صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۸۳۱۴۲
تاریخ انتشار: ۱۹:۵۰ - ۳۰ بهمن ۱۳۹۳ - 19 February 2015

راستی کجای نظام سلامت متحول شده است؟!

عجیب بود که اورژانس حتی یک تخت خالی برای معاینه نداشت و انبوه بیماران با یک پزشک مواجه بودند که بسیار خسته به نظر می‌رسید و سرش حسابی شلوغ بود، ولی آیا این کمبود طبیعی است و نباید رفع شود؟
وزارت رفاه و وزارت بهداشت تفاهم نامه همکاری امضا کردند تا خدمات درمانی‌شان به اصطلاح یک کاسه شود، طرح تحول نظام سلامت به اجرا در آمد که از جمله شاخصه های بارزش، کاهش سهم پرداختی بیماران است و... ولی چقدر بعد از شنیدن اخباری از این دست، زمانی که به مراکز درمانی مراجعه کرده‌اید، چقدر به صحت آنها پی برده‌اید و تا چه اندازه با تحولات چشمگیر و اساسی مواجه شده‌اید؟

به گزارش «تابناک»، با وجود آنکه «سلامت و درمان» از مباحث مورد توجه در دولت یازدهم بوده و دولت مردان موفق شده‌اند با تصمیمات خاصشان در این باره، نوید رقم خوردن اتفاقات خوبی در این عرصه را به مردم بدهند، اما نیم نگاهی به اوضاع مراکز درمانی در کشورمان نشان می‌دهد که هنوز تا رسیدن به افق های مطلوب در زمینه ارائه خدمات درمانی فاصله‌ زیادی داریم.

این استنباط برخی افرادی است که گذرشان به مراکز درمانی افتاده و دریافته‌اند که سوای برقرار بودن اشکالاتی چون زیر میزی گرفتن برخی پزشکان، کمبود امکانات و متخصصان در بعضی مناطق و سایر مشکلاتی که از پیشتر گریبان نظام سلامت کشور را گرفته بوده، هنوز مشکلات ریز و درشت دیگری در این عرصه وجود دارد که تفاهم نامه ها، اقدامات و تصمیمات دولت مردان نتوانسته در رفع کاملشان موثر واقع شود.

پر واضح است که همانگونه که کم کاری ها در این عرصه در مدتی کوتاه رقم نخورده، رفع عارضه های آن نیز در کوتاه مدت ممکن نیست اما با وجود این دیدگاه، باز سخت است ابتلای نظام درمانی کشور به مشکلات ساده را ندید بگیریم و از بیماران و خانواده های ایشان بخواهیم چشم بر همه اشکالات ببندند و به رغم شنیدن وعده ها و اخبار خوش در این حوزه، باز از اجرا نشدن مصوبات گلایه نداشته باشند.

این حکایت از مراجعه یک شهروند به بیمارستان را بخوانید تا دریابید منظورمان چه نوع مشکلاتی است، آیا قابل رفع کردن هستند؟ و برای زدودنشان از چهره نظام سلامت در کشور، چقدر زمان کافی به نظر می‌رسد.

ساعت 5 صبح:

دو روز پیش بعد از آنکه نشانه های بیماری را در مادرم مشاهده کرده‌ بودیم، به دکتر مراجعه و نسخه تجویز شده را خریداری کردیم، به این امید که دوران نقاهت آنفلوانزا در وی به مدد درمان دارویی سریعتر سپری شود اما خبر نداشتیم که از میان قرص ها، شربت ها و آمپول های تجویز شده، ممکن است یکی با بدن بیمارمان سر ناسازگاری بگذارد و مجبور شویم برای درمان عارضه‌ای که بوجود آمده، بارها و بارها و بارها مسیر درمان را طی کنیم.

بعد از حدود یک شبانه روز معلوم شد از میان داروهایی که پزشک تجویز کرده بود، یکی با بیمارمان سر سازش ندارد و برایش معده درد به ارمغان آورده است. معده دردی شدید که مجبورمان کرد مصرف دارو را متوقف کنیم ولی به رغم این اتفاق هر ساعت بر شدت درد افزوده می‌شد و نشانه‌ای از بهبود به چشم نمی‌خورد.

ساعت 6 صبح:

وقتی دیدم مادرم از درد معده به خود می‌پیچد، با توجه به آنکه خدمات خاصی درباره مشکلات گوارشی در اورژانس های بیمارستان سراغ نداشتم، تصمیم گرفتم موضوع را با اورژانس در میان گذاشته و با ایشان مشورت کنم. تلفن را برداشتم و از اپراتور اورژانس پرسیدم که چه باید کرد و بعد از پرس و جو شنیدم که ممکن است چنین عوارضی بر اثر مصرف یکی از آنتی بیوتیک ها بوجود آمده باشد و چنین اتفاقی به کرات مشاهده شده است.

