مجله همشهری سرنخ - رعد و برق و ریزش قطرات باران، تمام رمقش را گرفته بود و خستگی امانش را بریده بود. دیگر توانی برایش نمانده بود. در آن روزهای سخت و تلخ؛ ماهی ها، تکه ابرهای سرگردان و ستاره های ریز و رنگی، تنها همد هایش بودند. آب شیرین باران، نوشیدنی روزانه اش بود و ماهی های بازیگوش به دام افتاده، تنها خوردنی هایش.
قصه مردی که وسط دریا گم می شود و 66 روز تمام چشم به راه کمک می ماند، گرچه به داستان های علمی تخیلی و ماجراجویانه شباهت زیادی دارد اما کاملا واقعی است. داستان مربوط می شود به گم شدن مرد ماهیگیر 37 سلاه ای که بیشتر از دو ماه، بدون آب و غذا روی قایق ماهیگیری شکسته اش در میان آب های اقیانوس اطلس شناور بوده و دست آخر خیلی اتفاقی نجات پیدا می کند.
لوییس جردن 37 ساله، روزی که سوار بر قایق کوچکش راهی یک سفر تفریحی کوتاه و چند روزه بود، حتی در بدترین کابوس های شبانه اش هم نمی توانست ببیند که قرار است 66 روز تمام روی آب شناور باشد اما کار او در این سفر به جایی رسید که ماهی گرفتن برایش دیگر به معنای تفریح نبود بلکه آرزویی بود که به وسیله آن می توانست جانش را از مرگ نجات دهد.
او که خبر گم شدنش 29 ژانویه (9 بهمن) به پلیس و گارد ساحلی ایالات متحده اعلام شده بود، آنقدر خانواده اش را نگران و دلواپس کرده بود که تا یک قدمی اجرای مراسم ختم برای او هم پیش رفتند.
فرانک جردن، پدر پیر این ماهیگیر در فایل صوتی که از تماس تلفنی اش لحظاتی پس از پیدا شدن پسرش منتشر شد، به او گفت: «خیلی گریه کردیم. فکر کردیم تو را از دست داده ایم.»
داستان از این قرار بود که لوییس، مرد 37 ساله آمریکایی، اوایل زمستان سال گذشته تصمیم گرفت چند روزی را در دریا بگذراند. بساط ماهیگیری را هم با خودش برد تا چند ماهی ریز و درشت بگیرد و در زمان برگشت به خانه کباب شان کند.
او تا قبل از آن، چند باری برای ماهیگیری همراه با دوستانش به سفرهای دسته جمعی رفته بود اما این بار دوست داشت سفر دریایی متفاوتی را تجربه کند و تنها باشد اما این سفر برایش به شکلی متفاوت رقم خورد.
لوییس جوان سوار قایق شد و چند کیلومتری از ساحل دور شد. تا چند ساعت اول همه چیز مرتب بود. او با خانواده اش تلفنی تماس گرفت و به آنها اطمینان داد که حالش خوب است و به زودی برمی گردد.
پدر این مرد جوان ماهیگیر درباره آن روزها می گوید: «بعد از اینکه او ما را ترک کرد، با هم تلفنی صحبت کردیم. چند مایلی از ساحل دور شده بود اما به نظر نمی رسید مشکلی وجود داشته باشد.»
همه چیز خوب و عالی به نظر می رسید تا اینکه یک تکان شدید و ناگهانی، قایق چند متری را از کار انداخت. مرد ماجراجو در ابتدا فکر می کرد همه چیز به زودی حل می شود. کمی با موتور قایق و وسایلش سرگرم شد، با این خیال که موتور را چند ساعته تعمیر می کند اما چنین چیزی هرگز ممکن نشد.
لوییس تاریخ و ساعت گم شدنش را به خاطر ندارد اما اینطور که خانواده اش می گویند از روز 29 ژانویه بود که خبر گم شدنش را به گارد ساحلی اعلام کردند. فرانک جردن می گوید: «هنوز نفهمیده ایم که قایق چرا از کار افتاد. هیچ مشکل خاصی در بدنه یا موتور قایق وجود ندارد. انگار یکباره تصمیم گرفته بود از کار بیفتد.»
اما این همه ماجرا نبود و باز هم بدبیاری های دیگری برای مرد جوان در راه بود. در یکی از همین روزهای تلخ و تاریک بود که قایق برعکس شدو ناگهان تمامی دستگاه های الکترونیکی، بی سیم و ماهواره ای از کار افتادند.
لوییس در این باره می گوید: «خیال داشتم ماهی های بزرگتری بگیرم. برای همین قایق را مرتب به جلو می راندم تا اینکه به ناحیه ای در اقیانوس به نام گلف استریم رسیدم. همانجا بود که آن اتفاق بد رخ داد. قایق یکباره به هوا بلند شده و روی آب سقوط کرد. همه چیز برعکس شده بود. سقف قایق عرشه شده بود و عرشه، بالای سرم بود. همه چیزهایی که توی قایق چیده بودم، خیس شد و از بین رفت. نتوانستم هیچ کدام از وسایل داخل قایق را نجات بدهم. خودم هم مثل آنها در آب شناور بود. این بود که دستگاه جهت یاب (GPS) و وسایل الکترونیکی ام از بین رفت و موتورخانه قایق هم کاملا متلاشی شد.»
از روز 29 ژانویه (9 بهمن) که گم شدن او به پلیس اعلام شد تا زمانی که به طور اتفاقی توسط یک قایق گذری پیدا شد، بیشتر از دو ماه گذشته بود. در تمام این مدت، لوییس با دست های خالی ماهی شکار می کرد و با خام خواری روزگار می گذراند. آب باران هم تنها نوشیدنی او برای زنده ماندن بود. تنها خوردنی اش هم ماهی و غذاهای ریز دریایی بود.
