عصر ایران؛ مهرداد خدیر- با درگذشت هنرمند محبوب و پرسابقه –
مرتضی احمدی- هر رسانه و شخصیت فرهنگی و اجتماعی از زاویه ای همدردی و از او یاد می کند.
نخستین وجه، خاطرات مشترک چند نسل است. پدربزرگ ها «پیش پرده» خوانی های او را به یاد می آورند و نسل دیروز صدای «روباه مکار» را در انیمیشن «پینوکیو» و بچه های امروز با «
شکرستان» با او خاطره تازه می کنند.
برخی، بازی های او در فیلم های علی حاتمی و بعد از انقلاب در آریشگاه زیبا را می ستایند و نزد هواداران تیم فوتبال پرسپولیس ابراز علاقه علنی و حضور مستمر در ورزشگاه ها در حمایت از قرمز پوشان انگیزه علاقه است و خاطره ای که از بازی مشهور دهه 50 بارها و بارها نقل کرده بود.
همه اینها البته هست اما مرتضی احمدی دوست داشت با عنوان «صدای طهران» توصیف شود یا صدای تهران قدیم. او دل بسته تهران قدیم بود با دروازه ها و تیمچه ها و بازارچه ها و گذرهایش و از هیچ تعبیری به اندازه «بچه تهرون» لذت نمی برد.
اطلاق «بچه تهرون» نه از سر تفاخر به کوچندگان بعدی به پایتخت است تا آنان را خوش نیاید که از حیث ریشه داری اوست همچون چناران کهن سال.
چندان که فریدون مشیری -که او هم شیفته تهران بود- سروده است: من اینجا ریشه در خاکم/ من اینجا عاشق این خاک/ اگر آلوده یا پاکم.
مرتضی احمدی 90 سال در این جهان زیست و همه عمر هم در این شهر. پس، عجیب نبود که این اواخر، کلان شهرِ تغییر شکل داده را نمی شناخت و دلش برای آن تهرانی تنگ می شد که علی حاتمی در هزار دستان به نمایش گذاشته بود.
مشاهیر اعم از هنرمند یا شاعر یا اهل سیاست، به جز هویت ملی و سراسری، یک هویت محلی و منطقه ای و شهری هم دارند و از این رو هر دو وجه باید معرفی شود؛ چندان که این قطعات در کنار هم هویت ملی را تشکیل می دهند.
وقتی از مرتضی احمدی با عنوان «بچه تهرون» یا «بچه تهران» یاد می کنیم مانند آن است که از نسبت ستارخان به آذربایجان و میرزا کوچک خان به گیلان یا هنرمندان به سرزمین های خود می گوییم و تفاخر و انکار و برتری دادن یکی بر دیگری در میان نیست.
مرتضی احمدی در این خاک ریشه داشت و این دغدغه را تا واپسین دم عمر نیز فرو نگذاشت. او به جنبه های مختلف آیینی این فرهنگ یا خرده فرهنگ با همه فراز و فرودهای آن پرداخت و بیش از همه کوشید در بخش تصنیف و آواز صدای تهران قدیم شناخته شود تا جایی که اگر بخواهیم فراتر از اشتغالات صنفی و هنری کارهای او را ارزیابی کنیم در ردیف کسانی قرار می گیرد که به معرفی فرهنگی تهران و تهران قدیم اشتغال داشتند؛ از جعفر شهری که تاریخ تهران را نوشت تا محمد علی سپانلو که حال و هوای تهران را در اشعار خود انعکاس داد و حتی احمد شاملو که «فرهنگ کوچه» او بیشتر مشتمل بر گویش تهرانی است و مثلا آنجا که از «هزار الله اکبر» به معنی «آفرین» یاد می کند پیداست که اتکای اصلی او به این گویش است.
تهران امروز البته آمیزه ای از اقوام و قومیت های مختلف است و همین درهم آمیختگی نیز سبب شده ایرانیان بیش از هر زمان دیگری متحد و یکپارچه باشند و طبیعی است که همه ساکنان تهران حس نوستالژیک یکسانی نسبت به مرحوم مرتضی احمدی ندارند یا او را فراتر از شهر و تهران می شناسند و برخی نیز از این که یک هنرمند ملی و بسیار قدیمی محدود به شهر خاصی شود خرسند نباشند اما همان گونه که می توان بر وجه تهرانی مرتضی احمدی تاکید کرد می توان از نسبت هنرمندان دیگر به رشت و اصفهان و کرمان و تبریز و جای جای دیگر هم گفت.
کما این که همین قلم در فروردین امسال درباره استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی نوشت و بر وجه توجه او به کرمان و «پاریز» بیش از همه خصایص دیگر آن شخصیت ناب فرهنگی تاکید ورزید. پس، این دست اشارات منحصر به مرتضی احمدی و تهران نیست.
شهر و کلان شهر و پایتخت را تنها با بزرگراه ها و بوستان ها و برج میلاد یا آزادی آن نباید شناخت و معرفی کرد. از این رو سِزَد که شورای شهر تهران در اقدامی ابتکاری جایِ درخوری را به عنوان «مرتضی احمدی» نام گذارد. زیرا او برای شناساندن هویت فرهنگی این شهر یک عمر کوشید.
«بچه تهرون» یا «بچه تهرون قدیم» عنوانی شایسته این بازیگر/صداپیشه فقید است. هر چند این بیم یا احتمال وجود دارد که شماری از تهران نشینان امروزی گمان برند نوعی شووینیسم در آن نهفته است حال آن که صحبت از یک چنار کهن سال است؛چناری که 90 سال در این خاک زیست و در سایه سار او فرهنگ و هویت فرهنگی شهر بالید.
منتظر اقدام شورای شهر تهران می مانیم تا نام صدای تهران یا طهران بر مکانی یا معبری که شایسته 70 سال کارهنری باشد، بنشیند.
الان هم انجام دادن این کار بهتر از به فراموشی سپردنه، هر چند کاملا متوجه نکته ای که در پس کامنتتون می خواستید به اون اشاره کنید شدم (توجه به افراد وقتی زنده اند)
راستی آقای خدیر چه اصطلاح قشنگی به کار بردید در مورد مرحوم مرتضی احمدی
چنار کهنسال (90 ساله)
خداوند رحمتش کنه انشاءالله
چرا تا هنرمند زنده بود نام معبری را به نام این عزیز نگذاشتیم؟
ديگر بر نميايد .
" چه دل خجسته ای داری"
شورای شهر و این کارها
باور نمی کنم.