صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۹۵۶۳۴
تعداد نظرات: ۲۸ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۲ - ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - 12 May 2015

خاموشی شاعر در شب اردیبهشتی تهران

مهرداد خدیر

عصر ایران- درشامگاه 21 اردیبهشت  1394 و هنگامی که مردم تهران از هوای زیبای اردیبهشت لذت می بردند و پس از مدت ها  تنفسی بهتر میسر شده بود، مردی از نفس افتاد که شاعر بود و روزنامه نگار و بیش از همه به این شهر،دل بستگی داشت.

  مترجم بود و نویسنده. خوش سیما و خوش قد و بالا و البته مودب و خوش سخن. گاهی و تنها گاهی فیلم یا نمایشی هم بازی می کرد. (آرامش در حضور دیگران ساخته ناصر تقوایی - و فیلم «رخساره» را به یاد آورید). زاده و بالیده وشیفته تهران بود و در رویای خود در این شهرِ بی رودخانه سوار قایق هم شده بود. (مجموعه شعری با عنوان قایق سواری در تهران)

  مردی که بیش و پیش از همه اینها اما انسانی بود دوست داشتنی؛ از آن دست آدم ها که صدایشان و سیمایشان، نمود و نمادی از ایران و ایرانی است؛ مردی که محمد علی سپانلو بود.

 شهر دود زده و خسته با مردمانی از بام تا شام در تلاش معاش و گاه خشمگین، در هیچ یک از ماه های سال به اندازه اردیبهشت دل انگیز نمی شود و شامگاه 21 اردیبهشت 94 خورشیدی هر که بیرون از خانه بود یا سری از پنجره بیرون بُرد این حس خوب را با دیگری هم در میان گذاشت.

نم نم باران هم هوا را شاعرانه تر کرده بود. مردم تهران اما نمی دانستند که درست در همان لحظات، شاعر تهران در بیمارستانی در میدان دکتر فاطمی به سختی نفس می کشد و این روز زیبای بهاری به پایان نارسیده چشم از جهان فرومی بندد.

 سپانلو می گفت:«من تهران را حالا هم به خاطر تناقض هایش دوست دارم. خیابان باریکی بود به موازات شمیران که ما به آن می گفتیم خیابان عشاق. حالا اتوبان صدر آمده و یک تکه از آن را بریده است. من اما این راه را دوست دارم. آینده و گذشته با هم است. از روی پل حافظ که رد می شوی روی پشت بام خانه ها لباس هایی است که انگار با بادِ دوره ناصر الدین شاه خشک می شود. من این همزمانی گذشته و آینده را دوست دارم.»

 با این حال یادآور می شد: « من نوستالژی گذشته ندارم.اما صبح هر وقت بیدار می شوم با یک از روز گذشته بیدار می شوم. شاید دوست داشتم به زمانی بازگردم که دانشجوی حقوق بودم و از طریق شاملو به شاهین سرکیسیان معرفی شدم. او بالاخانه ای سر چهارراه تخت جمشید داشت که مثل خانه ارمنی های دیگر قشنگ بود و ما آنجا تئاتر مرغ دریایی چخوف را تمرین می کردیم.»

 از تعابیر زیبای دیگر او این بود: « من شهر تهران را چون زنی زیبا و پرشکیب دیده ام که هر چه هم بر سرش می آورند باز هم طاقت می آورد». و این مثال را می آورد: «در کنار خانه ما ساختمانی ده یازده طبقه ساخته اند که در طراحی آن نورهای قرمز گذاشته اند و شب ها شبیه عشرتکده دراکولا می شود که هم زشت است وهم مبتذل. اما مثل زنی شکیبا این بلاها را طاقت می آورد و می ماند.»

 مشهورترین سروده او را هر که سر و کاری با کتاب و شعر دارد شنیده است:

نام تمام مردگان یحیاست
نام تمام بچه های رفته
در دفترچه ی دریاست
بالای این ساحل فراز جنگل خوشگل
در چشم هر کوکب
گهواره ای برپاست
بی خود نترس ای بچه تنها
نام تمام مردگان یحیاست

  محمد علی سپانلو شاعر بود اما تنها شاعر نبود و مانند شاملو مختلف الاضلاع بود و شعر تنها یک ضلع او به حساب می آمد. تعبیر «مختلف الاضلاع» را دکتر شفیعی کدکنی اول بار درباره شاملو به کار برد و سپانلوی سفر کرده را هم می توان چنین توصیف کرد زیرا حقوق خوانده بود، شعر می گفت، برنامه رادیویی می ساخت، فیلم بازی می کرد، داستان می نوشت، اهل کار اجتماعی بود و نیز روزنامه نگار. مدتی هم تصمیم گرفت همراه چند نفر دیگر دست در کار نشر شود تا برای انتشار آثار نحله موج نو منتظر نظر موافق ناشر نمانند.

با این همه در ادبیات محدود نماند و تنها در عرصه خیال سیر نمی کرد، مجموعه با ارزش و سه جلدی «سیاحت نامه ابراهیم بیگ» نوشته حاجی زین العابدین مراغه ای به کوشش او به شکل امروزین درآمد و استادان اقتصاد و نظریات توسعه مطالعه آن را توصیه می کنند.

  گفتم مردم تهران که از هوای زیبای بهاری در 21 اردیبهشت لذت می بردند و با احساس بهتر تنفس می کردند نمی دانستند که شاعر و سراینده شهر به سختی نفس می کشد و 21 اردیبهشت به پایان نرسیده قایق خود را به سمت مقصدی دور پارو می زند. اما شماری ازهمین مردم که از نمایشگاه کتاب بازگشته و کتاب تازه یا رها شده از بند سانسور سال های گذشته او را خریده و به خانه آورده بودند شاید تا خبر مرگ شاعر را در رسانه های مجازی و فضای اجتماعی (و نه رسانه ملی که سالانه 1000 میلیارد تومان بودجه می بلعد اما به اخباری از این دست بها نمی دهد) شعری از او را با خود زمزمه کردند.

