ایلیا دیانوش* - متوسط تیراژ کتاب در دهه اول انقلاب 12 هزار جلد در نوبت چاپ بود که اکنون با احتساب کتب کمکآموزشی به 3 هزار جلد و بدون لحاظ کردن آن حداکثر به 700 جلد میرسد. اسفناکتر از این آمار سرانه زمانی مطالعه ایرانیان و تعطیلی و تغییر کاربری گسترده کتابفروشیها و رسیدن تعداد آنها به یکسوم تعداد ناشران است.
اگرچه روند نزولی مطالعه کتب چاپی از دهه اول انقلاب تاکنون ادامه داشته است اما شیب ملایم آن در دهه اخیر به سراشیبی تندی تبدیل شد. درست است که یکی از عوامل این کاهش گسترش فضای مجازی است اما مقایسه وضعیت بازار کتاب با دیگر کشورهایی که در توسعه دیجیتالی از ما بسیار جلوترند نشان میدهد که تأثیر انتشار الکترونیکی کتب بر افت فروش کتابهای چاپی در این کشورها بسیار کمتر از آن چیزی است که در کشور ما اتفاق افتاده است.
کاغذ یارانهای در دولت هشتم در قالب طرحی که وزارت ارشاد را ملزم به خرید نیمی از تیراژ هر کتاب از ناشران و اهدای آن به کتابخانه میکرد برچیده شد تا از یکسو مسائل ایجاد شدن در حاشیه کاغذ یارانهای حل شود و از سوی دیگر هم با واقعی شدن قیمت کتاب به اقتصاد نشر کمک شود و هم مبالغ حاصل از برچیده شدن این یارانه صرف خرید کتاب شود و با موجود بودن هر کتاب در کتابخانهها امکان مطالعه آن از مخاطبانی که قدرت خریدشان محدود است، گرفته نشود.
اما این طرح در اجرا به دو چالش برخورد؛ نخست اینکه زیرساختهای توزیع و جانمایی این حجم عظیم از کتاب در کتابخانههای کشور فراهم نبود و دوم اینکه بلافاصله با استقرار دولت نهم اعلام شد که نهتنها هر کتابی را از ناشران نمیخرند بلکه کتابهای موجود در کتابخانهها هم "وجین" خواهند شد و مجوزهای دولتهای پیشین ملاک موجه بودن قرارگرفتن یک کتاب در کتابخانه رسمی یا اهدای آن به کتابخانهها نخواهد بود و در این خصوص هم نیاز به بررسی است. این است که عمده خرید کتاب محدود به ناشران مذهبی و کتب سیاسی خاص شد و فشار حاصل از حذف یارانه کاغذ در بخش کتاب به مخاطبان تحمیل شد.
حرکت دومی که مخاطبان را آزرد، گستردگی این ممیزی بود که به شکل سلیقهای و با معیارهای عجیبی اعمال شد؛ مثلا اینکه "هر کتاب یا هر قسمت از کتابی را نتوان با صدای بلند در جمع خانواده خواند، مشمول ممیزی است" و یا اینکه "برخی کتابها فارغ از اینکه چه محتوایی داشته باشند، بهواسطه موضع دولت نسبت به نویسندگان آنها و بالعکس ممکن است امکان نشر نیابند". این روند حتی منجر به لغو مجوز برخی کتبهایی شد که یکیدو سال پیش از آن زمان اجازه نشر گرفته بودند و موجب شد که این کتابها از تجدید چاپ باز مانند.
سومین موج مخالف با افزایش یا حفظ مخاطبان کتاب، افزایش ناگهانی و شدید قیمت ارز تا سه برابر میزان قبلی بود که قیمت کاغذ و متعاقب آن قیمت کتاب را به سه برابر قبل رساند و موجب ریزش گسترده شمار مخاطبان و شمارگان کتاب و توقف انتشار برخی کتب وزین و پرصفحه پژوهشی و مرجع شد.
اما موج چهارم که همزمان با سه موج دیگر حرکت خود را آغاز کرده و شدت گرفته است، دور شدن جامعه از کتاب بهعنوان یک کالای فرهنگی مادر و بنیادین است. هزینهای که خانوار ایرانی برای تهیه و استفاده از آثار هنری صرف میکند، نشان میدهد که نهتنها این کالای فرهنگی از سبد خرید او حذف شده است بلکه حتی به رایگان نیز حاضر نیست وقت و انرژی خود را صرف بهرهمندی از آن کند.
درواقع پیش از آن که قیمت بالا و سرانه پایین درآمد در ایران مانع از تهيه کتاب شود، بيحوصلگي ناشي از گرفتاريها و مشکلات عديده اقتصادی است که دست مخاطبان را حتی براي تورقي چند از کتاب کوتاه کرده و این تبدیل به یک روحیه جمعی شده است که مخاطبان محدود فرهنگ و هنر و ادب، خلل چندانی به آن وارد نمیکنند.
