران.
2- مذهب اسیر که شیعه، سنی، یزیدی یا مسیحی باشد.
3- منطقه زیستی اسیر
4- عشیره و قبیله اسیر
5- محلی که اسیر آموزش دیده مثلاً برخی از افسران عراقی در اینتلجنت سرویس انگلیس دوره دیده بودند.
6- فارغالتحصیل کدام مرکز آموزش بودند و ...
در نتیجه با عنایت به فاکتورهای فوق برای هر افسر عالیرتبه یا حتی افسر جزء با مسئولیت مهم یک سناریوی برخورد تدوین میشد اما همه آنها در یک چیز مشترک بودند و آن هم بندگی محبت بود.
شما با آنکه از آنان بازجویی میکردید و از جنایتهای آنان باخبر بودید با این حال با آنان بیش از حد مهربان بودید، چرا؟
در بند فوق تا حدودی به این مطلب اشاره شد. جشعمی آدم مهمی بود و در حال ذلت و بیچارگی به خوبی میتوانست قدر این محبت را بداند و درک کند، پس از این کار بود که او در برابر خبرنگاران و رادیو تلویزیونهای خارجی حتی اعلام آمادگی جنگ با صدام را با اجازه حضرت امام(ره) کرد. در این گونه موارد این مدیریت جنگ روانی است که تشخیص میدهد که چه اقدامی میتواند در تغییر جهت طرف مقابل مؤثر باشد. اسیری که جنایت کرده از لحاظ اطلاعات و تبلیغات باید مورد بهرهبرداری قرار گیرد و برای این کار باید با روش خاص با این کار برخورد شود، نه با احساسات. با اینگونه اقدامات ما توانستیم به رژیم صدام ضربات جبرانناپذیری بزنیم و عقبه نیروهای عراق و شهرها را از واقعیتهای جنگ باخبر کنیم.
سرانجام الجشعمی چه شد آیا میدانید او این روزها کجاست و چه میکند؟
آخرین اخبار از او این است که او عضو شورای شهر «الکوت» مرکز استان واسط شده، حدود یک سال پیش شنیدم که او یا استاندار واسط و یا فرماندار کوت است.