البته اپراتور اورژانس تاکید داشت که به اورژانس مراکز درمانی مراجعه کنیم و تا مراجعه به پزشک متخصص، دست کم داروی مسکن دریافت کنیم. وقتی از وی سوال کردم آیا بیمارستان خاصی به این منظور توصیه می‌کند؟ پاسخ منفی داد. خودم هم بیمارستان خاصی که ویزه ناراحتی های گوارشی باشد به ذهنم نمی‌رسید که به اورژانس آنجا مراجعه کنیم.

ساعت 7 صبح:

درد امان مادرم را بریده بود که تاکسی تلفنی از راه رسید و راهی بیمارستان ... (نام بیمارستان نزد «تابناک» محفوظ است) شدیم. بیمارستانی که نمی‌دانستم وابسته به کجاست و به نظرم کمترین اهمیتی در رسیدگی به وضعیت بیمارم نداشت؛ تصوری که بعدا رنگ باخت.

وقتی به اورژانس رسیدیم، پرستاری که مسئول تریاژ بیماران بود، مادرم را پذیرش نکرد چراکه می‌گفت در اورژانس کاری برای بیماری که معده درد دارد از دست کسی ساخته نیست. و به این استدلال اضافه کرد: به آن دست میدان رفته و در کلینیک بیمارستان برای ویزیت بیمارتان نوبت پزشک متخصص دستگاه گوارش یا داخلی بگیرید و منتظر باشید تا ساعت هشت، وقتی پزشکان آمدند، معاینه شده و درمان شود.

ساعت 7:30 صبح:

با اینکه مادرم درد شدیدی را تحمل می‌کرد، به توصیه پرستار بیمارستان راهی کلینیک شده بودیم و در میان صدها نفری که انتظار می‌کشیدند، منتظر بودیم تا مسئولان کلینیک بر سر پست خود حضور بیابند و تکلیف بیمار اورژانسی را معلوم کنیم. با این خیال که احتمالا خارج از نوبت ویزیت خواهیم شد و پزشکی متخصص، تشخیص خواهد داد که علت درد و درمانش چیست.

وقتی پرسنل کلینیک از راه رسیدند دریافتیم که همه این تصورات باطل بوده چراکه متوجه شدیم نه ویزیت خارج از نوبتی در کار است، نه پزشکان زودتر از هشت در کلینیک حاضر خواهند شد و نه اصولا متخصص داخلی یا دستگاه گوارش در این روز در کلینیک حضور خواهد یافت! باورم نمی‌شد که باید به مادرم بگویم باید بار دیگر پله ها کلینیک را با درد بالا برود، از خیابان و میدان عبور کنیم و به اورژانس برسیم تا از بی مسئولیتی پرستارِ ترِیاژ بخش اورژانس گلایه کنم و راهکار جدیدی پیدا کنم.

ساعت 8 صبح:

بعد از اینکه دیدم پرستار مربوطه از پذیرش بیمارم طفره می‌رود و حاضر نیست حتی در این باره از پزشک اورژانس راهنمایی بخواهد، خودم وارد عمل شدم و با شرح وضع بیمارم به دکتر شیفت، نظر مساعدش برای ویژیت مادر را دریافت کردم. پرستار بعد از آنکه اطمینان یافته بود درست می گویم، فشار و نبض بیمارم را اندازه گرفت و در برگه تریاژ ثبت کرد و حالا منتظر بودیم پزشک معاینه کرده و نسخه بنویسد.

البته پیش از معاینه لازم بود برگه تریاژرا به پذیرش اورژانس ببرم و برگه ای از آنجا گرفته و به صندوق در حیاط بیمارستان مراجعه کرده و هزینه ها پرداخت کنم؛ هزینه هایی که شامل بیمه نمی‌شد چون بیمارستان وابسته به سازمان تامین اجتماعی بود و بیمه ما را قبول نمی‌کرد. تا این موضوع را شنیدم به یاد تفاهم نامه وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی (که تامین اجتماعی از زیرمجموعه های وزارت خانه تحت امرش به شمار می‌آید) و وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی افتادم که بر اساس آن قرار بود همه خدمات درمانی یکپارچه شده و این گونه مناسبات برچیده شود. هم این تفاهم نامه، هم الزامات شروع روند درمان در اورژانس پیش از دریافت هزینه، هم کاسته شدن از هزینه های پرداختی مردم در درمان و... .