در چنین شرایطی برخی کارشناسان بازگرداندن کاغذ یارانهای به بخش نشر را ضروری میدانند و برخی دیگر این تدبیر را عقبگرد تعبیر میکنند و معتقدند جور دیگری باید اقتصاد نشر و بهطور مشخص بازار کاغذ را مدیریت کرد و قیمت تمامشده کتاب را کاهش داد.
از سوی دیگر هستند کارشناسانی که اصلاح و توسعه شبکه عرضه و توزیع همراه با فرهنگسازی و تبلیغات و معرفی گستردهتر آثار منتشره در رسانهها را توصیه میکنند تا انتشار کتاب هم مانند انتشار یک اثر در حوزه موسیقی و سینما یک اتفاق تلقی شود و مخاطبان ترغیب به پیگیری آثار و بازگشت به کتابفروشیها شوند.
با نگاهی کلانتر باید گفت اقتصاد کتاب در کشور ما وقتی در مسیر صحیح خود قرار خواهد گرفت که هم یک رفاه نسبی در جامعه به دست آمده باشد و هم مداخله دولت در مراحل مختلف تولید آثار هنری کاهش یابد و نقش حمایتی آن هم بدون توقعات خاص، محدود به کتب دارای مخاطب کیفی شود. چون فرهنگ و هنر یک اقتصاد کاتالاکسیک – خودسامانده - را میطلبد تا بتواند تولیداتش را به سبد خرید خانوار بازگرداند.
*شاعر، روزنامهنگار و پژوهشگر
مگر یکی از شرایط جامعه اسلامی این نیست که خودش الگو باشد!!
بنده ناشر هستم دلایل بسیار متعددی را میتوان در کاهش سرانه مطالعه اعلام نمود اول انکه با دادن یارانه کاغذ به شدت مخالفم چون همان زمان هم که یارانه به کاغذ تعلق میگرفت عده ای از ناشران که به بالا متصل بودند با گرفتن همین کاغذهای یارانه ای و فروش آن در بازارهای آزاد پولهای هنگفتی به جیب زده اند .2- موسسه نمایشگاههای فرهنگی ایران با برگزاری نمایشگاههای استانی کتاب که خود هم ذینفع می باشد و تخفیف بالا ارزش کتاب را در بین مردم کاهش داده است شما اگر نگران قدرت خرید مردم هستید چرا همچین نمایشگاههای را در مورد پوشاک یا خورراک مردم با تخیف بالا هر هفته در یک استان انجام نمیدهید؟ پس هدف ضربه زدن به کتاب و کتابفروشانی است که عمر خود را در راه کتاب گذاشته اند 3-نحوه قیمت گذاری در اختیار امثال من ناشر قرار گرفته و هیچ گونه نظارتی بر آن نیست برای مثال یک کتاب 100 صفحه ای در اندازه رقعی و جلد معمولی (شومیز) حداکثر باید3500 تومان قیمت بخورد ولی ناشر قیمت کتاب را 7000تومان میگذارد بعد در بوق و کرنا میکند که 50 درصد تخفیف بگیرید بیچاره مردم هم که از همجا بیخیر ... 4- در همین بیست و هشتمین نمایشگاه اگر یک سر به داخل شبستان بزنید و غرفه ها را نگاه کنید تمام غرفه های که نبش است یعنی جای خوب نمایشگاه یا به ارگانهای دولتی تعلق گرفته با متراژ بالا که اولا در تضاد با اصل 44قانون اساسی و بیانات مقام معظم رهبری میباشد یعنی اصل خصوصی سازی دوم اینکه اگر ناشر دولتی نبود ناشرانی که باز به بالا متصل هستند جای خوب نمایشگاه را در اختیار دارند پس چگونه ناشران تازه کار شروع به کار کنند و البته دلایل بیشماری دیگری هم هست که در این مقال نمیگنجد.
فرهنگشم نیست
سینما نمیرن، کتاب نمیخونن و...
«درواقع پیش از آن که قیمت بالا و کمبود نقدينگي مانع از تهيه آن شود، بيحوصلگي ناشي از گرفتاريها و مشکلات عديده اقتصادی است که دست مخاطبان را حتی براي تورقي چند از کتاب کوتاه کرده و این تبدیل به یک روحیه جمعی شده است که مخاطبان محدود فرهنگ و هنر و ادب، خلل چندانی به آن وارد نمیکنند.»
من خودم یکی از تولید کنندگان بازار نشر بودم و در زمینه تهیه کتب مذهبی و احیای نسخ خطی قدیمی فعالیت میکردم. یک زمانی بود که برای پذیرش کار جدید، وقت شش ماهه میدادم اما از سال 86 به این طرف، بازار کتاب رو به ورشکستگی نهاد. و افراد بسیاری از جمله خودم را مجبور به تعویض شغل کرد. الان شاید بیش از سه سال است که حتی یک تماس هم جهت کار جدید نداشته ام.