عصرایران؛ احسان محمدی - هواداران پرسپولیس این روزها با کمدی تلخ مدیریت باشگاه مواجه هستند؛ یک داستان که بیشتر به بازی دزد و پلیس شبیه است.
شبیه صندلی بازی بچه ها. هر کس فرزتر و چابک تر بود یا زودتر از خواب بیدار شد می تواند به باشگاه برود و اتاق مدیرعامل را فتح کند بعد زنگ می زند به دوستانش که بیایند و جلسه بگذارند و در خالی کردن زیر پای دیگران کوتاهی نکنند!
واکنش هواداران بیش از آنکه جانبدارانه باشد، سرگیجه است. کار از همفکری و حمایت به نفرین کشیده شده.
در شبکه های مجازی عکس هایی از وزیر ورزش، امیرخادم و حمیدرضا سیاسی را به اشتراک می گذارند و با واژه هایی چون « به زمین گرم بخورید»، « آه هواداران دامن شما را می گیرد»، « سه نابودگر پرسپولیس» و ... از خجالت شان در می آیند؛ کامنت های فلفل دار را اصولاً نمی شود منتشر کرد. اما بعید است مدیران و سیاسیون تصمیم گیر از «نفرین و ناله» بترسند.
عرصه سیاست آنقدر پوست آدم را کلفت می کند که کمتر از «آه» می ترسند. خلایقی که هشت شان گرو نه شان است معمولاً می گویند «پول چرک کف دست است» وگرنه آنها که دارا هستند و به «دارندگی برازندگی» باور دارند هیچ وقت این ضرب المثل را به کار نمی برند.
نقدها و نوشتارهای بسیاری در خصوص عرضه پرسپولیس و استقلال به بازار خرید و فروش خوانده ایم و شنیده ایم.
از آن نمودارهای پرنوسان که اهل حساب و کتاب و بازار بورس ترسیم می کنند و نشان می دهند خرید این دو باشگاه تا چه حد می تواند شما را به یک مولتی میلیاردر تبدیل کند یا بفرستد پشت میله های زندان کنار برادران غارتگر بیت المال دیگر! تا نوشتارهای تند و تیز اهالی بنگاه و ملک و املاک که به جای نگاه کردن به هویت دو باشگاه بیشتر به مستغلات نگاه می کنند و زمین هایی که به دامان پرسپولیس و استقلال سنجاق است را وجب می کنند و چرتکه می اندازند.
پش کسوت هایی که دست شان به دهان شان می رسد و در برنامه 90 به عنوان راننده تاکسی یا سرخورده از دنیای فوتبال معرفی نمی شوند از گران بودن قیمت می گویند و اینکه « اینقدرها هم نمی ارزند»! و باید چند میلیارد تومان ارزان تر قیمت می گذاشتند که می توانستیم بخریم!
در این میان هواداران دو تیم واکنش خاصی نشان نمی دهند. برای بسیاری از آنها که دغدغه گران شدن چند هزارتومانی بلیت های ورزشگاه ها را دارند و گاهی در برخی شهرستان ها با عملیات تعقیب و گریز از چنگال ماموران فرار می کنند و از لای نرده ها و بالای سیم خاردارها خود را به داخل استادیوم پرت می کنند که از نزدیک بازی را ببینند این موضوع چقدر اهمیت دارد؟
چند نفر از آنها اصولاً چیزی در مورد اعضای هیات مدیره باشگاه می داند و احیاناً اگر یکی از آنها کنارشان روی سکوها بنشیند می شناسند و چاق سلامتی می کنند؟
وقتی مدیرعامل یکی از این دو باشگاه با حکم قضایی به زندان افتاد برای چند درصد از هواداران این تیم خبری « نگران کننده» بود که نیاز به واکنش داشت؟ تجمعی در حمایت از او یا حتی در نکوهش رفتارهایش که موجب به زندان افتادنش شد رخ داد؟ اصلاً برای کسی مهم بود؟ هنوز هست؟!
روزنامه نگاری که از گپ و گفت تلفنی حمیدرضا سیاسی و نژادفلاح که هر دو می خواهند به هر قیمتی شده برای پرسپولیس «پدر» باشند در برنامه تلویزیونی 90 به خشم آمده و در پایان نوشتاری که خالی از « نفرین» نیست آورده: آقاي مديرعامل كه بازداشت شده بود آزادانه به دفترش مي رود و در پربيننده ترين برنامه تلويزيوني تريبون دارد اما ... ( او نوشته بود و من مي گذارم و مي گذرم تا از اصل بحث دور نيفتيم)
بعید است با نفرین درمانی زخم های پرسپولیس درمان شود. آدم ها وقتی دست شان از همه جا کوتاه شود نفرین می کنند. آه می کشند و سرنوشت را لعنت می کنند و می گویند « چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ، سر كین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ»!
می شود این نوشتار را این گونه به پایان بُرد که چاره کار نفرین نیست و تدبیر است اما کدام تدبیر؟
در پلانی از سریال مختار نامه با بازی خیره کننده رضا کیانیان در نقش عبدالله بن زبیر، او رندانه خودش را روی زمین می کشاند و به مختار نزدیک می شود و می گوید:
- من،من با یزید بر سر شریعت مشکل دارم مسلمان، به سیاست او که معترض نیستم ، به دیانت او معترضم!
شما فکر می کنید اصولاً در میان مدیران کسی درد پرسپولیس دارد؟!
آقایون محبوبترین تیم آسیا رو به روزی انداختند که باید برای بقا در لیگ بجنگه! اونوقت بیتالمال خرج تیمهایی مثل نفت و سایپا و پیکان و امثالهم میشه که توی مهمترین بازیهای حتی آسیاییشون به ضرب و زور اتوبوس و بلیت مجانی و کیک و ساندیس دوهزار نفر هم نمیتونن تو استادیوم جمع کنن....
حسرت و افسوس
مشت نمونه خروار است پرسپولیس جلوی چشمه دیده میشه ببینید بقیه جاها ورزش چه خبره
بعد از مدتها قلم زدید......
حرف اخرم اینه که متاسفانه یا خوشبختانه مردم بیشتر از مسولان ما ورزش رو میفهمن!!
احسان جان بیشتر بنویسن !!