صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۴۰۵۲۸۵
تاریخ انتشار: ۱۳:۲۹ - ۲۰ تير ۱۳۹۴ - 11 July 2015

روزگار سخت خانواده یک زندانی

با اینکه از طرف انجمن حمایت زندانیان مرکز معرفی شده بودند باز هم مردد بودیم که آیا این خانواده واقعا نیازمند است یا نه؟ با این حال در بین راه سبد ارزاقی تهیه کردیم تا به قول معروف در ماه مبارک رمضان دست خالی به میهمانی این خانواده نرویم (هزینه این کمک را یکی از خبرنگاران تقبل کرد).





یک مادر با دو فرزند دوقلو، به خاطر زندانی شدن همسرش روزگار سختی را می گذراند. او کمک نمی خواهد، فقط یک شغل می خواهد که بیمه داشته باشد.

به گزارش خبرگزاری مهر، گروه اجتماعی: الو... خانم موسوی؟ سلام ... خبرنگار خبرگزاری مهر هستم قبلا هماهنگ شده بود... امروز تشریف دارید خدمتتان برسم؟ بله بفرمایید. لطفا آدرس را بگویید یادداشت کنم؟ رباط کریم - (از طرف جاده ساوه بیایید راحت تر است)... داخل رباط کریم نشوید ما در منطقه ای به نام کیکاور هستیم... نمی توانید پیدا کنید! اگر رسیدید تماس بگیرید خدمت می رسم.

با اینکه از طرف انجمن حمایت زندانیان مرکز معرفی شده بودند باز هم مردد بودیم که آیا این خانواده واقعا نیازمند است یا نه؟ با این حال در بین راه سبد ارزاقی تهیه کردیم تا به قول معروف در ماه مبارک رمضان دست خالی به میهمانی این خانواده نرویم (هزینه این کمک را یکی از خبرنگاران تقبل کرد).

نامش رقیه موسوی است که در پرونده انجمن نوشته شده همسر زندانی! جرم همسر ارتباطی با گزارش ندارد اما می گویند قرار است اعدام شود. سه فرزند دارد. یا بهتر بگویم سه فرزند داشت که حالا تنها امیرعباس و امیر حسین دو قلوهای ۱۸ ماهه برای او مانده اند. تصویر کودکی ۴ ساله که روی دیوار خانه نصب شده نشان می دهد که انگار چند ماهی است با مادر و پدر خداحافظی کرده است. وقتی داستان را برایمان تعریف کرد، گریه اش گرفت. همه ساکت شدند. بعد گفت: سامانم را خیلی دوست داشتم. به تصویرش نگاه کرد و ادامه داد: مشکل قلبی داشت.

پدر رقیه، پیرمرد ۷۰ ساله ای است که کلاه سبزش رسم زیبای قدیم را همراه دارد و ما هم به رسم قدیم گفتیم: خدا قوت آقا سید... شما تعریف کن ... سکوت کرد! مادر رقیه هم در طول مصاحبه سخن نگفت. همه ساکت بودند... رقیه گفت: این خانه که الان در آن زندگی می کنیم یک حال و ۲ اتاق خواب دارد. خانه را یک خانم خیراندیش برای مادر و پدر خریداری کرده و حالا من و فرزندانم سر بار پدر هستیم. البته تنها هم نیستیم. خواهر دیگرم هم همسرش معتاد به شیشه است و او را در دوران بارداری در بندرعباس رها کرد و رفت و حالا خواهرم هم با فرزند خردسالش میهمان پدر است.

در میان گفتگو دوقلوها شیطنت می کردند. از خوردن دستگاه ضبط صدا تا بازی کردن با تلفن همراه خبرنگار ... البته با دو تا پفک و یک بیسکویت مادر توانستیم اوضاع را کمی آرام کنیم. مادر دوقلوها می گفت: ۱۸۰ هزار تومان یارانه داریم بعلاوه حقوق ۳۰ هزارتومانی بهزیستی برای دوقلوها و کمک ۴۰ هزار تومانی کمیته امداد به پدرم یعنی در مجموع می شود ماهانه حدود ۲۵۰ هزار تومان!





هزینه خورد و خوراک را خیرین می دهند

گفتیم این که هزینه شیر پاستوریزه بچه ها هم نمی شود؟ گفت: بله ... بروید از مغازه محل سئوال کنید چگونه سه ماه سه ماه باید بدهی ها را پرداخت کنیم. خواهر بزرگش که آن روز برای دیدن پدر و مادر همراه با دو فرزندش آمده بود گفت: چرا نمی گویی از کجا خورد و خوراک را تامین می کنید؟ بگذارید خودم بگویم .... آقای خبرنگار هزینه خورد و خوراک پدر و مادر و خواهرانم را همسایه ها و خیرین می دهند. یکی هم مثل شما که امروز برای والدینم سبد ارزاق آورده است.