ساعت 8:30 صبح:

عجیب بود که اورژانس حتی یک تخت خالی برای معاینه نداشت و انبوه بیماران با یک پزشک مواجه بودند که بسیار خسته به نظر می‌رسید و سرش حسابی شلوغ بود، ولی آیا این کمبود طبیعی است و نباید رفع شود؟ اگر خدای ناکرده اتفاق خارق العاده ای در این منطقه رخ دهد، آیا اورژانس این بیمارستان قادر به خدمت رسانی هست؟ همه این تفکرات زمانی از ذهنم می‌گذشت که می‌دیدم مادرم درد می‌کشد و باید کماکان منتظر بمانیم تا ویزیت سرپایی دیگر بیماران تمام شود و نوبتمان برسد!

القصه، نظر پزشک این بود که ممکن است معده آسیب دیده باشد و برای آندوسکوپی، تشخیص کامل و به دنبال آن، تجویز داروی موثر می‌بایست به متخصص مراجعه کنیم ولی برای تسکین موقت درد مادرم، دو آمپول تجویز کرد و در نسخه، شربت معده و یکی دو قلم داروی دیگر هم افزود تا محکم کاری شود.

برای پیچیدن نسخه راهی داروخانه کلینیک در آن سوی میدان شدم و مادرم را تنها در اورژانس گذاشتم. عجیب بود که داروخانه نسخه نمی‌پیچید و می‌گفت که تنها برای داروی بیمارانی که دفترچه تامین اجتماعی دارند، مجوز دارد! جای اعتراض به مسئولان داشت ولی دریافت داروی بیمارم واجب تر بود. حالا مشکل دیگری بروز کرده بود؛ داروخانه کجاست و آیا این موقع روز باز است؟

خوشبختانه بخت یاری کرد و داروخانه‌ای یافتم که تازه روز کاری اش آغاز شده بود. بعد از دریافت داروها باید به اورژانس بیمارستان بر می‌گشتم، تزریق انجام می‌شد و به خانه باز می‌گشتیم تا ساعاتی دیگر به متخصص مراجعه کنیم. البته این قسمت هم سختی های زیادی می‌توانست داشته باشد ولی مهم این بود که قرار است درد بیمار اورژانسی ام تسکین بیابد.

ساعت 9 صبح:

به نظرم طی کردن دوباره مسیرِ پذیرش اورژانس، صندوق اورژانس برای دریافت فیش تزریقات پر از اشکال به نظر می‌رسید؛ به ویژه آنکه در فاصله رفتنم تا داروخانه و بازگشت، مادرم حالت تهوع گرفته و اینقدر حالش بد شده بود که پرستار روی تخت اتاق عمل اورژانس جایش داده بود ولی ناچار از طی کردن این روند بودم. البته در این فاصله دعوای همراه یک بیمار با پزشک شیفت برای تاخیر در رسیدگی به درد بیمارش ه ممزید بر علت شده و بخش اورژانس بیمارستان را به چنان جو ملتهبی دچار کرده بود که مامور حراست در آنجا مستقر شده بود!

کمی بعد تزریق دو آمپول انجام شد و مادرم را به خانه بردم ولی وقتی ظهر آن روز مجبور شدیم به تشخیص پزشک متخصص، بیمارمان را برای انجام اقدامات تشخیصی مثل آندوسکوپی در بیمارستان بستری کرده و به این روش مانع خون ریزی و تشدید ورم معده مادرم شویم، تازه بیشتر اعصابم به هم می‌ریخت که چرا چنین درد شدیدی هم موجب نشد همان ابتدای مراجعه به اورژانس آن بیمارستان، پزشک مادرم را ویزیت کرده و روند درمانش بی دغدغه آغاز شود؟!

آیا توقع زیادی داشتیم؟ آیا نباید برای دردهایی مانند معده درد، هرچقدر هم شدید باشد راهی اورژانس شد؟ اگر درد شدیدتر باشد چه؛ مثلا برای شکستگی نباید به هر بیمارستانی رفت و باید اول دید آن بیمارستانِ دولتی با بیمه شما قرارداد دارد یا خیر؟ آیا باید پرستار و دکترِ اورژانس را مجاب کرد که درد بیمارمان شدید است و وضعیت اورژانسی دارد؟ آیا این وضعیت مطلوب است؟ اگر مطلوب نیست، آیا وضعیت دیگر بیمارستان ها بهتر است و اثرات تفاهم نامه‌ها و تصمیمات دولت مردان در آنها محسوس تر دیده می‌شود؟ آیا واقعا نمی‌توان این مشکلات را حل کرد یا می‌شود و کوتاهی هایی مانع می‌شود؟!
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200