صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۷۱۱۳۳
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۵ - ۲۴ آذر ۱۳۹۳ - 15 December 2014

روایت داریوش ارجمند از لحظات آخر زندگی برادرش

برادرم را در حالت کما و بیهوشی نگه داشته بودند تا بتوانند کاری برایش انجام دهند. اما وضعیت او مدام افت می‌کرد، به زودی نارسایی ریه او بیشتر شد و مجبور شدند او را به آی سی یو ببرند. من هم مدام نگران حال برزو و دختر انوش بهار بودم.

داریوش ارجمند در فاصله چند ساعت پس از درگذشت برادرش در یک برنامه زنده حاضر شد و در حالی که به سختی سخن می‌گفت، خاطرات او را مرور کرد.

به گزارش ایسنا، داریوش ارجمند که یکشنبه - 23 آذر ماه - در برنامه «بعضیا» حاضر شده بود، در ابتدای این گفت‌وگو در حالی که مدام بغض می‌کرد، تأکید کرد با وجود شرایطی که داشته، به برنامه آمده است و گفت: ما در حرفه‌ای کار می‌کنیم که وقتی قراری می‌گذاریم نمی‌توانیم زیرش بزنیم. من هم از این قاعده مستثنی نیستم و متعلق به مردم هستم. کمتر از چند ساعت از فوت برادرم گذشته اما چون قول دادم، آمدم.

وی درباره لحظات آخر زندگی برادرش این چنین گفت: تمام بیمارستان درگیر انوش بودند. همه می‌آمدند و می‌رفتند و وقتی از آنها درباره انوش می پرسیدیم گرچه آرام بودند اما موضوع برای ما مشخص بود. ما بازیگریم و دیگران نمی توانند جلویمان بازی کنند و من به شخصه هرگونه بازی را که در شخصیت افراد باشد متوجه می شوم.

مدام نگران بهار و برزو بودم

ارجمند افزود: برادرم را در حالت کما و بیهوشی نگه داشته بودند تا بتوانند کاری برایش انجام دهند. اما وضعیت او مدام افت می‌کرد، به زودی نارسایی ریه او بیشتر شد و مجبور شدند او را به آی سی یو ببرند. من هم مدام نگران حال برزو و دختر انوش بهار بودم.

این بازیگر تصریح کرد: بهار که حال خودش را نمی فهمید آنقدر که بابایی بود. برزو هم که حال خوشی نداشت. کودک او عشق پدرش بود و برزو مدام می‌گفت فقط دلم می‌خواهد پدر یک‌دفعه دیگر چشم‌هایش را باز کند و جانیار را در آغوش بکشد.

برادرم به سفری باشکوه رفته است

ارجمند تأکید کرد: اما سرانجام به مشیت خداوند گردن گذاشتیم و نمی‌شود کار دیگری کرد.

وی ادامه داد: مرگ پایان کبوتر نیست. برادر من به یک سفر پرنور و باشکوه رفته است. او انسانی نبود که در زندگی‌اش کسی را رنجانده باشد و بسیار صبور بود. آقای پورمحمدی، معاون سیما هم که به عیادت انوش رفته بود او را فردی سخت کوش و سحرخیز که سخت کار می کرد معرفی کرده بود.

در سریال «امام علی» دست و پای برادرم شکست

بازیگر نقش ناخدا خورشید یادآور شد: واقعا هم همین طور بود. همه ما برای سینما سخت کوش بودیم. دست برادرم در سریال «امام علی(ع)» شکست، حتی پایش شکست. در فیلم دیگری گردن من شکست. چرا که ما هیچوقت نخواستیم کم فروشی کنیم. من مثالی دارم که می‌گویم وزنه‌بردار نیستم بگویم 10 کیلو کم‌تر میزنم، ما اینطور عادت کردیم، تعلیم دیدیم و زندگی کردیم.

ارجمند درباره همکاری با برادرش در سریال «امام علی (ع)» گفت: ما در دو قطب روبروی هم بازی می‌کردیم. آن روزها شیرین ترین لحظات زندگی‌ام را پشت سر گذاشتم. ما در یک اتاق در بندرعباس بودیم و انوش مرا پرستاری می کرد. او کیف سامسونتی داشت که در آن همه چیز بود. از قهوه گرفته تا چای انواع دمنوش، چای، فلفل، نمک. هر کسی هرچی کم داشت سراغ کیف او می‌رفت. او مرد سفر بود و خوش سفر بود.

