عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 14 اسفند هر سال یادآور سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق است اما درهمین آغاز یادداشت توضیح می دهم غرض از این نوشته تکرار آنچه همه ساله در این مناسبت گفته می شود و نکاتی که سال گفته آوردم نیست. چه، قصد تکرار در میان نیست و اگر باشد نوشتن درباره مصدق در 29 اسفند – سالروز ملی شدن صنعت نفت- و 28 مرداد – پایان دولت ملی با کودتا- مناسب تر است.
پس، غرض، موضوعی دیگر است؛ مهم تر از همه مروری بر 14 اسفندهای متفاوت از سال 1356 تا 1360 که نشان می دهد تحولات سیاسی چگونه سریع و عمیق رخ داد.
محمد رضا پهلوی که در 25 مرداد 1332 و در پی بی اعتنایی دکتر محمد مصدق به فرمان غیر قانونی عزل خود از کشور خارج شده و 6 روز بعد و به دنبال کودتای 28 مرداد 1332 بازگشته بود به «نام» مصدق حساسیت شدید پیدا کرده و تحمل نام او را هم از کف داده بود. تا جایی که حتی وقتی در نشریه «تلاش» که با حمایت امیر عباس هویدا انتشار می یافت، اشاره ای به مصدق شد با این که در ستایش او نبود به نخست وزیر خود تذکر داد.
شاه تنها عبارات تحقیر آمیز درباره مصدق را می پسندید چون احساس می کرد در جوانی توسط او تحقیر شده است و بازی تاریخ را ببین که دست آخر و برای نجات سلطنت به کسی چنگ زد که به مصدقی بودن خود می بالید. بازی تاریخ را ببین که شاه، نام مصدق را بر نمی تافت و آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی تصویر بزرگی از مصدق را به جای شاه پشت سر قرار داده بود تا موج توفنده انقلاب مهار شود حال ان که کار از کار گذشته بود.
شاه در کتاب «ماموریت برای وطنم» عبارت توهین آمیزی درباره مصدق دارد و ادعا می کند در دوران والی گری فارس و در جوانی به اتهام اختلاس کم مانده بود دست او را قطع کنند! ادعایی که در جای دیگری نیامده ولی مصدق در «خاطرات و تالمات» پاسخ تند و طعنه آمیزی به او می دهد.
در یکی از مصاحبه های خارجی و در دوران تبعید دکتر مصدق نیز خبرنگار برای این که خشم شاه را برانگیزاند تا بتواند پاسخ پرسش های بعدی را دریافت کند می پرسد: دکتر مصدق در چه حالی به سر می برد و شاه پاسخ می دهد: خوب است و به ورزش مورد علاقه اش مشغول! هنگامی که خبرنگار می خواهد بداند مردی با 85 سال سن و در انزوا به چه ورزشی می پردازد شاه به طعنه می گوید: به ورزش خر سواری!
مجله «خواندنیها» روز سه شنبه 16 اسفند 1345 نوشت: «به قرار اطلاع دکتر محمد مصدق، نخست وزیر اسبق روز یکشنبه در سن 87 سالگی بدرود حیات گفتند. آقای دکتر غلامحسین مصدق که پزشک مصدق که معالج پدر خود بودند درباره علت فوت گفتند ایشان از چندی قبل به علت ابتلا به بیماری سرطان فک تحت درمان بودند و دو بار تحت عمل جراحی قرار گرفتند ولی این معالجات ثمری نبخشید و حال ایشان از روز چهارشنبه رو به وخامت نهاد تا این که صبح روز یکشنبه در بیمارستان نجمیه زندگی را بدرود گفت. ما مصیبت وارده را به همه بازماندگان به خصوص فرزندان آن مرحوم تسلیت می گوییم.»
با این وصف اولین 14 اسفند تاریخی همان 1345 است که مصدق درگذشت و پیکر او در سکوت احمد آباد تشییع و تغسیل و تدفین شد. دکتر یدالله سحابی جنازه را با آب همان نهر آباد شُست و مردی که 12 سال قبل از آن خبرسازترین چهره سیاسی در منطقه و جهان بود در حضور جمع محدودی به خاک گرفت.
چون مصدق وصیت کرده بود پیکر او در کنار شهدای واقعه 30 تیر 1331 دفن شود و حکومت موافقت نکرد جنازه او در اتاقی در خانه اش به امانت در تابوت گذاشته شده و در واقع به مفهوم مصطلح به خاک سپرده نشده است.از46 تا 56 مجال برپایی هیچ گونه تجمع علنی به این مناسبت نبود.در سال 56 البته فضای سیاسی قدری گشوده شده بود اما چون رهبران جبهه ملی مکاتباتی با شاه انجام داده بودند باز هم مجال برگزاری مراسم فراهم نیامد تا این که انقلاب 57 درگرفت.
-
14 اسفند 57: انقلاب پیروز شد و یک میلیون نفر روز 14 اسفند 1357 به قلعه احمد آباد رفتند و آیت الله سید محمود طالقانی سخنرانی کرد. او کوشید درباره تکرار تجربه اختلاف مصدق با کاشانی هشدار دهد اما در همان مراسم نیز این شکاف خود را نشان داد. چندان که گروهی از ملیون و نیروهای سازمان مجاهدین خلق که هوز منافقین خوانده نشده بودند قصد بهره برداری از نام مصدق را داشتند. بیش از همه داماد مصدق - متین دفتری- که به جای ادای اقتضائات میزبانی از تشکیل جبهه دموکراتیک ملی خبر داد و گمان برد نصف آن جمعیت عضو آن حزب می شوند!