    من اما در آن شب اردیبهشتی و تمام بهاری به یاد رباعی ایرج زیردست افتادم:

  «لبخند زدی بهار با آن آمد
یک باغ پر از نرگس و ریحان آمد
ای دست بلند آسمان در دستت
من نام تو را خواندم و باران آمد...»


  در شب بارانی تهران، شاعر دست در دست بلند آسمان گذاشت و رفت... 
ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۲۸
در انتظار بررسی: ۲
غیر قابل انتشار: ۲
فرخ
۱۱:۵۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۹
از اطلاع رسانی شما سپاسگزاریم. فقدان سپانلوی عزیز و افرادی اینچنین درد بزرگی است که زبان را یارای گفتن نیست. در سوگ رادمردان و رادزنان ایران عزیز باید گریست و تعمق کرد. گریه برای از دست دادنشان و تعمق برای پندآموزی از مرامشان. روحش شاد.
ريحانه كاميارفر
۱۳:۵۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۴
عالي بود
ناشناس
۱۶:۴۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
نمی شود در مورد این افراد در زمان زندگی بنویسیم. نمی شود همئاکنون د مورد یک زنده بنویسیم و این نسل جوان ماهواره زده را کمی با آنها آشنا کنیم
ناشناس
۱۵:۳۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
نمونه یک انسان جامعه مدرن . قانون مدار ، آگاه به زمانه ، و اهل علم و دانش و خرد ، پایبند به اخلاق
ناشناس
۱۱:۵۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
خداوند بیامرزدش.
ناهید
۰۹:۰۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
روحش شاد و نام و یادش گرامی باد. تا فرصت هست بیائید قدر دیگر عزیزان را که در قید حیات هستند بدانیدم و ارج نهیم به شخصیت والای آقایان محمود دولت آبادی ، هوشنگ مرادی کرمانی و سایر نویسندگان و شعرا و هنرمندان گرانقدر این مرز و بوم را.
مجید
۰۸:۳۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
الحق که نماد یک ایرانی تمام عیار بود من بیشتر از این ناراحت شدم که در تنهایی غم انگیزرفت روحش شاد
آمنه
۰۸:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
روانش شاد و یادش گرامی
از شما آقای خدیر بخاطر قلم زیباتون سپاسگزارم که همیشه با خواندن مطالبتون احساس خوبی پیدا میکنم
سعیده
۰۷:۳۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
به بیان خودش "رفیق ما در کشوری غریب سفر کرد". غریب میان مردم اش که او را نمی شناختند...
چوبین
۲۰:۳۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
روحش شاد. اتفاقا دیروز با دوستی درباره اش حرف میزدیم و اشاره کردم به شاهکارش کتاب طلا در مس

خدا رحمتشون کنه
ناشناس
۱۸:۰۷ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
مثل هميشه عالي و گويا با هزاران هزار نكته و نقطه ،دستمريزاد جناب خدير ،دستمريزاد برادر دوست داشتني و باراني
ایرانی
۱۶:۳۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
روحش شاد
احمد
۱۶:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
روحش شاد
ناشناس
۱۶:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
روانش شاد . به خواب ابدی رفت .

اما رسانه ملی کی از خواب بر می خیزد ؟
ندا
۱۵:۳۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
مرسی از اقای خدیر .
ناشناس
۱۵:۰۳ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
او پديده هنري نسل سوم هنرمندان بود بعد از نسل نيما و نسل اخوان ثالث ايشان نمونه نسل سوم معاصر بود. يادش گرامي و خدايش قرين رحمت كند. 
ناشناس
۱۵:۰۰ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
خداوند به حاج زین العابدین مراغه ای رحمت کند بعد از 150 سال هنوز کتابش معجزه میکند و انسا نهایی غصه خور میهن مثل سپانلو را بیدار میکند.
هادي
۱۴:۳۵ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
باعرض سلام خدمت شما دوستان
به قول دوستان گلچين روزگار عجب خوش سليقه است ميچيند آنگلي را كه بيشتر به چمن ميدهد صفا
وخدا رحمت كند ايشان را و ديگر آشنايان كه به ديدار حق رفتند.
محسن
۱۴:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
چه قلم زیبایی داره این مهرداد خدیر! عاشقشم، پاینده باشی مهردادخان
فرهاد
۱۴:۱۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
روحش شاد واقعا حیف شد. ارتباط این استاد با شاملوی بزرگ هم ستودنی بود.
ناشناس
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
بهتر است به جای "مرگ" در روتیتر بنویسید: "درگذشت"
شاهین
۱۳:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
اینها گوهرند و گوهر نه به آسانی که به سختی ِ تمام پرورده می‌شود.

دلم تنگ میشه هر وقت خبری از این دست می‌شنوم.
سعید
۱۲:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
روحش شاد و یادش گرامی باد...
پاسخ ها
ناشناس
| |
۰۷:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۹
منفی دادی؟ یعنی چی؟!
ناشناس
۱۲:۳۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
خداوند بیامرزدش.
زهرا
۱۲:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
روحش قرین رحمت و شادی... و با عرض تسلیت و آرزوی صبر برای خاندان بزرگ سپانلو...
ناشناس
۱۲:۱۱ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
خداوند رحمتش کند .
انشاالله جای این افراد بوسیله دیگران از نظر فرهنگی خالی نماند
ناشناس
۱۲:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۲۲
روانش شاد و نامش زنده و جاوید. از رفتن چنین انسانهایی واقعا غصه دار و ناراحت می شویم.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200