اولین بار انوش مرا سینما برد

وی درباره خاطرات کودکی‌ با برادرش اظهار کرد: اولین کسی که مرا سینما برد انوش بود؛ البته با پدرم هم رفته بود اما شرایط متفاوت بود. یک فیلم ایتالیایی شمشیربازی با هم دیدم و همیشه با هم سینما می‌رفتیم. او عکس‌های آرتیستیک را برای خودش جمع می‌کرد. پدر ما هم نظامی بود و ما همه تیراندازی کار می‌کردیم، عکس‌های خفنی از انوش در حال تیراندازی داشتیم که امیدوارم برزو آنها را نگه داشته باشد. از همان زمان آمدن به سمت هنرپیشگی در وجود انوش بود.

این بازیگر خاطرنشان کرد:‌ او در دهه 30 به کلاس‌های استاد سمندریان رفت. من در کلاس‌ها به بچه‌هایم می‌گویم هرکس بیشتر زندگی کند بهتر بازی می‌کند. در همین روزگار ما اکثر جوانانی که نقش‌های همسن خودشان را بد و غیرقابل قبول بازی می‌کنند، به این خاطر است که اشرافی به خودشان ندارند، از خانه بابا و مامان آمدند و چیزی نمی‌دانند. درس خواندن که زندگی نیست. راه رفتن بین مردم، نگاه کردن آنها، سفر کردن و... زندگی است. دانشکده بازیگری این‌ها است.

مادرم متوجه استعداد بازیگری ما شد

ارجمند یادآور شد: اولین نفراتی که متوجه استعدادهای بازیگری بچه‌ها می شوند افراد خانواده هستند. در خانواده ما مادرم بود. هر بار که تئاتری بازی می‌کردم، می‌دیدیم کنار تختم برایم هدیه‌ای گذاشته‌ است؛ شمائل حضرت علی، انگشتر و... . مادر نوازنده تار بود و استعداد یل در نوازندگی یا استعداد برزو یا پسر کوچکم سام همه از مادربزرگشان می‌آید. در زمینه ادبیات هم همین طور. امیریل که رسما ترانه‌های آهنگ‌های خودش را می‌گوید. بهار فوق لیسانس فلسفه می‌خواند. باید خانواده ای باشد که این سلول در آن تکثیر شود. شانسی که ما داشتیم این اتفاق برای ما افتاد. پدر و مادر درستی داشتیم و حتی خواهرم نقاش بزرگی بود.

وی تأکید کرد: من و انوش همیشه ساعت 2 نصفه شب برای سریال «امام علی (ع)» می‌رفتیم و زودتر از همه می‌رسیدیم. انوش بساط صبحانه را می چید و بعد گریمورها و بقیه می آمدند.

چیزی که مانده پرواز است

این بازیگر درباره لحظه‌های آخر برادرش گفت: دایی‌های برزو همه نقاش هستند. یکی از آنها هم طبیب حاذقی است. او بالای سر انوش آمد و گفت، آنچه برای انوش انجام دادند اگر در آمریکا هم بود همین کار را انجام می‌دادند. او به ما آرامش داد.

ارجمند تصریح کرد: مرگ پایان کبوتر نیست. پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است. چیزی که مانده پرواز است. پرواز در فضای هنری این سرزمین. برادرم اعتقادش را می گفت. امکان ندارد تا کسی اعتقاد نداشته باشد بتواند دیالوگ بگوید. من فکر می‌کنم برادرم که بارها روی این سکوها نشسته، همین الان هم اینجا است و شاید بسیاری از کلمات را او در دهان من میگذارد.

مرگ پریدن از یک جوی است

وی در حالی که می‌گریست از اینکه مردم را ناراحت می‌کند ابراز تأسف کرد و گفت: برادرم فردای اربعین فوت کرد. او 15 سال نمایش «خورشید کاروان» را در همین روزها بازی می‌کرد. فکر می‌کنم آن کسانی که او برایشان کار کرد در آن طرف جوی هوایش را دارند. مرگ پریدن از یک جوی است. تنها چیزی که باورش داریم و مطمئن هستیم حقیقت است مرگ است.

ارجمند ادامه داد: به هیچکس به خاطر خوش بیانی پاداش نمی‌دهند. قرآن هم می‌گوید عمل صالح ملاک است. برادرم به هیچکس صدمه نزد و انسان باشرفی بود.

دوربین بعضیا در آخرین روز زندگی انوشیروان ارجمند در بیمارستان

در ادامه ضیاء در سخنانی گفت: هفته پیش از مردم خواستم برای برادرتان دعا کنند. دیروز هم به برزو زنگ زدم و همراه با بهرام رادان به بیمارستان رفتیم. از بهرام رادان ممنونم که با ما همراه شد. گزارشی از حال و هوای دیروز را در ادامه می بینید که در آن با همسر و دختر انوشیروان ارجمند و برزو جان صحبت کرده‌ایم.