در این مدت تنها کاری که می توانست انجام دهد این بود که سعی کند ماهی های بزرگتری را شکار کند و بیشتر روز خواب باشد تا انرژی کمتری صرف کرده و بتواند مدت زمان بیشتری زنده بماند.
پدر لوییس که از زنده ماندن او شاد و راضی به نظر می رسد، می گوید: «تنها دلیل زنده ماندن پسرم این بود که او هرگز ناامید نشده بود. با وجود اینکه در ماهیگیری چندان حرفه ای نبود اما هیچ وقت امیدش را از دست نداد. خوب می دانم تمام تلاشش را برای زنده ماندن به کار بسته و با اینکه چیز زیادی از ماهیگری حرفه ای نمی دانست اما با هر راهی که بلد بود به زندگی ادامه داد. امید و تلاش او را زنده نگه داشت.»
او می خندد و می گوید: «البته ش ندارم که یکی از دلایل زنده ماندنش این بوده است که قایقش برای زندگی در دریا مناسب بوده است. حس می کنم محکم بودن قایق، او را زنده نگه داشت. در تمام مدت گم شدن او، تمام نگرانی من به خاطر حرفه ای نبودنش در ماهیگیری بود اما می دانستم قایق خوبی داریم. اسم قایق پسرم را «فرشته» گذاشته بودیم و بعد از زنده ماندنش واقعا مطمئن هستم که اسم درستی را برایش انتخاب کرده بودیم.»
از قرار معلوم یکی دیگر از بزرگترین مسائلی که باعث شده او سختی های این دو ماه را تاب بیاورد، ایمان و اعتقاد قوی قلبی اش بوده است. پدرش که در این باره خیلی هم مطمئن به نظر می رسد، می گوید: «پسرم گفت که در تمام طول روز، مرتب دعا می کرده و فکر می کنم همین موضوع، او را زنده و قوی نگه داشته است.»
نورما دیویس، مادر جوان ماهگیر نیز در این باره می گوید: «بی خبری خیلی سخت بود. هر چه بود، در نهایت تمام دعاهای مان نتیجه داد و پسرم پیدا شد.»
لوییس جردن عاشق کار کردن با اینترنت و سرک کشیدن به شبکه های اجتماعی است. او که تا قبل از آغاز سفرش تمام ماجراهای پیش رویش را با عکس و جزییات گزارش می داد، اسم قایق کوچکش را «فرشته» گذاشته و می گفت از حضور در کنار این «غول مهربان» احساس خوبی دارد. گرچه چند روز بعد، سرنوشت چهره خشمگین این اژدهای غول پیکر را هم به او نشان داد. در تمام مدت گم شدن مرد جوان، پدرش برای آنکه بتواند با غم از دست دادن او کنار بیاید در شبکه های اجتماعی می نوشت.
او در یکی از همین پست ها نوشت: «وقتی پسرت ناپدید می شود و هفته ها پشت سر هم سپری می شوند، وقتی هوا مرتب سرد می شود و اقیانوس اطلس توفانی و وحشی می شود؛ هزار فکر و خیال عجیب و وحشتناک به مغزت هجوم می آورند.»
او چند روز بعد، زندگی روزانه و حسرت هایش از دوری پسرش را اینطور توصیف کرده بود: «... وقتی پسرت نباشد، زندگی ات عین بازار شام می ماند، مثل آشفته بازاری از اشک، تردید و دعا.»
روزها که می گذشت، شک و تردیدها هم بیشتر می شد. مگر آدم چقدر می تواند زنده بماند؟ فرانک در پست هایی که چند روز بعد در اینترنت منتشر کرد، نوشت: «دعا می کنم که پسرم را زنده پیدا کنند اما اگر هم نبود، امیدوارم روانش در کمال آرامش و شادی به سفر ادامه بدهد.» اما جریان جور دیگری اتفاق افتاد. لوییس زنده مانده بود؛ گرچه سرحال نبود اما خیلی زود سرپا شد.
ماهیگیر گم شده را خیلی اتفاقی پیدا کردند. او که حدود 500 کیلومتر از مقصد اصلی اش دور افتاده بود، توسط قایقی که از آن حوالی می گذشت، پیدا شد و موضوع را گزارش کرد. هلیکوپتر امداد، لوییس را در حالی پیدا کرد که روی تکه های باقی مانده قایق دراز کشیده بود و بعد هم او را به بیمارستانی در ایالت ویرجینیا منتقل کردند.
در رسانه هایی که اخبار مربوط به این اتفاق را پوشش داده اند، هیچ نامی از کاپیتان این قایق گذری که باعث نجات ماهیگیر سرگردان شده به میان نیامده است. حتی پدر آقای ماهیگیر هم از هویت این فرد بی اطلاع است. با این وجود او پیامی را برای تشکر از این مرد مهربان به تمام رسانه های جهان فرستاد؛ با این امید که پیامش به گوش آقای نجات دهنده برسد.
او که پیامش را در یک فایل صوتی منتشر کرده، گفته است: «حاضرم قسم بخورم که تو مرد خیلی خوبی هستی. تو کاری را انجام دادی که برایت مقرر شده بوده و من از این بابت خیلی خوشحالم. مطمئن هستم پسرم هم چنین حسی دارد.»
کاپیتان ناشناس هم فقط به یک جواب کوتاه و ساده بسنده کرده است: «این باعث افتخار من است.»