رقیه موسوی در ادامه گفته های خواهر گفت: راز نگفته ای ندارم. زندگی ما این است. اصلا بگذارید از صدا و سیما و همه خبرنگاران بیایند و تصویر ما را پخش کنند. پس فردا همین دوقلوها نیاز به مهد کودک و پیش دبستانی و مدرسه دارند و بعد دوباره گریست... گفتیم چرا ؟ گفت یاد سامان افتادم که آرام آرام باید راهی پیش دبستانی می شد.





انجمن ۲۵۰ هزار تومان کمک کرد!

در مورد کمک های انجمن حمایت زندانیان مرکز و کمیته امداد که وظیفه حمایت از خانواده زندانیان را دارند سئوال کردیم که گفتند: انجمن حدود ۱۰ ماه است که ما را تحت پوشش قرارداده و غیر از چند سبد ارزاق تنها ۲۵۰ هزار تومان کمک کرده است. کمیته امداد هم رفتیم، گفتند: شما تحت پوشش بهزیستی هستید. گفتیم: بهزیستی فقط ۳۰ هزار تومان آن هم برای دوقلوها می دهد.







یک بار دوقلوها ۳ روز گرسنه ماندند

زمان از دستمان خارج شد و درد دل ها همچنان ادامه داشت اما وقتی فهمیدیم دوقلوها سه روز بدون شیر و غذا بودند متاثر شدیم. مادر می گفت: به بچه ها آب جوش و قند می دادم اما باز بی تابی می کردند. داد زدم بخوابید دیگر خسته شدم .... خدایا کمکم کن... واقعا گاهی کم می آوردم... راستش بچه ها فقط شیر میهن می خورند آن هم از نوع پاکتی، البته غذا هم به آنها می دهم. خودم هم از همان بچه اول شیر نداشتم. شیر خشک هم به بچه ها نمی سازد البته اگر هم می ساخت باز هزینه تامین آن بالا بود.

از رئیس جمهور کار می خواهم

مادر به نیت حضرت عباس نام دوقلوهای خود را امیر عباس و امیر حسین گذاشت و می گوید: چون یکی از آنها بیمار است از صورت لاغرش می فهمم امیر عباس است... در مورد خانواده همسرش سئوال کردیم: پدر همسرم فوت کرده و مادر همسرم هم زن خوبی است اما نمی توانم با آنها زندگی کنم چون پسر بزرگ دارند. خلاصه بگویم حالمان خوب نیست اما باز هم خدا را شکر که دو پسر دارم آن هم دوقلو که تلاش می کنم خوب تربیت شوند. گفتیم اگر صدای شما را رئیس جمهور شنید از طرف شما چه بگوییم؟ گفت: دنبال کمک نیستم، خودم سالم هستم. فقط یک کاری باشد و بیمه هم داشته باشد.





همسایه ها طوری رفتار می کنند انگار من هم مجرم هستم

در میان درد دل ها از محله شان هم گفتند. وقتی هوا تاریک می شود دیگر جرات بیرون آمدن نداریم. اینجا پر از زمین های بی صاحب و بیابان و خاک و باد است. اگر مشکلی رخ دهد نیم ساعت طول می کشد پلیس از منجیل آباد به کیکاور برسد. گفت: همه همسایه ها ماجرای زندگی من را می دانند و من را با چوب همسرم تنبیه می کنند انگار من شریک جرم هستم.






دوقلوها را ۵۰۰ هزار تومان می خواستند!

حرفی برای گفتن نبود. هرقدر بیشتر می ماندی دردهای بیشتری را باید ثبت می کردیم. وقت رفتن بود و تا بیرون خانه آمدیم. موقع رفتن مادر دوقلوها گفت: یک بار فردی به اسم خیر و کار خیر به ما گفت شما توان نگهداری بچه ها را ندارید بدهید، خودم بزرگ می کنم و به شما ۵۰۰ هزار تومان می دهم.

گفتیم: خودش بچه داشت؟

گفت: نه بچه دار نمی شدند.

گفتیم: چرا قبول نکردید؟

گفت: مگر می شود مادر بچه هایش را بفروشد؟ به چه قیمتی؟ این دوقلوها عشق من و تمام زندگی من هستند.
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200