گروهی امادر حاشیه مراسم شعار می دادند: «مصدق، مصدق! خمینی بت شکن نامتو زنده کرده» تا به نیروهای ملی یادآور شوند اگر انقلابی به نام اسلام و خدا به سلطنت پهلوی پایان نداده بود آنان چنین مجالی نمی یافتند.
-
14 اسفند 58: کشور در تب و تاب اولین دوره انتخابات مجلس شورای ملی در جمهوری اسلامی بود که هنوز نام آن به « مجلس شورای اسلامی» تغییر نیافته بود. از این رو مراسم عمومی در احمد آباد برگزار نشد. چون پیدا بود هر گروهی قصد دارد استفاده انتخاباتی داشته باشد. هر چند اولین رییس جمهوری ایران به همراه پاره ای شخصیت های علاقه مند به مصدق مانند داریوش فروهر به احمد آباد رفتند. مراسم رسمی در میدان آزادی برگزار شد و بنی صدر در حضور مهندس بازرگان و جمعیت قابل توجهی که البته کمتر ازسال قبل بود سخنرانی کرد.
یکی از دلایل برگزار نشدن مراسم عمومی در احمد آباد هم این بود که سال قبل به مزارع و کشت زارها آسیب زیادی وارد آمده بود. رییس وقت سازمان تربیت بدنی نیز مراسم دیگری در ورزشخانه ملی ایران ترتیب داد که با پیام رییس جمهوری افتتاح شد. جالب این که پیام ابوالحسن بنی صدر را دکتر صادق طباطبایی که به نمایندگی ازجانب رییس جمهوری وقت شرکت کرده بود قرائت کرد.
-
14 اسفند 59: به دلیل زیر کشت رفتن اراضی احمدآباد مراسم در دانشگاه تهران برگزار شد. سخنرانی بنی صدر پر تنش بود و کار به درگیری کشید. حساسیت وقتی بالا گرفت که بنی صدر چند کارت شناسایی مربوط به برخی نهادها را نشان داد تا ثابت کند معترضین وابسته به این نهادها بوده اند. پخش مراسم از تلویزیون فضای سیاسی کشور را تحت تاثیر قرار داد و امام خمینی که تا قبل از آن ازقضاوت در اختلافات حزب جمهوری اسلامی، مجلس و دولت شهید رجایی ازیک طرف و بنی صدر از سوی دیگر اجتناب می کرد از این واقعه به شدت آزرده شد. خاصه این که جنگ جریان داشت و این اختلافات را به زیان جنگ می دانستند.
از این رو از هر دو طرف خواستند سخنرانی نکنند تا فضا آرام شود.این منع متوجه دو شخصیت از جناح خط امام ( بهشتی و رجایی) و بنی صدر از آن طرف بود. با این حال لحن ها تند شد و آیت الله خامنه ای و هاشمی رفسنجانی که از جانب امام برای اظهار نظر منع نشده بودند پاسخ دادند و موضع گرفتند و بنی صدر هم با روزنامه انقلاب اسلامی.
14 اسفند 59 رشته های بنی صدر را با دیگر ارکان حکومت گسست و روندی آغاز شد که سه ماه بعد شدت گرفت و در پایان خرداد 1360 به عزل او توسط مجلس شورای اسلامی در پی تصویب طرح عدم کفایت سیاسی انجامید. در حالی که پیش تر از فرماندهی کل قوا هم برکنار شده بود.
همین خاطره سبب شد که از آن پس 14 اسفند از مراسم رسمی و عمومی خارج شود و حتی نام بزرگ ترین خیابان خاورمیانه و ایران و تهران از مصدق به «ولی عصر» تغییر کند. (با پیروزی انقلاب اسلامی نام خیابان پهلوی به مصدق تغییر کرده بود).
تاثیر واقعه 14 اسفند 59 چنان بود که بهانه مراسم و مصدق را هم 13 سال قبل تر درگذشته بود متهم و مقصر جلوه می داد و مدتی باید می گذشت تا فضا آرام شود. هر چند هر سال گروهی از یاران در احمد آباد حاضر می شدند و حساسیت ها فروکاسته بود اما دیگر هیچ گاه خاطره 14 اسفند 1357 تکرار نشد که جمعیت یک میلیونی با گرایش های متفاوت سیاسی بر مزار مصدق حاضر شوند.
با این که نام مصدق تنها 3 سال بر پیشانی مهم ترین خیابان نشست و پس از آن حتی کویی هم به نام اونیست و هر چند در تمام سال های حکومت شاه برای تبلیغ 24 اسفند – سالروز درگذشت رضا شاه- کوشیده شد و میدان مرکزی شهر با مجسمه رضا شاه 24 اسفند نام گرفت اما 14 اسفند در تاریخ ماندگار شد.
ضمن این که نام مصدق نیز محدود به 14 اسفند نیست و در زادروز او در اردیبهشت، 28 مرداد و البته 29 اسفند نیز همه ساله یاد می شود و در سال های اخیر به خاطر بحث های مربوط به غنی سازی و اقتصاد بدون نفت به گفتارهای رسمی هم راه یافته و در کتاب های درسی نیز لحن بهتری به کار می رود.
برای درک حال و هوای مصدق در سال های پایانی عمر یادداشت او در 4 اردیبهشت 1343 و کمتر از سه سال قبل از مرگ گویاست:
«از حال من بخواهید کماکان در قلعه احمد آباد می گذرد و اجازه خروج ندارم. تفریح و گردشم هر وقت هوا سرد نیست در حیاط و جلوی اطاق می گذرد و زندگی نامطبوعی را تحمل می کنم. این ایام هم به واسطه کسالت خانم، بسیار ملول و افسرده بودم. فقط کسی که مرا می بینند فرزندانم هستند که هر هفته روز جمعه می آیند و چند ساعتی را با من می گذرانند.»