تو یادت نیست
ولی من خوب یاد دارم که برای داشتنت
دلی را به دریا زدم
که از آب میترسید…
***************
دلــم آرامــش می خــواهد
در بـــی دلهـــره تـــرین آغـــوش دنیـــا
***************
جهان چیزی شبیه موهای توست؛
سیاه و سرکش و پیچیده.
خیال کن چه بی بختم من
که به نسیمی حتی،
جهانم آشوب می شود!
***************
سلامهایم را
به عطر و آینه آغشته میکنم
هر روز
چقدر پنجرهات
برای سر زدن یک نسیم جا دارد؟
***************
پیراهنت را رو به باد بگذار
این چشمها آفتاب نگاهت را کم دارد…
***************
من اینجا
دلم سخت معجزه می خواهد و
تو انگار
معجزه هایت را
گذاشته ای برای روز مبادا
***************
آغوش تو
مترادف امنیت است
آغوش تو
ترسهای مرا میبلعد
لغت نامهها دروغ میگفتند
آغوش تو
یعنی پایان سردردها
یعنی آغاز عاشقانهترین رخوتها
آغوش تو یعنی "من” خوبم!
بلند نشوی بروی یکوقت!
بغلم کن
من از بازگشتِ بی هوای ترسها
میترسم …
***************
دلم هوای
جرعه ای سکوت و تنهایی
از پیالهی دستهایت را کرده
دیگر از خدا هیچ نمیخواهم
حتی تو را…
و این بزرگترین دروغ من است عزیزم
***************
برف نگرانم نمیکند
حصار یخ رنجم نمیدهد
زیرا پایداری میکنم
گاهی با شعر و
گاهی با عشق…
که برای گرم شدن
وسیلهی دیگری نیست
جز آنکه
"دوستت بدارم”
***************
میبویم گیسوانت را
تا فرشتهها حسودی کنند
شانه میزنم موهایت را
تا حوریها سرک بکشند از بهشت برای تماشا
شعر میگویم برای تو
تا کلمات کیف کنند…
مست شوند…
بمیرند
***************
شامگاهان تا معبد نگاهت راهی نمانده بود…
افسوس زمین باز هم چرخید.
***************
از مهتابی خانه من
تا آفتابی خانه تو
یک دست فاصله ست.
دستت را
دراز کن
تا
مهتابی
آفتابی شود