در ادامه تصاویری از دوربین «بعضیا» در بخش بیمارستانی که ارجمند در آن بستری بود پخش شد و برزو ارجمند در حالی که به شدت متأثر و نگران بود در سخنانی گفت: ما روزهای خیلی سختی را می‌گذرانیم. فعلا منتظریم و خواهش من از مردم ایران فقط دعا است.

بابای من اهل خوابیدن نیست

تصاویری از احوال پرسی بهرام رادان از برزو ارجمند بعد از این روی آنتن رفت و برزو تأکید کرد: دیدن بابا در این وضعیت خوشایند ما نیست. بابای من اصلا اهل خوابیدن نیست. او فردی سحرخیز است و حالا هم باید جلوی دوربین یا روی صحنه باشد.

وی تصریح کرد: دو هفته پیش یکشنبه بابا دچار عارضه قلبی وسیع شد و فردای آن روز دوشنبه حدود 12 روز پیش سطح هوشیاری او دیگر بالا نیامد. ما روزهای سختی را می گذرانیم.

بهار ارجمند دختر زنده یاد انوشیروان نیز گفت: حال پدرم وصف نشدنی نیست. حال بابا انوش سینما و تلویزیون که برای همه بابا و عمو بوده، کسی که سن و سال برایش مهم نیست و از نوجوان 14 ساله تا پیرمرد 90 ساله با او می گویند و می خندند و زندگی می کنند.

بابا هر سال اربعین در «خورشید کاروان» بازی می‌کرد

وی ادامه داد: از همه مردم که برای بابا دعا کردند ممنونیم و می‌خواهیم این دعا را قطع نکنند و برای همه مریض ها شفای کامل را بخواهند. از دکتر و پرستارهای بیمارستان هم تشکر می‌کنم. امیدوارم به حق این شب و روزها اباعبدالله کمک کند. بابا هر سال این موقع «خورشید کاروان» را بازی می کردند ... .

همسر زنده یاد ارجمند نیز در سخنانی گفت: از تمام مردم تشکر می کنم. همچنین از پرسنل خوب بیمارستان که مثل فرزندان ما هستند. از بچه‌های آی سی یو و تمام مردم ایران هم متشکرم. امیدوارم سایه هنر همسرم بر سر مردم بماند. بچه هایم به عشق او نفس می کشند.

با پایان پخش این آیتم و بازگشت به استودیو، داریوش ارجمند در حال گریستن بود. ضیاء خطاب به او گفت: دوست نداشتیم گریه شما را ببینیم.

تا به حال 10 بار مرده‌ام

ارجمند هم پاسخ داد: عیبی ندارد خوب است. کل نفس ذائقة الموت. این تنها حقیقت ممکن است. کسانی که کار هنری می کنند با مرگ اخت هستند. من تا به حال 10 بار مُردم و مرگ را مزمزه کردم و سعی کردم آن را منتقل کنم. مرگ برای ما تجربه شده است.

وی ادامه داد: امروز خیلی به من فشار آمد. برادرم را می‌دیم که نمودار پشت سر او مدام کج و کوله می‌شد. عددها نمی آمدند تنفسش خوب نبود. مثل شهری که فرو می ریزد... همینطور او را نگاه کردم تا وقتی که تمام کرد.

عموی برزو و بهار ارجمند گفت: از همین جا به برزو و بهار پیام می دهم آن راهی را که پدرشان دوست داشت ادامه بدهند، خودشان را سالم و سلامت نگه دارند و این راه را طی کنند. انوش کمک همه بود. او در مقطعی در کلاس بازیگری هم درس می‌داد. اما کارهایش زیاد شد و نتوانست ادامه دهد. پری صابری کارگردان او دیروز ناباورانه به من زنگ زده بود و می‌گریست.

گر پیش منی چو بی منی در یمنی

این بازیگر تصریح کرد: رسالت ما این است که باید بتوانیم مثل چراغ هایی که کنار دریا هستند کشتی ها را به ساحل هدایت کنیم. برادرم اینگونه بود. برادرم بدون هیچ گونه شعار بدون های و هوی و منم منم کار می‌کرد. همین امروز بخشی از حرف‌های او خطاب به جوانان در تلویزیون پخش شد که او به جوان ها توصیه کرده بود مردمان بزرگ این سرزمین را بشناسیم. این بزرگترین راهنمایی بود که او کرد و ما باید این توصیه را گوش بدهیم.

ارجمند در ادامه شعری را که برای برادرش سروده بود، خواند و در ادامه خطاب به برادرش گفت: گر در یمنی چو با منی پیش منی، گر پیش منی چو بی منی در یمنی.

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200